به وب سایت مجمع هم اندیشی توسعه استان زنجان خوش آمدید
 
منوی اصلی
آب و هوا
وضعیت آب و هوای زنجان
آمار بازدیدها
بازدید امروز: 1,669
بازدید دیروز: 7,426
بازدید هفته: 50,810
بازدید ماه: 50,810
بازدید کل: 27,970,660
افراد آنلاین: 24
اوقات شرعی

اوقات شرعی به وقت زنجان

اذان صبح:
طلوع خورشید:
اذان ظهر:
غروب خورشید:
اذان مغرب:
تقویم و تاریخ
جمعه ، ۰۷ آذر ۱٤۰٤
Friday , 28 November 2025
الجمعة ، ۷ جمادى الآخر ۱٤٤۷
آذر 1404
جپچسدیش
7654321
141312111098
21201918171615
28272625242322
3029
آخرین اخبار
۱۱۷ - مجموعه خاطرات مرحوم محمد محمدی ری‌شهری - ۵۱ - یادنامه آیت‌الله عبدالکریم حق‌شناس ۱۴۰۴/۰۸/۲۳
یادنامه آیت‌الله عبدالکریم حق‌شناس - ۵۱

برکت صدقه در تنگدستی

۱۴۰۴/۰۸/۲۳

‫عبدالکریم حق‌شناس - ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد‬‎

مرحوم آیت‌الله محمدی ری‌شهری

مخاطب‏ شناسی
آیت‌الله حق‏شناس، چندبار با بغض و همراه با دقت فرمود: «والله کسانی که نزد من می‏آیند و از من مطلب می‏خواهند، اول از همه، من وجودشان را بررسی می‏کنم تا ببینم مشکلات اساسی و فوری آنها چیست، گیر اساسی‏شان کجاست!». ایشان معمولاً مشکلات دانه‏درشت افراد را با زبانی لطیف بیان می‏کرد و آنها را به‌گونه‏ای به سمت معضلات‌شان سوق می‏داد. البته بعضی وقت‏ها هم با وجود اصرار طرف مقابل بر شنیدن اشکالات و ایراداتش از زبان حاج آقا، ایشان هیچ چیزی نمی‏فرمود.1
***‏
حجت‌الاسلام علی ثمری،2 در مجلسی می‏گفت: یک وقت کسی را خدمت آیت‌الله حق‏شناس بردم. او هر چه صحبت کرد، حاج آقا اصلاً توجهی نکرد و فقط گاهی با من صحبت می‏کرد. وقتی آن شخص رفت، حاج آقا به من فرمود: «دیگر این آقا را اینجا نیاور. وقتی حرف می‏زد، از دهانش آتش بیرون می‏آمد».3
پاسخ سؤال، بدون شنیدن آن
یک روز خدمت آیت‌الله حق‏شناس مشغول مطالعه بودم که زنگ خانه به صدا در آمد. یکی از دوستان، از بچه‏های سپاه بود. گفت: سؤالی از حاج آقا دارم؛ ولی خجالت می‏کشم مستقیم از ایشان بپرسم. بی‌زحمت، شما سلام مرا به ایشان برسان و بگو فلانی گفت: فردا می‏آیم پاسخ سؤالم را می‏گیرم. به اتاق برگشتم و منتظر شدم تا مطالعه حاج آقا تمام شد. گفتم: فلانی آمد و چنین مطلبی بیان کرد. ایشان سری تکان داد و فرمود: «باشد». فردا همان ساعت، مشغول کاری بودم که صدای زنگ خانه به صدا در آمد. همان دوستم بود، گفت: برای [گرفتن] پاسخ سؤالم آمده‏ام. گفتم: کمی صبر کن تا از حاج آقا بپرسم. برگشتم داخل، دیدم حاج آقا مشغول مطالعه است. پس از چند لحظه فرمود: «کاری داشتی؟». گفتم: فلانی برای گرفتن جواب آمده! حاج آقا کاغذی تا شده را از جیبش در آورد و فرمود: «این را به ایشان بده». 
