برکت صدقه در تنگدستی
۱۴۰۴/۰۸/۲۳
مرحوم آیتالله محمدی ریشهری
مخاطب شناسی
آیتالله حقشناس، چندبار با بغض و همراه با دقت فرمود: «والله کسانی که نزد من میآیند و از من مطلب میخواهند، اول از همه، من وجودشان را بررسی میکنم تا ببینم مشکلات اساسی و فوری آنها چیست، گیر اساسیشان کجاست!». ایشان معمولاً مشکلات دانهدرشت افراد را با زبانی لطیف بیان میکرد و آنها را بهگونهای به سمت معضلاتشان سوق میداد. البته بعضی وقتها هم با وجود اصرار طرف مقابل بر شنیدن اشکالات و ایراداتش از زبان حاج آقا، ایشان هیچ چیزی نمیفرمود.1
***
حجتالاسلام علی ثمری،2 در مجلسی میگفت: یک وقت کسی را خدمت آیتالله حقشناس بردم. او هر چه صحبت کرد، حاج آقا اصلاً توجهی نکرد و فقط گاهی با من صحبت میکرد. وقتی آن شخص رفت، حاج آقا به من فرمود: «دیگر این آقا را اینجا نیاور. وقتی حرف میزد، از دهانش آتش بیرون میآمد».3
پاسخ سؤال، بدون شنیدن آن
یک روز خدمت آیتالله حقشناس مشغول مطالعه بودم که زنگ خانه به صدا در آمد. یکی از دوستان، از بچههای سپاه بود. گفت: سؤالی از حاج آقا دارم؛ ولی خجالت میکشم مستقیم از ایشان بپرسم. بیزحمت، شما سلام مرا به ایشان برسان و بگو فلانی گفت: فردا میآیم پاسخ سؤالم را میگیرم. به اتاق برگشتم و منتظر شدم تا مطالعه حاج آقا تمام شد. گفتم: فلانی آمد و چنین مطلبی بیان کرد. ایشان سری تکان داد و فرمود: «باشد». فردا همان ساعت، مشغول کاری بودم که صدای زنگ خانه به صدا در آمد. همان دوستم بود، گفت: برای [گرفتن] پاسخ سؤالم آمدهام. گفتم: کمی صبر کن تا از حاج آقا بپرسم. برگشتم داخل، دیدم حاج آقا مشغول مطالعه است. پس از چند لحظه فرمود: «کاری داشتی؟». گفتم: فلانی برای گرفتن جواب آمده! حاج آقا کاغذی تا شده را از جیبش در آورد و فرمود: «این را به ایشان بده».
کاغذ را گرفتم و به دوستم دادم و او رفت؛ اما خیلی کنجکاو شدم که بدانم او واقعاً به جوابش رسید یا نه. چندروز بعد، او را در جلسه اخلاق حاج آقا دیدم. از او پرسیدم: آن روز، جواب سؤالت را گرفتی؟ گفت: بله، جواب کامل سؤال من، در همان کاغذی بود که حاج آقا نوشته بود.4
انتخاب مدرسه برای تحصیل
در حوزه علمیه آیتالله حقشناس، یک همحجرهای داشتم که از اطراف تبریز آمده بود. یک روز از او پرسیدم: چه طور شد که شما از این مدرسه سر در آوردی؟ گفت: پیش از آن که به این مدرسه بیایم، خیلی از خدا درخواست میکردم که راهی برای من باز کند تا عاقبتبهخیر شوم. بعد از توسلات متعدد، یک شب در خواب، آدرس اینجا را به من دادند. گفتند: میروی تهران، فلان مسجد و پیش فلان شخص و میگویی اجازه بدهید من اینجا مشغول تحصیل بشوم.مطالبی که در این بخش میآید، رهنمودها و خاطراتی پراکندهاند که نه، وجه اشتراکی دارند که بتوان آنها را ذیل یک عنوان جمع نمود و نه با آنچه در بخشهای پیشین آمده است، تناسبی دارند.
