به وب سایت مجمع هم اندیشی توسعه استان زنجان خوش آمدید
 
منوی اصلی
آب و هوا
وضعیت آب و هوای زنجان
آمار بازدیدها
بازدید امروز: 1,662
بازدید دیروز: 2,123
بازدید هفته: 9,849
بازدید ماه: 15,639
بازدید کل: 23,504,012
افراد آنلاین: 1
اوقات شرعی

اوقات شرعی به وقت زنجان

اذان صبح:
طلوع خورشید:
اذان ظهر:
غروب خورشید:
اذان مغرب:
تقویم و تاریخ
پنج‌شنبه ، ۰۹ فروردین ۱٤۰۳
Thursday , 28 March 2024
الخميس ، ۱۸ رمضان ۱٤٤۵
فروردین 1403
جپچسدیش
321
10987654
17161514131211
24232221201918
31302928272625
آخرین اخبار
5 - جنگلی‌ها به رهبری کوچک‌خان قحطی را کنترل کردند ۱۳۹۷/۰۵/۲۸
نقش موثر قیام جنگل در مدیریت قحطی به روایت دشمن
جنگلی‌ها به رهبری کوچک‌خان قحطی را کنترل کردند
 
Image result for ‫جنگلی‌ها به رهبری کوچک‌خان قحطی را کنترل کردند‬‎Image result for ‫جنگلی‌ها به رهبری کوچک‌خان قحطی را کنترل کردند‬‎

در حالی که در بخش‏هایی از ایران جاده‏های ‏‏خوب وجود داشت، در کشوری که یکی از بزرگ‌ترین تولیدکننده‏های ‏‏نفت خام جهان بود، بنزین پیدا نمی‏‏شد. انگلیسی‏ها ‏‏نه تنها در تجارت خارجی ایران کارشکنی می‏‏کردند، بلکه با محروم کردن ایران از بنزین و با سخت و پرهزینه کردن حمل‌ونقل، تجارت و سفرهای داخلی را نیز عملاً غیرممکن ساختند. کالدول در گزارشی با تاریخ 29 آوریل 1918 می‏‏نویسد:
به منظور نشان دادن برخی شرایط غیرعادی که جنگ و قحطی در ایران به وجود آورده و در پی آن صعود قیمت، افتخار دارم که در اینجا این اطلاعات را درباره هزینه جابه‌جایی‏های ‏‏محلی به عرض برسانم.
او این‌گونه توضیح می‏‏دهد:
به خاطر کمیابی و قیمت‏های ‏‏بسیار بالا و باورنکردنی غله و ارزاق، هزینه خوراک قاطر‌ها، خرها، اسب‏ها ‏‏و شترهای بارکش به رقم بیست و پنج تا سی دلار برای هر بوشل جو، نود تا یکصد دلار برای هر تن یونجه و بیست و هشت تا سی و دو دلار برای هر بوشل گندم رسیده است. در دیگر ولایت‏ها ‏‏قیمت قدری از این هم بالاتر است، قیمت‏ها ‏‏در مکان‏های ‏‏مختلف بسیار متفاوت هستند. برای مثال، اخیراًً در تهران هر بوشل گندم بیست و چهار، و در همدان در فاصله دویست و پنجاه مایلی آن، هر بوشل چهل دلار بود. این تفاوت قیمت به خاطر نبود امکان حمل‌ونقل است. اخیراً در ولایت سیستان که حدود 600 مایل از تهران دور است، گزارش شده که گندم فراوان بوده و هر بوشل یک دلار و پنجاه سنت فروخته می‏‏شود و در همین حال قیمت در این شهر بیش از بیست دلار برای هر بوشل و در برخی نقاط کشور نزدیک به دو برابر این مقدار بود.
