به وب سایت مجمع هم اندیشی توسعه استان زنجان خوش آمدید
 
منوی اصلی
آب و هوا
وضعیت آب و هوای زنجان
آمار بازدیدها
بازدید امروز: 2,830
بازدید دیروز: 7,426
بازدید هفته: 51,971
بازدید ماه: 51,971
بازدید کل: 27,971,821
افراد آنلاین: 18
اوقات شرعی

اوقات شرعی به وقت زنجان

اذان صبح:
طلوع خورشید:
اذان ظهر:
غروب خورشید:
اذان مغرب:
تقویم و تاریخ
جمعه ، ۰۷ آذر ۱٤۰٤
Friday , 28 November 2025
الجمعة ، ۷ جمادى الآخر ۱٤٤۷
آذر 1404
جپچسدیش
7654321
141312111098
21201918171615
28272625242322
3029
آخرین اخبار
۳ - سهراب مقدمی شهیدانی : بازخوانی زمینه‌های فکری و سیاسی کتاب «کشف اسرار» امام خمینی(قدس‌سره) - ۱۴۰۴/۰۹/۰۴
بازخوانی زمینه‌های فکری و سیاسی کتاب «کشف اسرار» امام خمینی(قدس‌سره) -۳
 فرایند دین‌زدایی در دوره پهلوی 
۱۴۰۴/۰۹/۰۴

‫پی دی اف کتاب کشف الاسرار امام خمینی (ره) - موسسه تحقیقات و نشر معارف  اهل‌البیت علیهم‌السلام‬‎

سهراب مقدمی شهیدانی 

مقام معظم رهبری،حضرت آیت‌الله خامنه‌ای نیز در تحلیل فرایند دین زدایی ساختارمندی که توسط عناصر غرب‌گرا و روشنفکران خودباخته در ایران شروع شد، نکات بسیار راهبردی و جالب توجهی دارند که بازخوانی بخش‌هایی از آن، بسیار بجاست. ایشان می‌فرمایند:
«در همین ایران ما، به اواخر دوران قاجار نگاه کنید! ببینید چقدر کشیش از اروپا راه افتادند و به‌قصد مسیحی کردن مردم به این‌جا آمدند! البته آن‌ها، مثل دزد ناشی که به کاهدان می‌زند، نفهمیدند برای ترویج مسیحیّت باید به کجا بروند. 
آن‌ها موفّق نشدند؛ اما قصدشان این بود. نمی‌شود گفت که سرمایه‌داران و کمپانی‌ها و غارتگران بین‌المللی، معتقد به حضرت مسیح‌اند! آن‌ها چه می‌شناسند مسیح کیست؟! 
در محیط‌هایی که یک فرهنگ ملىِ مدافع - مدافع حیثیّت خود- وجود دارد، کار اوّل این است که آن فرهنگ را از آن‌ها بگیرند. 
مثل ‌اینکه اگر یک عدّه سرباز بخواهند به یک قلعه مستحکم حمله کنند، کار اوّل این است که پای این قلعه آب می‌اندازند؛ شاید دیوارهایش بریزد. دیوارهای این قلعه را، هر طور بتوانند، سست می‌کنند. 
این، اوّلین کار است. یا این‌که قلعگیان را خواب می‌کنند. 
به قول سعدی که در آن داستان، در گلستان، می‌گوید: «اولین دشمنی که بر آن‌ها تاخت، خواب بود!» خواب، اوّلین دشمن شان بود. 
چشم‌هایشان گرم شد و خوابشان برد.
 بعد از آن که این دشمنِ خودی -که خواب باشد- از درون خودشان چشم‌های آن‌ها را بست و دست‌هایشان لمس شد، دشمن آمد دست‌های این‌ها را بست و هر چه خواست، برداشت و بُرد! در تهاجم فرهنگی، این‌گونه عمل می‌کنند. 