ادب زیارت امام حسین
سال ۱۳۷۸ بود که خداوند توفیق زیارت کربلا را روزیام نمود. پیش از سفر، خدمت آیتالله حقشناس رسیدم تا ضمن خداحافظی، از توصیه ایشان بهرهمند شوم. ایشان فرمود: «آنجا حواست خیلی به محضر حضرت اباعبداللهالحسین باشد. مراقب باش به چیز دیگری مشغول نباشی!». سپس این بیت را خواند:
چـون تـو را در خـانه جـانان مهمانت کنند
گول نعمت را مخور مشغول صاحبخانه باش.5
برای مسیر تشرف نیز اینگونه سفارش نمود: «جایی که افراد هستند، دائم مشغول ذکر «لاإلهإلاالله» باش و جایی که خلوت است، صلوات بفرست».6
آداب زیارت امام رضا
آیتالله حقشناس میفرمود: «داداش جون! حرم امام رضا(ع) که میروی، این قدر برو که همیشه افسوس بخوری که چرا کم رفتی؛ ولی آن چند دقیقه را بالا غیرتاً 7 حواست را جمع کن. این که دو سه ساعت میروند و اعمال سخت انجام میدهند، اگر طوری باشد که دائماً توجه داشته باشند، خوب است». ایشان وقتی به حرم مشرف میشد، از در سمت مسجد گوهرشاد وارد میشد و بعد از سلام دادن، مینشست و یک زیارت جامعه کبیره میخواند.8
***
آیتالله حقشناس سفرهایش معمولاً با خانواده بود. سفر زیارت امام رضا(ع) هم به همین شکل بود. دوره سفرشان به مشهد در تابستان، گاه یک ماه و بعضاً بیشتر از یک ماه طول میکشید. در آن اوایل، در همان تکاتاقهای اجارهای که هر زائری برای سکونت تهیه میکرد، نماز جماعت میخواندیم. بعدها به مسجدی کوچک در داخل پیچ وخم یک کوچه نسبتاً تنگ در بازار فرشفروشها یا بازار بزرگ- که به نام مقدس حضرت صدیقه طاهره(س) مزین بود- انتقال یافت. ظهرها و شبها نماز جماعت بر پا میشد و هر شب موعظه و توسل هم بود. مجالسِ بسیار خوب و گرمی بود.9
***
سال ۱۳۶۱ که با خانواده به مشهد مشرف شده بودیم، یک روز در حرم، مشغول زیارت حضرت از طرف بابالقبله بودم که دیدم آیتالله حقشناس وارد شد و آمد جلوی من ایستاد. من که از دیدن ایشان خیلی خوشحال شده بودم، خواستم همان لحظه جلو بروم و حال و احوال کنم؛ اما برای این که مزاحم ایشان نشوم، منتظر ماندم تا زیارت ایشان تمام شد. وقتی خواست آنجا را ترک کند، بلافاصله جلو رفتم و سلام عرض کردم. با این که اولین دیدار خصوصیام با ایشان بود، اما فقط به جواب سلام اکتفا کرد و با اشاره به من فهماند که اینجا باید ساکت باشم. سپس دستم را گرفت و همراه ایشان از رواق مطهر خارج شدیم و رفتیم در یکی از صحنها نشستیم. حاج آقا آنجا شروع کرد به حال و احوال کردن.10
***
وقتی با آیتالله حقشناس به مشهد سفر میکردیم، موقع تشرف به حرم، روبهروی درب ورودی از صحن گوهرشاد، بالای پلهها میایستادیم و ایشان اذن دخول میخواند و اشکش جاری میشد. موقع خواندن دعا و زیارت، سرشان پایین بود. دعاهای مختلف میخواند، از جمله زیارت امین الله و جامعه کبیره. بعد از زیارت و دعا هم گاهی حدود یک ربع فقط نگاه میکرد و اشک میریخت. موقع برگشت از زیارت هم حاج آقا خیلی بشاش بود؛ انگار شخصی را دیده بود و با او صحبت کرده بود.11
***
هنگام تشرف به حرم، معمولاً از صحن بابالرضا(ع) وارد میشدیم، بعد میرفتیم صحن مسجد گوهرشاد و آنجا از دری که مُشرِف به ضریح حضرت است، داخل میرفتیم و روبهروی ضریح مینشستیم. حاج آقا همانجا ابتدا جامعه کبیره را میخواند و بعد سوره یس را تلاوت میکرد. در ادامه، زمزمهای با حضرت میکرد و بعد میفرمود: «داداش علی! پاشو بریم».12
حفظ حرمت ماه رجب
آیتالله حقشناس در بزرگداشت ماه رجب، به این مطلب استناد مینمود که این ماه حتی قبل از اسلام نیز حرمت داشته است. در ایام جاهلیت، اگر کسی میخواست دیگری را نفرین کند، آن را به ماه رجب موکول میکرد و اینگونه طرف مقابلش را تهدید میکرد که: دعا کن من تا ماه رجب زنده نباشم، وگرنه تو را در آن ماه نفرین میکنم و ریشه تو را میکَنم!