کمبود و گرانی بنزین حتی از این هم جالب‌توجه‏‏تر بود. شرکت نفت ایران و انگلیس که دست کم دو سوم آن در مالکیت دولت انگلیس است، مقدار زیادی نفت خام و محصولات پالایش‌شده تولید می‏‏کرد و آنها ‏‏را در اختیار ارتش انگلیس قرار می‏‏داد. در حالی که دود موتور حمل‌ونقل انگلیسی‏ها ‏‏در غرب و شرق ایران «تمام نمی‌شد» قیمت هر گالن بنزین در ایران به شش دلار رسیده بود. کالدول توضیح بیشتری می‏‏دهد: «شاید مبهوت‏کننده‏ترین ارقام را بتوان در هزینه سفر دید. اخیراً یک مقام دولتی می‏‏خواست به اصفهان، در حدود سیصد مایلی اینجا برود. یک نفر پیدا شد که می‏‏خواست وی را با خودرو به اصفهان ببرد. او برای این کار نهصد تومان طلب کرد که با نرخ برابری ارز فعلی حدود هزار و پانصد دلار یا هر مایل 5 دلار می‏‏شود. چون هر گالن بنزین حدود شش دلار است و به طریقی باید به مقاصد مختلف برای سفر به اصفهان و بالعکس ارسال شود، قیمتش آن چنانکه ممکن است به نظر آید، ناعادلانه نیست.
کالدول ادامه می‏‏دهد:
چون جاده مناسب و قابل عبور در بیشتر نقاط وجود ندارد، عملاً مسافرت به همه جای ایران مقدور نیست و آنهایی که مجبور به سفر‏‏ند، با آنکه سخت است معمولاً از کامیون‏های ‏‏نظامی روسی و انگلیسی استفاده می‏‏کنند.
کالدول درباره یک مستخدم بینوای دولت اضافه می‏‏کند:
این مقام دولتی چون نمی‏‏توانست بهای یک خودرو را بپردازد، تلاش کرد یک درشکه یا کالسکه کرایه کند تا به شیراز در فاصله حدود ششصد مایلی برود و مجبور شد پانصد و پنجاه تومان (اندکی بیش از نهصد دلار) برای این کار بپردازد.22
علاوه‌بر این، انگلیسی‏ها ‏‏جلوگیری از تجارت ایران با ایالات متحده را نیز آغاز کرده بودند. برای مثال، انگلیسی‏ها ‏‏از واردات ارزاق از آمریکا در زمانی که ایران با قحطی دست به‌گریبان بود، جلوگیری کرده بودند. کالدول از مداخله انگلیس در تجارت با آمریکا و ممانعت از واردات ارزاق از ایالات متحده در دوران قحطی گزارشی ارائه می‏‏کند. کالدول می‏‏نویسد:
دو نمونه از دخالت انگلیس در جنوب ایران در امر تجارت با ایران شایان توجه است. یک مورد در زمان جنگ در اوت 1917 رخ داد. قضیه مربوط به حمل سه هزار کیسه شکر آمریکایی بود که نخستین محموله از این دست بود که به این کشور می‏‏آمد. نماینده کمپانی آمریکایی که همراه کشتی آمده بود، پس از رسیدن به بندرعباس درمی‏یابد که تمام حیوانات باربر بندر در اختیار و کنترل انگلیسی‏ها ‏‏بوده و عموماً در نیروی تازه‌تأسیس پلیس جنوب به کار گرفته شده‏اند. نماینده کمپانی به دیدار معاون کنسول انگلیس در شهر (کسی که عملاً کنترل آنجا را در اختیار داشت) می‏‏رود و بعد از بحث فراوان قرار شد که اگر وی بتواند حیوانات باربر را خارج از بندرعباس تأمین کند، آنها می‏‏توانند به شهر بیایند، بارگیری کرده و بدون ممانعت ارتش انگلیس یا معاون کنسول، شهر را ترک کنند. نماینده کمپانی آمریکایی در حدود بیست و پنج مایلی شهر نهایتاً توانست کاروانی با سیصد و پنجاه شتر پیدا کند؛ اما مالک کاروان اظهار داشت تا زمانی که اطمینان حاصل نکند که اگر به شهر بیاید، حیواناتش مصادره نمی‏‏شوند، این را کار نخواهد کرد. او برای استفاده از حیواناتش مبلغی به عنوان پیش‌پرداخت دریافت کرد و به بندرعباس رفت و در آنجا کاروانش مصادره شد و در اختیار ارتش قرار گرفت. وقتی نماینده کمپانی به معاون کنسول مراجعه کرد، وی اظهار داشت که علیرغم قولی که داده بوده است نمی‏‏تواند به وی یا کاروان‏دار کمکی کند. بنابراین بار شکر اجباراً پنج یا شش ماه در بندرعباس نگهداشته شد و این در حالی بود که به گفته آن آمریکایی بارهای شکر هندی‏ها ‏‏یا انگلیسی‏ها ‏‏برای ورود به بندر مجاز بودند. معاون کنسول انگلیس پیشنهاد کرد پانصد تومان (حدود یک هزار دلار) به نماینده کمپانی آمریکایی پرداخت کند مشروط به اینکه وی در رسیدی تأیید کند که کل خسارت وی جبران شده است، اما وی در واکنش به معاون کنسول اظهار داشت که حتی ده هزار دلار هم تمام خسارتی که به کمپانی وی تحمیل شده را جبران نمی‏‏کند و آن پانصد تومان را هم رد کرد.