کاغذ را گرفتم و به دوستم دادم و او رفت؛ اما خیلی کنجکاو شدم که بدانم او واقعاً به جوابش رسید یا نه. چندروز بعد، او را در جلسه اخلاق حاج آقا دیدم. از او پرسیدم: آن روز، جواب سؤالت را گرفتی؟ گفت: بله، جواب کامل سؤال من، در همان کاغذی بود که حاج آقا نوشته بود.4
انتخاب مدرسه برای تحصیل
در حوزه علمیه آیت‌الله حق‏شناس، یک هم‏حجره‏ای داشتم که از اطراف تبریز آمده بود. یک روز از او پرسیدم: چه‌ طور شد که شما از این مدرسه سر در آوردی؟ گفت: پیش از آن که به این مدرسه بیایم، خیلی از خدا درخواست می‏کردم که راهی برای من باز کند تا عاقبت‌به‌خیر شوم. بعد از توسلات متعدد، یک شب در خواب، آدرس اینجا را به من دادند. گفتند: می‏روی تهران، فلان مسجد و پیش فلان شخص و می‏گویی اجازه بدهید من اینجا مشغول تحصیل بشوم.مطالبی که در این بخش می‏آید، رهنمودها و خاطراتی پراکنده‌اند که نه، وجه اشتراکی دارند که بتوان آنها را ذیل یک عنوان جمع نمود و نه با آنچه در بخش‏های پیشین آمده است، تناسبی دارند.
ادب زیارت امام حسین
سال ۱۳۷۸ بود که خداوند توفیق زیارت کربلا را روزی‏ام نمود. پیش از سفر، خدمت آیت‌الله حق‏شناس رسیدم تا ضمن خداحافظی، از توصیه ایشان بهره‌مند شوم. ایشان فرمود: «آنجا حواست خیلی به محضر حضرت ابا‌عبد‌الله‌الحسین باشد. مراقب باش به چیز دیگری مشغول نباشی!». سپس این بیت را خواند:
چـون تـو را در خـانه جـانان مهمانت کنند
گول نعمت را مخور مشغول صاحب‏خانه باش.5
برای مسیر تشرف نیز این‌گونه سفارش نمود: «جایی که افراد هستند، دائم مشغول ذکر «لاإله‌إلاالله» باش و جایی که خلوت است، صلوات بفرست».6
آداب زیارت امام رضا
آیت‌الله حق‏شناس می‏فرمود: «داداش جون! حرم امام رضا(ع) که می‏روی، این قدر برو که همیشه افسوس بخوری که چرا کم رفتی؛ ولی آن چند دقیقه را بالا غیرتاً 7 حواست را جمع کن. این که دو سه ساعت می‏روند و اعمال سخت انجام می‏دهند، اگر طوری باشد که دائماً توجه داشته باشند، خوب است». ایشان وقتی به حرم مشرف می‏شد، از در سمت مسجد گوهرشاد وارد می‏شد و بعد از سلام دادن، می‏نشست و یک زیارت جامعه کبیره می‏خواند.8
***‏‏
آیت‌الله حق‏شناس سفرهایش معمولاً با خانواده بود. سفر زیارت امام رضا(ع) هم به همین شکل بود. دوره سفرشان به مشهد در تابستان، گاه یک ماه و بعضاً بیشتر از یک ماه طول می‏کشید. در آن اوایل، در همان تک‏اتاق‏های اجاره‏ای که هر زائری برای سکونت تهیه می‏کرد، نماز جماعت می‏خواندیم. بعدها به مسجدی کوچک در داخل پیچ وخم یک کوچه نسبتاً تنگ در بازار فرش‏فروش‏ها یا بازار بزرگ- که به نام مقدس حضرت صدیقه طاهره(س) مزین بود- انتقال یافت. ظهرها و شب‏ها نماز جماعت بر پا می‏شد و هر شب موعظه و توسل هم بود. مجالسِ بسیار خوب و گرمی بود.9
