اکتبر 1993 با ویلیام نورثروپ به قاهره پرواز کردم و از آنجا همراه با عزالعرب با هواپیمای شرکت مشترک به کویت پرواز کردیم. پس از آن که مجوز سفر از وزارت امور خارجه را گرفتم با پاسپورت خارجی شخصی وارد کویت شدم. تا آنجا که من میدانم، یکی از اولین اسرائیلیهایی بودم که به کویت رفتم.
حس پیشرویی را داشتم که مقابل میزبان میرود.
همچنین باور داشتم، افراد بیشتری خواهند آمد که از فضای صلح و آشتی در خاورمیانه استفاده خواهند کرد.
ابو ابراهیم، میزبان، با مشایعت همراهان محترمی در پای هواپیما در فرودگاه کویت انتظار ما را میکشید. مورد توجه دولتی قرار گرفتیم و ظرف مدت کوتاهی بدون عبور از گیت کنترل پاسپورتها از فرودگاه خارج شدیم. ابو ابراهیم ما را به کاخی در مالکیتش در حومه شهر کویت برد. کویت از اشغال عراق و جنگ سختی که تنها دو سال قبل بر خاکش صورت گرفت هنوز بهبود نیافته بود.
با این حال از کشف شهر مدرن و جذابی که هر گوشهای از آن بر ثروت شهروندانش گواهی میداد شگفتزده شدم.
در مسیر به سمت خانه ابو ابراهیم از مرکز شهر نزدیک به موزه بزرگی عبور کردیم که دولت کویت بلافاصله پس از جنگ خلیج [فارس] بنا کرده و آن را به جنگ عراق-کویت اختصاص داده است. از لحظه اول هویتم را پنهان نکردم. خودم را به عنوان یک تاجر اسرائیلی نشان دادم که از اسرائیل آمده است. این کشف، مخاطبان مرا متعجب نکرد.
به هرجایی که دعوت میشدم فضای صلح بود. بعد از پایان منازعه میان اسرائیل با همسایگانش همگی درباره خاورمیانه صحبت میکردند و همه اعتقاد داشتند که ظرف مدت زمان کوتاهی صلح بر خاورمیانه مستولی میشود. و هیچ چیزی برای تاجران مثل صلح نمیشود. نماینده وزارت امور خارجه کویت هم که دیرتر با او ملاقات کردم، صحبت درباره صلح و همکاری مشترک ممکن میان دو کشور را متوقف نمیکرد.
بعد از اینکه ضرب شست ارتش عراق را چشیدند، که کشورشان را در آگوست 1990 اشغال کرد، کویتیها تازه به ما اسرائیلیها به چشم همدرد و همراه نگاه میکردند.[1] ابو ابراهیم به نظرم شخص دلخواهم، فردی پرانرژی، صمیمی و سرزنده بود.
پسر یکی از خانوادههای ثروتمند کشور مرتبط با امیر کویت که حاضر بود شرکت هواپیمایی را با مالکیت سازمان زیارت بنا کند. به او اعتماد کردم و احساس کردم که میتوانم کامل به او اطمینان کنم. روزی که به کویت رسیدیم ابو ابراهیم ما را به شام خانوادگی دعوت کرد. حدود چهل نفر به شام دعوت شدند بیشتر شبیه به یک ضیافت سلطنتی بود و تا پاسی از شب ادامه یافت. میزبان به احترام ما گوسفندانی را ذبح کرد و همه حضار به ما به عنوان منادیان صلح با اسرائیل اشاره کردند و موضعشان را روشن گفتند «فقط صلح کنید، همه کشورهای عربی به روی شما بازخواهند بود.»
اعتمادی که به صورت دوستانه احساس کردیم به توافقاتی پیرامون همکاری مشترک میان شرکت بینالمللی «زیارت» و شرکت «شروق ایر» رسید که در 24-25 اکتبر 1993 امضا شدند.
اولین توافق درباره مشارکت برابر در چند پروژه ویژه بود؛ خرید نفت خام و تجارت فرآوردههای نفتی و سایر؛ ارتباطات تلفنی، از جمله خطوط، زیرساختها و ارتباط موبایلی؛ تولید، توزیع و فروش لولهکشی از هر نوع برای آب و فرآوردههای نفتی؛ همکاری مشترک در انتقال زائران مسلمان به اورشلیم و گسترش کشاورزی و تکنولوژی کشاورزی در کویت از جمله نمکزدایی آب.