آیتالله حقشناس بر این مطلب نیز خیلی تأکید داشت که گناه کردن در ماه رجب با گناه کردن در ماههای دیگر متفاوت است. میفرمود: «آثار و تبعات کار حرام در ماه رجب، بدتر و شدیدتر است». همچنین میفرمود: «از چیزهایی که موجب سوءعاقبت میشود، انجام اعمال حرام در ماه رجب است».
ایشان در ماه رجب با حالت گریه، روایت معروف «ملک داعی» را میخواند که در جمله پایانی آن آمده است: «جَعَلتُ هذَا الشَهرَ حَبلاً بَينی وَ بَينَ عِبادی، فَمَنِ اعتَصَمَ بِهِ وَصَلَ إلَیَ؛13 این ماه را ریسمانى بین خودم و بندگانم قرار دادهام. هرکس به این ریسمان چنگ زند، به من مىرسد». سپس میفرمود: «یک شب بنده در خواب دیدم که ریسمانهایی از آسمان آویخته است. هرچه نگاه کردم، دیدم که انتهای این ریسمانها دیده نمیشود؛ ریسمانهایی که گویا زنده هستند. عدهای میدویدند که آنها را بگیرند؛ اما این ریسمانها جابهجا میشدند و به سمت دیگر حرکت میکردند. اشخاصی میرفتند تا به این ریسمانها چنگ بزنند؛ اما موفق نمیشدند؛ اما بعضی دیگر وقتی چنگ میزدند، این ریسمانها خودشان را در دسترس آنها قرار میدادند. این، معنایش این است که بعضیها اهلیَت ندارند».
سپس این شعر را میخواند:
و اشدُد يَديکَ بحَبلِ الله مُعتَصِماً
فـإنَهُ الـرُكنُ إن خـانَـتـکَ أركـانُ 14و 15
احیای شب نیمه شعبان
آن اوایل که با آیتالله حقشناس آشنا شده بودم، شب نیمه شعبانی، برای جشن و صرف شام به منزل یکی از دوستانم دعوت شدم. پدر دوستم، بازاری بود و شبهای نیمه شعبان، معمولاً با چلوکباب پذیرایی میکرد. من رفتم و البته توصیه حاج آقای حقشناس در فضیلت احیای شب نیمه شعبان را هم در نظر داشتم.16
آن شب غیر از شربت و شیرینی، یک پُرس کامل چلوکباب هم خوردم. برنامه تا ساعت دوازده شب طول کشید. زمانی بود که اذان صبح حدود ساعت چهار بود. وقتی به منزل برگشتم، خواستم تا اذان بیدار باشم و برنامه احیا را اجرا کنم. ابتدا از دعای کمیل شروع کردم؛ اما هنوز دو صفحه تمام نشده بود که خوابم برد. فرداشب که در جلسه موعظه حاج آقا شرکت کردم، ایشان فرمود: «این که به شما میگویم بروید شب نیمه شعبان را زنده نگه دارید، منظورم این نیست که بروید جایی، یک چلوکباب مفصل هم بخورید! خب معلوم است که وقتی شکمتان پر شد، میگیرید میخوابید!». تا این را شنیدم، وا رفتم. اولش که صاف نشسته بودم، کمکم سرم را پایین انداختم و دیگر بالا نیاوردم. به قول بچههای جنگ، آن شب، حاج آقا برجکمان را زد! در ادامه نیز ایشان توصیه کرد که «اگر کسی میخواهد شب را زنده بدارد، باید یک مقدار از این انبارشاهی را کم کند و پُرخوری نکند».17
درست کار کردن
آیتالله حقشناس در یکی از جلسات، توصیه نمود که «هرکس که دنبال علمی میگردد، باید به دنبال آن برود و مطالعه کند». بعد هم سفارش نمود که «حوزههای علمیه را دریابید». در ذهنم این بود که باید بروم طلبه شوم. حتی به پیشنهاد یکی از دوستان، برخی از کتابهای استاد مطهری را مطالعه کردم تا این که در یکی از جلسات فرمود: «شما لازم نیست بروید طلبه شوید. در همان شغلی که هستید، درست کار کنید. اگر در هر شغلی که دارید، درست کار کنید، همان میشود راه شما که به یک مقصدی برسید».18
آیتالله حقشناس میفرمود: «زمانی که در مدرسه فیضیه بودم، یک روز بعد از خوردن ناهار، کیسه پولم را وارسی کردم، دیدم یک سکه بیشتر نمانده. با خود گفتم: این که آخرین سکه است. از خیرش میگذرم و آن را صدقه میدهم! وقتی آن را صدقه دادم، گفتم: حالا برای شام چه کار کنم؟! بلافاصله خودم، جواب خودم را دادم و گفتم: مگر الآن که روز است، خدا عبادت شبش را از تو خواسته است که تو روزیِ شبت را از او میخواهی؟!