این تهاجم فرهنگی، از چه وقت شروع شد؟ مشخّصاً از دوران رضاخان شروع شد. البته قبل از او، مقدمات آن، فراهم شده بود. کارهای فراوانی شده بود: روشنفکران وابسته، در داخل کشور ما کاشته شده بودند... غربِ مسلّطِ به فن‌آوری و علم، روزی که خواست در ایران، پایگاه تسلّط خودش را مستحکم کند، از راه روشنفکری وارد شد. 
از میرزا ملکم خان‌ها و امثال این‌ها، تا تقی زاده‌ها، این روشنفکرىِ دوران قاجار است که بیمار متولّد شد. 
روشنفکری ایران، متأسفانه بیمار و وابسته متولّد شد. 
چندنفری هم که آدم‌های سالم و خالصی بودند، گم شدند. 
بقیه، وابسته بودند. بعضی وابسته به روسیه آن روز مثل میرزا فتحعلی آخوندزاده یا وابسته به اروپا و غرب مثل  میرزاملکم خان و امثال این‌ها بودند.»[1]
روشنفکران غرب‌زده در تحکیم پایه‌های اقتدار رژیم ضدمردمی و ضد دینی رضاخان، نقش اساسی را داشتند و به‌عنوان جاده‌صاف‌کن اصلی استعمار و استبداد در ایران معاصر عمل کردند. 
آیت‌الله خامنه‌ای در تحلیل کارنامه سیاه روشنفکران غرب‌زده به نکات مهمی اشاره‌کرده و چنین می‌فرمایند:
«... طبقات بعدی روشنفکری هم در ایران، طبقات مطمئنی نبودند؛ بیشتر شاهزاده‌ها و اشراف و اعیان‌زاده‌ها بودند. شما شرح حال سه‌جلدی عبدالله مستوفی را نگاه کنید که خودش آن را نوشته است. خود او هم از همان روشنفکران است؛ ضمناً از اعیان‌زاده‌ها و خان‌زاده‌های دستگاه قاجار است. البته او شخصیت متعادلی است؛ شخصیت منفی به نظر نمی‌رسد. 
اگر شما به آن کتاب نگاه کنید، خواهید دید که آن افرادی که اولین پرچم‌ها و پیام‌های روشنفکری، با   دیده و شنیده و شناخته می‌شد، چه کسانی بودند. دوره قاجار به‌این‌ترتیب گذشت؛ یعنی یک روشنفکر وطنىِ میهنىِ بی‌غرض دلسوزِ علاقه‌مند، در بین مجموعه روشنفکران ایران کمتر دیده شد. 
بعد، دوره رضاخان آمد. در این دوره، روشنفکران درجه یکِ کشور، از اساتید، از نویسندگان و از متفکّرانی که جزو زبدگان روشنفکری بودند، در خدمت رضاخان قرار گرفتند؛ رضاخانی که از فرهنگ و معرفت بویی نبرده بود. 
دفاع این‌ها از رضاخان، هیچ‌وجهی نداشت؛ نه باسواد بود، نه فرهنگی بود، نه ملی بود؛ همه می‌دانستند که سیاست‌های انگلیسی‌هاست که اجرا می‌شود. 
خودِ روشنفکران می‌دیدند که انگلیسی‌ها رضاخان را آوردند، برکشیدند، به قدرت رساندند، سلطنت او را تقویت کردند، مقدماتش را فراهم کردند، موانعش را نابود کردند و جاده را برای او صاف نمودند. 
در آن موقع، روشنفکران، ایدئولوگ‌های حکومت کودتایی رضاخانی شدند! 
هر کاری که او خواست بکند، این‌ها ایدئولوژی و زیربنای فکریش را فراهم می‌نمودند و برایش مجوّز درست می‌کردند!
... در دوره بعد از رفتن رضاخان و بعد از شهریور بیست- که حکومت عجیب و غریبی در آن زمان تشکیل شده بود- بخشی از روشنفکران به حزب توده پیوستند که اتفاقاً بعضی از صادق‌ترین روشنفکران از این‌ها بودند که به حزب توده پیوستند؛ اگرچه به شوروی وابسته بودند. 