***‏‏
سال ۱۳۶۱ که با خانواده به مشهد مشرف شده بودیم، یک روز در حرم، مشغول زیارت حضرت از طرف باب‌القبله بودم که دیدم آیت‌الله حق‏شناس وارد شد و آمد جلوی من ایستاد. من که از دیدن ایشان خیلی خوش‏حال شده بودم، خواستم همان لحظه جلو بروم و حال و احوال کنم؛ اما برای این که مزاحم ایشان نشوم، منتظر ماندم تا زیارت ایشان تمام شد. وقتی خواست آنجا را ترک کند، بلافاصله جلو رفتم و سلام عرض کردم. با این که اولین دیدار خصوصی‏ام با ایشان بود، اما فقط به جواب سلام اکتفا کرد و با اشاره به من فهماند که اینجا باید ساکت باشم. سپس دستم را گرفت و همراه ایشان از رواق مطهر خارج شدیم و رفتیم در یکی از صحن‏ها نشستیم. حاج آقا آنجا شروع کرد به حال و احوال کردن.10
***‏‏
وقتی با آیت‌الله حق‏شناس به مشهد سفر می‏کردیم، موقع تشرف به حرم، روبه‏روی درب ورودی از صحن گوهرشاد، بالای پله‏ها می‏ایستادیم و ایشان اذن دخول می‏خواند و اشکش جاری می‏شد. موقع خواندن دعا و زیارت، سرشان پایین بود. دعاهای مختلف می‏خواند، از جمله زیارت امین الله و جامعه کبیره. بعد از زیارت و دعا هم گاهی حدود یک ربع فقط نگاه می‏کرد و اشک می‏ریخت. موقع برگشت از زیارت هم حاج آقا خیلی بشاش بود؛ انگار شخصی را دیده بود و با او صحبت کرده بود.11
***‏‏
هنگام تشرف به حرم، معمولاً از صحن باب‌الرضا(ع) وارد می‏شدیم، بعد می‏رفتیم صحن مسجد گوهرشاد و آنجا از دری که مُشرِف به ضریح حضرت است، داخل می‏رفتیم و روبه‏روی ضریح می‏نشستیم. حاج آقا همان‌جا ابتدا جامعه کبیره را می‏خواند و بعد سوره یس را تلاوت می‏کرد. در ادامه، زمزمه‏ای با حضرت می‏کرد و بعد می‏فرمود: «داداش علی! پاشو بریم».12
حفظ حرمت ماه رجب
آیت‌الله حق‏شناس در بزرگداشت ماه رجب، به این مطلب استناد می‏نمود که این ماه حتی قبل از اسلام نیز حرمت داشته است. در ایام جاهلیت، اگر کسی می‏خواست دیگری را نفرین کند، آن را به ماه رجب موکول می‏کرد و این‌گونه طرف مقابلش را تهدید می‏کرد که: دعا کن من تا ماه رجب زنده نباشم، و‌گرنه تو را در آن ماه نفرین می‏کنم و ریشه تو را می‏کَنم!
آیت‌الله حق‏شناس بر این مطلب نیز خیلی تأکید داشت که گناه کردن در ماه رجب با گناه کردن در ماه‏های دیگر متفاوت است. می‏فرمود: «آثار و تبعات کار حرام در ماه رجب، بدتر و شدیدتر است». همچنین می‏فرمود: «از چیزهایی که موجب سوء‌عاقبت می‏شود، انجام اعمال حرام در ماه رجب است».