در 1919 همان کمپانی بار دیگر محموله‏‏ای به ایران آورد، اما این بار از طریق محمره؛ و نماینده کمپانی اظهار داشت که بهترین نرخی که وی توانست برای حمل بار از بمبئی به محمره فراهم کند شصت و پنج روپیه برای هر تن از چهل فوت مکعب بود، در حالی که او می‏‏دانست برخی کمپانی‏های ‏‏انگلیسی در همان زمان می‏‏توانستند با نرخ هر تن چهل و پنج روپیه این کار را انجام دهند.
کالدول این مورد را این طور تعریف می‏‏کند:
مورد دیگر در کرمان بود. در آنجا نماینده یک کمپانی فرش آمریکایی مستقر بود. این مرد یک ارمنی تبعه عثمانی بود و دو سالی را در آمریکا گذرانده بود و همین زمان برای او کافی بود تا آنجا را بشناسد و بیش از هر کسی که خود می‏‏شناخت به آنجا علاقمند گردد. او روزنامه‏ها ‏‏و مجله‏های ‏‏آمریکایی را دریافت می‏‏کرد و اغلب بخش‏هایی از آنها را به سود آمریکایی‏ها ‏‏نقل می‏‏کرد و برخی اوقات حتی تا آنجا پیش می‏‏رفت که اگر آمریکا وارد جنگ نمی‏‏شد، متفقین جنگ را نمی‏‏بردند و به این خاطر آمریکا عامل تعیین‏کننده در این باره بوده و او جنگ را برده است. کنسول انگلیس در کرمان گزارش‏هایی درباره چنین موضوعاتی دریافت کرد و یک جاسوس را مأمور پیگیری وی کرد. کارگزار که در مواردی از این دست که منافع خارجی با منافع ایران در هم می‏‏آمیخت، قدرت و اختیار داشت، مطلع شد که کنسول انگلیس از این نماینده کمپانی آمریکایی خوشش نمی‏‏آید و از آن پس در مواردی که درباره این مرد یا کمپانی‏ او پیش می‏‏آمد، تصمیم به نفع ایران اتخاذ می‏‏شد. اوضاع چنان بر این ارمنی در کرمان سخت شد که وی قصد رفتن از آنجا کرد، اما بدون کسب اجازه از کنسول انگلیس جرأت رفتن نداشت (چراکه از آن هراس داشت که به محض خروج از شهر بازداشت شود)، از این رو به سراغ کنسول رفت و اجازه خواست و از او پرسیده شد: «چه تضمینی می‏‏توانی بدهی که هرگز به اینجا بازنگردی؟» آن مرد را چنان آزردند که پس از اخذ مجوزی که درخواست کرده بود، عملاً از کرمان گریخت و کسی را هم به جای خودش برای پیگیری منافع کمپانی تعیین نکرد و در نتیجه کمپانی در آن منطقه ضرر هنگفتی کرد.۲۳
قحطی در گیلان
کالدول در گزارشی با تاریخ 15 ژانویه 1918، محتوی چند نامه را که از میسیونرهای آمریکایی دریافت کرده ضمیمه می‏‏کند. یکی از پیوست‏ها ‏‏بخشی از نامه روراند چارلز ای. ماری2 با تاریخ 28 دسامبر 1917 است که در آن شرایط رشت توصیف شده است. این سند مهم بیانگر این واقعیت است که در ژانویه 1918، در گیلان اثری از قحطی نبوده است. تنها پناهندگان دیگر نقاط ایران با گرسنگی روبه‌رو بودند. ماری می‏‏نویسد:
نیاز به امدادرسانی در اینجا، که درباره‏اش برایتان تلگرام فرستاده بودم، آن طور که ممکن است گمان کنید، ابداً به خاطر اوضاع محلی نیست. مردمی که به کمک نیاز دارند، هزاران خانه‌خرابی هستند که از دشت‌ها، کوه‏ها ‏‏و روستاهای بسیار دور از رشت گریخته و به اینجا آمده‏اند. همین حالا، دو زن که یکی از آنها همراه با شوهر و سه فرزند خردسالش در اتاقی در طبقه زیرین هستند؛ ما نمی‏‏توانستیم از پذیرفتنشان خودداری کنیم. آن مرد و خانواده‏اش از نزدیکی زنجان آمده‏اند. پارسال خانه‏شان در پی درگیری میان دو ارتش در آن منطقه، غارت شده است. چیزی برایشان نمانده بود تا بخورند و به این خاطر به رشت آمدند، چون گمان می‏‏کردند در اینجا برنج فراوان و ارزان است. آنها مطلقاً غیر از رخت تنشان چیزی ندارند و کار هم پیدا نمی‏‏شود. زن دیگر سرگذشت خود را چنین نقل کرد: او در روستایی در چهار مایلی همدان زندگی می‏‏کرده است، اما روس‏ها ‏‏به آنجا می‏‏آیند تا بخرند یا غارت کنند و در پی درگیری میان آنها شوهرش کشته شده است. روس‏ها ‏‏هفت شتر آنها (شوهرش شتربان بوده و حیوان‏ها ‏‏مال خودش بوده‌اند) و هر چه داشته‏اند ‏‏را می‏‏برند. او دختر نوزادش را به سه تومان فروخت تا سرپناهی فراهم کند و دست کم زنده بماند و چیزی تهیه کند تا خودش را چند روزی بیشتر زنده نگهدارد. به دلایلی، نوزادش را به اجبار به او بازگرداندند. این آدم‏ها ‏‏تمیز و مرتب به نظر می‏‏رسند و می‏‏خواهند کار کنند. آن مرد کمی برنج از یکی از این هیئت‏های ‏‏مسلمانان می‏‏گیرد و ما هم، همان‌طور که درک می‏‏کنید، در این اوضاع گرانی و اولویت رسیدگی به کارکنان، کمک چندانی به افراد نمی‏‏توانیم بکنیم. نوزاد آن خانواده پرجمعیت‏تر چند شب پیش تلف شد.
برخی شمار این افراد را در شهر هم‌اکنون 7000 نفر تخمین می‏‏زنند که از مناطق دوری چون زنجان و همدان و حتی از حوالی تبریز آمده‏اند. آنها جز عده کمی‌شان از روستاهای اطراف رشت نیستند. گزارش‏ها حاکی از آن است که اکنون 4000 نفر دیگر هم در راه‏اند. ممکن است این تخمین‏ها ‏‏بسیار بزرگ باشند، ولی آنچه بسیار واقعی است، آن است که ساختمان تکیه‏ها و دیگر ساختمان‌ها، اصطبل‌ها، رعیت‌خانه‏ها ‏‏و هر جایی که بشود پیدا کرد، همگی شب‏ها ‏‏پر هستند. کف بسیاری از این ساختمان‏ها ‏‏شب‏ها ‏‏مملو از مردمی است که جایی برای بیتوته یا خوابیدن نیافته‏اند. بسیاری شب‏ها ‏‏در خیابان می‏‏خوابند- ما آنها را در همه جا می‏‏بینیم- در یک آلونک یا پناه دیواری می‏‏خوابند و در اکثر مواقع چیزی زیرشان نیست، مگر گل و زمین خیس، و رویشان هم چیزی نیست مگر یک بالاپوش نازک یا عبایی که چهار تا شش نفر را پوشانده است. منشی ایرانی معاون کنسول انگلیس گفت که می‏‏داند در یک شب، 24 نفر از برهنگی یا گرسنگی یا بیماری ناشی از این دو مرده‏اند. من خود شنیده‏‏ام که دو زن در خیابان سبزه میدان (میدان اصلی شهر) کف خیابان دراز کشیده و روی زمین زاییده‏اند.