آن‌وقت، خودشان هم اعتراف داشتند؛ همه‌شان هم قبول داشتند که به شوروی وابسته بودند. 
شوروی‌ها در ایجاد و پشتیبانی این‌ها نقش داشتند و این‌ها مثل ستون پنجم شوروی‌ها در ایران عمل می‌کردند. ...تا هر جا هم ادامه پیدا کرده، بیماری ادامه پیدا کرده است. 
و اما این بیماری چه بود؛ یعنی کجا بروز می‌کرد؟ این را از زبان آل احمد برای شما ذکر می‌کنم. آل احمد در مشخصات روشنفکر می‌گوید: یک مشخصات، مشخصات عوامانه روشنفکر است. 
او می‌گوید معنای «عوامانه» این نیست که عوام، روشنفکر را این‌گونه تصوّر می‌کنند؛ بلکه خود روشنفکر هم گاهی همین‌طور فکر می‌کند. 
این خصوصیات سه تاست: اوّل، مخالفت با مذهب و دین- یعنی روشنفکر لزوماً بایستی با دین مخالف باشد!- دوم، علاقه‌مندی به سنن غربی و اروپارفتگی و این طور چیزها؛ سوم هم درس‌خواندگی. این دیگر برداشت‌های عامیانه از روشنفکری است؛ ممیّزات روشنفکر این است. 
یعنی اگر کسی متدیّن شد، چنانچه علّامه دهر باشد، اوّلْ هنرمند باشد، بزرگ‌ترین فیلسوف باشد؛ روشنفکر نیست!  بعد می‌گوید این سه خصوصیتی که برداشت عامیانه و خصوصیات عامیانه ‌روشنفکری است، در حقیقت ساده‌شده دو خصوصیت دیگری است که با زبان عالمانه یا زبان روشنفکری می‌شود آن‌ها را بیان کرد. 
یکی از آن دو خصوصیت، عبارت است از بی‌اعتنایی به سنّت‌های بومی و فرهنگ خودی- که این دیگر بحث عوامانه نیست؛ این حتمی است- دیگری، اعتقاد به جهان‌بینی علمی، رابطه علمی، دانش و قضا و قدری نبودن این‌ها؛ مثال‌هایی هم می‌زند. 
این در حالی است که در معنای روشنفکرىِ ساخته‌وپرداخته فرنگ- که این‌ها آن را از فرنگ گرفتند و آوردند- به‌هیچ‌وجه این مفهوم و این خط و جهت و این معنا نیست!»[2]
در این شرایط سخت و سهمگین، برخی از حامیان رژیم پهلوی تیغ توهین و تخریب را به سمت روحانیت گرفته و هم جهت با روند دین زدایی دوره پهلوی اول، به دنبال حذف روحانیت از مرجعیت در فهم و بیان دین بودند. 
جریان روشنفکری دین‌ستیز به زعم خود، به دنبال رویارویی بنیادین با روحانیت اصیل شیعی و برهم زدن جایگاه روحانیت در امر مرجعیت دینی، سیاسی و اجتماعی مردم بود. 
فراگیر شدن شبهات کتاب اسرار هزارساله در میان طبقات مختلف جامعه و ناکافی بودن پاسخ های موجود، موجب شد دامنه این شبهات به درون حوزه علمیه نیز کشیده شود. 
امام خمینی(قدّس سرّه) در چنین فضائی به میدان پاسخ گویی، تبیین و دفاع از دین و عقاید عامه مردم ایران وارد شد.