در توافق گفته شد که من منافع ابو ابراهیم در اسرائیل را نمایندگی خواهم کرد و او «زیارت» را در کویت، بحرین، قطر، عربستان سعودی، عمان و امارات متحده عربی نمایندگی میکند.
توافق دوم همان قدر مهم بود. شرکت مشترک «نورا پترولیوم» را برای خرید نفت خام و تجارت فرآوردههای نفتی تأسیس کردیم. این شرکت قرار بود خریداران سراسر اروپا را برای شرکت نفت کویتی جمع کند و از خط لوله نفت ایلات- اشکلون برای ارزان کردن قیمت نفت کویتی استفاده کند. به علاوه قرار بود این شرکت، مرکزی در اسرائیل برای ذخیرهسازی نفت از کویت بنا کند.
به آنها درباره همکاری مشترکی که میان اسرائیل و ایران در دوران شاه بود توضیح دادم و پیشنهاد کردم «با دستیابی به صلح، شما جایگزین ایران خواهید شد و خواهید توانست از تمام تأسیسات نفتی که به طور ویژه برای انتقال نفت ایرانی ساخته شدهاند استفاده کنید.»
این ایده مورد پسندشان واقع شد. توافقنامه را امضا کردیم که آن هم همچون توافق اول، قرار شد محرمانه باقی بماند و دستان یکدیگر را به گرمی فشردیم. ابو ابراهیم لبخند زد و گفت «اکنون میتوانیم از تمام تأسیساتی که برای نفت ایرانی تهیه شده استفاده کنیم.» بلافاصله پس از امضای توافق، از دفتر کار ابو ابراهیم با اسرائیل به تلفن همراه وزیر انرژی موشه شحل تماس گرفتم.
با هیجان زیادی درباره دستاوردم در کویت درمورد «زیارت» و نفت به او گزارش داده و گفتم «ثابت کردم که این صلح نه تنها حرف نیست بلکه آغاز همکاری مشترک میان افراد است.»
شحل که چیزی درباره سفرم به کویت نمیدانست، با خوشحالی این سخنان را شنید و گفت «من هم اکنون کنار نخست وزیر رابین هستم.
بلافاصله به او درباره دستاوردهای مهم تو در کویت خبر خواهم داد.»
من و ابو ابراهیم بلافاصله شروع به تدارک پرواز نخست میان کویت و اسرائیل کردیم. تصمیم گرفتیم در اولین پرواز، مهمانان عالی مقامی را از مصر و کویت به اورشلیم بیاوریم. به ابو ابراهیم گفتم «اگر جایگاه مسافران در پرواز نخست، عالیرتبه باشد، با جدیت بیشتری با ما رفتار خواهند کرد» و او با من موافقت کرد.
میان مهمانانی که موافقتشان را برای شرکت در پرواز نخست ابراز کردند، نخست وزیر سابق مصر، دکتر مصطفی خلیل، وزیر گردشگری مصر، دکتر محمود بلاجیانی، وزیر حمل و نقل و هواپیمایی کشوری مصر، دکتر ممدوح بیلتاجی، رئیس هیئت مدیره هواپیمایی کشوری مصر، علی زیکو، خانواده بزرگ ابو ابراهیم و بزرگواران بسیار دیگری از کویت، از جمله روزنامهنگاران محلی هم بودند. این لیست بدون شک تاثیرگذار بود.
پانوشت:
1- م: یکی دیگر از موارد وارونهنمایی یعقوب نیمرودی در این فراز از خاطراتش مشاهده میشود. او در حالی ادعای اشغال سرزمینش را مطرح و با مردم کویت در اشغال کشورشان توسط صدام همدردی میکند که اساساً نیمرودی و صهیونیستهایی نظیر او سالهاست که سرزمین فلسطینیان را اشغال کردهاند. چگونه ملتهایی که تجربه اشغال کشورشان را دارند میتوانند با اشغالگرانی نظیر او و رژیم اشغالگر اسرائیل همدردی کنند؟