به گمان من ثروتمندان رشت این امکان را دارند- و من می‏‏گویم می‏‏توانند- این اوضاع را برطرف کنند مشروط به آن که روحیه این کار را می‏‏داشتند. اما آنها بار این مشکل را آن چنان که باید بر دوش نمی‏‏گیرند، و انسان‏ها ‏‏رنجور می‏‏شوند و می‏‏میرند و ما در رشت احساس می‏‏کنیم که برای بر طرف کردن این اوضاع کاری باید کرد.3
در نامه‏‏ای از ئی. ای. داگلاس از مریض‌خانه آمریکایی‏ها ‏‏در تهران به کالدول با تاریخ 15 ژانویه 1918، چنین آمده است:
دکتر جی. دی. فریم4 در 9 ژانویه از رشت چنین گزارش داد:
هنوز رنج و مصیبت بسیاری در شهر وجود دارد اما اخیراً جنگلی‌ها (یک حزب سیاسی جدید) که به تازگی کنترل کامل شهر را به دست گرفته‏‏اند، هزینه‏ها ‏‏و دیگر موارد را پرداخته و بهترین اقدامات امدادرسانی که من تاکنون دیده‏‏ام برای بخش زیادی از پناهندگان به انجام رسانده‏اند. اما کار چندانی برای مریض‏ها ‏‏یا مراقبت مناسبی برای کودکان (نوزادان) فراهم نشده است. آنها در گام نخست کنترل برنج را به دست گرفتند، و هر باری که به شهر می‏‏آید را ملزم به کسب مجوز کرده و صادرات از شهر را بدون مجوز منع کرده‏اند. آنها سپس سرپرستی مستمندان را میان اعیان شهر تقسیم کردند و هزاران تن را نیز به روستاها فرستادند تا در آنجا تیمار شوند. اما همچنان جمعیت از کوه‏ها ‏‏سرازیرند، و آنها دکّان‏ها ‏‏را به منظور ایجاد مقرهای پناهندگان اجاره کرده‏اند. این اقدامات در حال حاضر تا حد زیادی بار مصیبت را کم کرده است، اما همچنان تعداد زیادی از مردم می‏‏میرند چون مراقبت‏ ‏‏از ضعیف‌ترها ناکافی است.
ارادتمند شما،
ئی. ای. داگلاس، مریض‌خانه آمریکایی‌ها5
به نظر می‏‏رسد که بالاخره شهر رشت از «دورویی فراگیر شرقی» رها شده است. کالدول این‌گونه شرح می‏‏دهد:
رشت و ولایت ثروتمند مازندران (جنگلی‌ها که به رهبری کوچک‌خان، دولتی تقریباً مستقل از تهران تشکیل داده‌اند) کنترل ارزاق را به دست گرفته‌اند ‏‏و قحطی در اینجا را به شکل مؤثری کنترل کرده‌اند. کمیته ما مقداری پول به رشت ارسال داشت اما میسیونرهای آمریکایی، این پول را برگرداندند و اظهار داشتند که به خاطر اقدامات موثر جنگلی‏ها ‏‏به کمک ما نیازی نیست.6
اما خلاصی شهر رشت با وجود اقدامات جنگلی‏ها ‏‏دوام چندان نداشت. در ژوئن 1918، پس از شکست جنگلی‏ها ‏‏در منجیل، رشت به اشغال انگلیسی‏ها ‏‏درآمد. تلاش جنگلی‏ها ‏‏برای بیرون راندن انگلیسی‏ها ‏‏در اواخر ژوئیه نیز به شکست ‏انجامید. تا اوت 1918 رشت دچار قحطی شده بود. روزنامه ایران با تاریخ 21 اوت 1918 درباره کمبود ارزاق در رشت چنین می‏‏نویسد:
اخبار کتبی واصله از رشت مشعر بر عسرت فوق‌العاده معیشت و گرانی اجناس و ارزاق در شهر و دهات می‌باشد قیمت برنج متفرقه قوطی 12 تومان و برنج شهری تا 16 تومان رسیده سایر ارزاق بی‏نهایت گران و نایاب می‌باشد و اهالی مخصوصاً اشخاص بی‏بضاعت و حتی متوسطین قادر به تأمین معاش خود نیستند. فقط چیزی که مایه امیدواری می‌باشد بارندگی‏های ‏‏نافع و به موقع است که اخیراً احتمال جبران سختی‏های ‏‏گذشته برای اهالی از هستی ساقط شده می‌رود چنانچه اختلال اوضاع تجدید نشود و انقلابی رخ ندهد که رعایا قادر به ضبط و ربط محصول زراعت بشوند محتمل است نفسی تجدید بکنند زیرا که محصول هذه السنه در کمال خوبی است و تا ده پانزده روز دیگر مزروع پیش‌رس بدست خواهد آمد.