خدا شاهد است، شب وقتی نماز مغرب و عشا را خواندم، مشغول مطالعه بودم که در حجرهام را زدند. دیدم آقایی کیسهای پر از پول به من داد. یک لحظه بدون این که توجه کنم که او کیست، کیسه را گرفتم و برگشتم درون حجره. کمی بعد، به خودم آمدم و خواستم ببینم این آقا که بود. سریع، عبایی به دوش انداختم و رفتم بیرون؛ اما هرچه گشتم، کسی را ندیدم. برگشتم داخل حجره و کیسه را باز کردم. دیدم مبلغی داخل آن است که برای مدتها مرا کفایت میکند».19
کم فروشی، فقر میآورد
یک روز با آیتالله حقشناس وارد مغازهای شدیم تا مقداری شکر بخریم. وقتی فروشنده داشت شکر را وزن میکرد، دیدم زیر کفه ترازو، کارتنی که شاید پنجاه گرم وزن داشت، قرار داده است. خواستم حاج آقا را متوجه این موضوع بکنم که ایشان با اشاره به من فهماند که هیچ نگویم و پایین را نگاه کنم. وقتی به پایین نگاه کردم، دیدم لنگه کفش فروشنده پاره است و شست پایش بیرون زده است! شکر را گرفتیم و بیرون آمدیم. حاج آقا فرمود: «سید رضا! کمفروشی فقر میآورد!».20
پانوشتها:
1. به نقل از آقای مرتضی اخوان. 2. از خطیبان مشهور و دبیر سابق هیئت عالی گزینش کل کشور. 3. به نقل از آقای حسین کریمی. 4. به نقل از آقای محمدحسن میرشاهولد. 5. دیوان کامل فروغی بسطامی: ص۱۱۴ غزل ۱۷۸. مصراع نخست در منبع، چنین آمده است: «گر شبی در خانه جانانه مهمانت کنند». 6. به نقل از آقای مرتضی اخوان. 7. از روی جوانمردی. 8. به نقل از آقای محمد مصلح حیدرزاده. 9. به نقل از حجتالاسلام محمدعلی جاودان. 10. به نقل از حجتالاسلام سید محمد یوسفی. 11. به نقل از آقای حسین رضایی. 12. به نقل از آقای علی قرهگوزلو. 13. الإقبال: ج۳ ص۱۷۴. 14. ابو الفتح بُستی (ر. ک: طبقات الشافعیة الکبری: ج۵ ص۲۹۴). 15. به نقل از حجتالاسلام غلامحسن بخشی. 16. در روایات وارد شده که شب نیمه شعبان، برترینِ شبها پس از شب قدر است (ر. ک: الأمالی، طوسی: ص۲۹۷ ح۵۸۳). از اینرو، آیتالله حقشناس بر احیای شب نیمه شعبان، تأکید زیادی داشت. 17. به نقل از مهندس رضا افشارمقدم. 18. به نقل از آقای جوان. 19. به نقل از حجتالاسلام غلامحسن بخشی و آقای سید رضا همایونی. 20. به نقل از آقای سید رضا همایونی.