ایشان در ماه رجب با حالت‌ گریه، روایت معروف «ملک داعی» را می‏خواند که در جمله پایانی آن آمده است: «جَعَلتُ هذَا الشَهرَ حَبلاً بَينی‏ وَ بَينَ عِبادی، فَمَنِ اعتَصَمَ بِهِ وَصَلَ إلَیَ؛13 این ماه را ریسمانى بین خودم و بندگانم قرار داده‏ام. هرکس به این ریسمان چنگ زند، به من مى‏رسد». سپس می‏فرمود: «یک شب بنده در خواب دیدم که ریسمان‏هایی از آسمان آویخته است. هرچه نگاه کردم، دیدم که انتهای این ریسمان‏ها دیده نمی‏شود؛ ریسمان‏هایی که گویا زنده هستند. عده‏ای می‏دویدند که آنها را بگیرند؛ اما این ریسمان‏ها جابه‏جا می‏شدند و به سمت دیگر حرکت می‏کردند. اشخاصی می‏رفتند تا به این ریسمان‏ها چنگ بزنند؛ اما موفق نمی‏شدند؛ اما بعضی‏ دیگر وقتی چنگ می‏زدند، این ریسمان‏ها خودشان را در دسترس آنها قرار می‏دادند. این، معنایش این است که بعضی‏ها اهلیَت ندارند».
سپس این شعر را می‏خواند:
و اشدُد يَديکَ بحَبلِ الله مُعتَصِماً
فـإنَهُ الـرُكنُ إن خـانَـتـکَ أركـانُ 14و 15
احیای شب نیمه شعبان
آن اوایل که با آیت‌الله حق‏شناس آشنا شده بودم، شب نیمه شعبانی، برای جشن و صرف شام به منزل یکی از دوستانم دعوت شدم. پدر دوستم، بازاری بود و شب‏های نیمه شعبان، معمولاً با چلوکباب پذیرایی می‏کرد. من رفتم و البته توصیه حاج آقای حق‏شناس در فضیلت احیای شب نیمه شعبان را هم در نظر داشتم.16 
آن شب غیر از شربت و شیرینی، یک پُرس کامل چلوکباب هم خوردم. برنامه تا ساعت دوازده شب طول کشید. زمانی بود که اذان صبح حدود ساعت چهار بود. وقتی به منزل برگشتم، خواستم تا اذان بیدار باشم و برنامه احیا را اجرا کنم. ابتدا از دعای کمیل شروع کردم؛ اما هنوز دو صفحه تمام نشده بود که خوابم برد. فرداشب که در جلسه موعظه حاج آقا شرکت کردم، ایشان فرمود: «این که به شما می‏گویم بروید شب نیمه شعبان را زنده نگه دارید، منظورم این نیست که بروید جایی، یک چلوکباب مفصل هم بخورید! خب معلوم است که وقتی شکم‌تان پر شد، می‏گیرید می‏خوابید!». تا این را شنیدم، وا رفتم. اولش که صاف نشسته بودم، کم‌کم سرم را پایین انداختم و دیگر بالا نیاوردم. به قول بچه‏های جنگ، آن شب، حاج آقا برجک‌مان را زد! در ادامه نیز ایشان توصیه کرد که «اگر کسی می‏خواهد شب را زنده بدارد، باید یک مقدار از این انبارشاهی را کم کند و پُرخوری نکند».17
درست کار کردن
آیت‌الله حق‏شناس در یکی از جلسات، توصیه نمود که «هر‌کس که دنبال علمی می‏گردد، باید به دنبال آن برود و مطالعه کند». بعد هم سفارش نمود که «حوزه‏های علمیه را دریابید». در ذهنم این بود که باید بروم طلبه شوم. حتی به پیشنهاد یکی از دوستان، برخی از کتاب‏های استاد مطهری را مطالعه کردم تا این که در یکی از جلسات فرمود: «شما لازم نیست بروید طلبه شوید. در همان شغلی که هستید، درست کار کنید. اگر در هر شغلی که دارید، درست کار کنید، همان می‏شود راه شما که به یک مقصدی برسید».18
آیت‌الله حق‏شناس می‏فرمود: «زمانی که در مدرسه فیضیه بودم، یک روز بعد از خوردن ناهار، کیسه پولم را وارسی کردم، دیدم یک سکه بیشتر نمانده. با خود گفتم: این که آخرین سکه است. از خیرش می‏گذرم و آن را صدقه می‏دهم! وقتی آن را صدقه دادم، گفتم: حالا برای شام چه کار کنم؟! بلافاصله خودم، جواب خودم را دادم و گفتم: مگر الآن که روز است، خدا عبادت شبش را از تو خواسته است که تو روزیِ شبت را از او می‏خواهی؟! 