امام خمینی در مقدمه کتاب کشف اسرار، ضمن بیان شرایط و اوضاع اجتماعی خاص و حسّاس ایران و جهان، با اشاره به فعّالیت جریانات انحرافی، دلیل ورود خود به این مواجهه صریح و استدلالی و تفصیلی با جریان استعمارگرای دین‌ستیز را چنین بیان می کند:«در این روزها که آتش فتنه جهان را فرا گرفته و دود تاریک آن به چشم تمام جهانیان رفته و تمام ملل عالم به فکر آنند که خود و کشور خود را از این دریای بی پایان آتش به کناری کشانند و از این فتنه جنگ مرگ بار به یک سو شوند و از روی ضرورت و ناچاری کشورهای اسلامی نیز با سختی و بدبختی هایی مواجه شدند و در زیان های این جنگ جهان گیر شرکت کردند، گرچه از سودهای آن بهره ای ندارند، خوب بود افراد این کشور نیز به فکر سعادت خود و برادران خود باشند و یکدل و یک آواز در چاره‌جویی این سیاه روزی ها بکوشند، یا دست کم از فتنه گری ها و فسادانگیزی ها در این موقع باریک خودداری کنند و خودشان به بدبختی کمک 
نکنند. مع‌الاسف می بینیم که در این روزها بی خردانی چند پیدا شده که با تمام قوا نیروهای خود را صرف در فسادانگیزی و فتنه جویی و تفرق کلمه و برهم زدن اساس جمعیت می کنند. 
امروز که دنیای آتش خیز به ناچاری دست خود را طرف دین و روحانیت دراز کرده و خواهد کرد و از نیروهای معنوی استمداد می کند، بعضی از نویسندگان ما حمله به دین و دینداری و روحانیت را بر خود لازم دانسته، بدون آن که خودشان نیز مقصودی جز فتنه انگیزی داشته باشند، با قلم های ننگین خود اوراقی را سیاه کرده، بین توده پخش کرده اند. غافل از آن که، سست کردن مردم را امروز به دین و دینداری و روحانیت، از بزرگ ترین جنایات است که برای فنای کشورهای اسلامی، هیچ چیز بیش از آن کمک کاری نمی کند... ما نیز که بنا نداشتیم هیچ گاه در پیرامون این مسائل بگردیم، چون حق کشی های فراوانی در این کتاب و کتابچه ها دیدیم به ناچار راه خطاها و بیدادگری های آن ها را مختصری روشن کردیم تا خوانندگان گرامی سرچشمه فساد و بدبختی کشور و ملت را ببینند از کجاست. شاید کسانی پیدا شوند در فکر چاره برآیند و به خوبی بدانند قلم هایی که بر ضدروحانیت به کار می رود، کمک کاری به نابود کردن کشور و اساس استقلال آن است.»[3]
تهاجم به بنیان‌های فکری و دینی مردم ایران، همزمان با تئوریزه کردن وابستگی تمام عیار به غرب استعماری، نسخه ثابت جریان غرب‌زده دین‌ستیز ایرانی بود که از صدر مشروطیت آغاز شد و هنگامه حکومت استبدادی رضاخانی نهادینه شد و سایه شوم آن تا هنگام پیروزی انقلاب اسلامی همچنان
باقی بود.
در این میان آیت‌الله‌العظمی حائری با احیای حوزه قم، بزرگ‌ترین سنگر استعمار‌ستیزی و استبدادستیزی را در کنار پایتخت کودتا بنا نهاد و بستر را برای تربیت نسلی نو از مجتهدان مبارز همچون امام خمینی آماده کرد. 
این حرکت هوشمندانه با مجاهدت علمای ثلاث قم امتداد یافت و علم زعامت در سال ۱۳۲۳ به آیت‌الله‌العظمی بروجردی سپرده شد.
کتاب «کشف اسرار» امام را باید لسان گویا و شمشیر برّان حوزه قم علیه تز استعماری «پروتستانتیسم اسلامی» برشمرد.
پانوشت‌ها:
1- بیانات آیت‌الله ‌العظمی خامنه‌ای در دیدار جمعی از کارگزاران فرهنگی، 21 مرداد 1371.
2- بیانات آیت‌الله ‌العظمی خامنه‌ای در جمع دانشجویان دانشگاه تهران، 22 اردیبهشت 1377.
3- کشف اسرار، ص1.