خدا شاهد است، شب وقتی نماز مغرب و عشا را خواندم، مشغول مطالعه بودم که در حجره‏ام را زدند. دیدم آقایی کیسه‏ای پر از پول به من داد. یک لحظه بدون این که توجه کنم که او کیست، کیسه را گرفتم و برگشتم درون حجره. کمی بعد، به خودم آمدم و خواستم ببینم این آقا که بود. سریع، عبایی به دوش انداختم و رفتم بیرون؛ اما هرچه گشتم، کسی را ندیدم. برگشتم داخل حجره و کیسه را باز کردم. دیدم مبلغی داخل آن است که برای مدت‏ها مرا کفایت می‏کند».19
کم ‏فروشی، فقر می‏آورد
یک روز با آیت‌الله حق‏شناس وارد مغازه‏ای شدیم تا مقداری شکر بخریم. وقتی فروشنده داشت شکر را وزن می‏کرد، دیدم زیر کفه ترازو، کارتنی که شاید پنجاه گرم وزن داشت، قرار داده است. خواستم حاج آقا را متوجه این موضوع بکنم که ایشان با اشاره به من فهماند که هیچ نگویم و پایین را نگاه کنم. وقتی به پایین نگاه کردم، دیدم لنگه کفش فروشنده پاره است و شست پایش بیرون زده است! شکر را گرفتیم و بیرون آمدیم. حاج آقا فرمود: «سید رضا! کم‏فروشی فقر می‏آورد!».20
پانوشت‌ها:
1. به نقل از آقای مرتضی اخوان.   2. از خطیبان مشهور و دبیر سابق هیئت عالی گزینش کل کشور.   3. به نقل از آقای حسین کریمی.   4. به نقل از آقای محمدحسن میرشاه‏ولد.   5. دیوان کامل فروغی بسطامی: ص۱۱۴ غزل ۱۷۸. مصراع نخست در منبع، چنین آمده است: «گر شبی در خانه جانانه مهمانت کنند».   6. به نقل از آقای مرتضی اخوان.   7. از روی جوانمردی.   8. به نقل از آقای محمد مصلح حیدرزاده.   9. به نقل از حجت‌الاسلام محمدعلی جاودان.   10. به نقل از حجت‌الاسلام سید محمد یوسفی.   11. به نقل از آقای حسین رضایی.   12. به نقل از آقای علی قره‏گوزلو.   13. الإقبال: ج۳ ص۱۷۴.   14. ابو الفتح بُستی (ر. ک: طبقات الشافعیة الکبری: ج۵ ص۲۹۴).   15. به نقل از حجت‌الاسلام غلامحسن بخشی.   16. در روایات وارد شده که شب نیمه شعبان، برترینِ شب‏ها پس از شب قدر است (ر. ک: الأمالی، طوسی: ص۲۹۷ ح۵۸۳). از این‌رو، آیت‌الله حق‏شناس بر احیای شب نیمه شعبان، تأکید زیادی داشت.   17. به نقل از مهندس رضا افشارمقدم.   18. به نقل از آقای جوان.   19. به نقل از حجت‌الاسلام غلامحسن بخشی و آقای سید رضا همایونی.   20. به نقل از آقای سید رضا همایونی.