به وب سایت مجمع هم اندیشی توسعه استان زنجان خوش آمدید
 
منوی اصلی
آب و هوا
وضعیت آب و هوای زنجان
آمار بازدیدها
بازدید امروز: 1,313
بازدید دیروز: 2,852
بازدید هفته: 12,352
بازدید ماه: 18,142
بازدید کل: 23,506,514
افراد آنلاین: 4
اوقات شرعی

اوقات شرعی به وقت زنجان

اذان صبح:
طلوع خورشید:
اذان ظهر:
غروب خورشید:
اذان مغرب:
تقویم و تاریخ
جمعه ، ۱۰ فروردین ۱٤۰۳
Friday , 29 March 2024
الجمعة ، ۱۹ رمضان ۱٤٤۵
فروردین 1403
جپچسدیش
321
10987654
17161514131211
24232221201918
31302928272625
آخرین اخبار
۴۵ - مهدی جبرائیلی تبریزی: رنسانس شرق (قسمت اول) ۱۴۰۰/۱۱/۱۲

رنسانس شرق (قسمت اول)

   ۱۴۰۰/۱۱/۱۲

مهدی جبرائیلی تبریزی
انقلاب اسلامی، آغازگر گفتمانی جدید در عرصه حیات فردی و اجتماعی انسان‌ها بود و پس از چند قرن حاکمیت گفتمان سکولاریسم و دین‌گریزی بر فرهنگ، سیاست و اقتصاد جهان، موضوع اداره جامعه و حکومت را براساس تعالیم دینی و آموزه‌های وحیانی مطرح ساخت. در حقیقت می‌توان گفت انقلاب اسلامی ایران، طلایه‌دار رنسانس دیگری در جهان بود، با این تفاوت که در رنسانس قرن شانزده و هفده اروپا، بشر با روی‌گرداندن از آسمان تلاش کرد که همه مناسبات فردی و اجتماعی خود را براساس آموزه‌های عقلی و تجربی سامان دهد، اما در رنسانس قرن بیستم ایران، انسان با رویکرد دوباره به آسمان، تلاش بزرگی را برای سامان دادن همه مناسبات خود بر مبنای کتاب خدا و سنت معصومان(ع) آغاز کرد.
«در ايران انقلابي رخ داده است که همه معادلات را به هم ريخته، حساب‌هاي به اصطلاح علمي و جامعه‌شناسانه را نقش برآب کرده است. کسي باور نمي‌کرد که انقلابي رخ بدهد که خاستگاه آن مساجد باشد، در حالي که هيچ تشکيلاتي هم در ميان مردم وجود نداشته باشد و مردم هيچ نوع تمرين حزبي و انقلابي هم نداشته باشند. به هرحال مي‌بينيم که غربي‌ها هم اين انقلاب را پديده نوظهوري مي‌دانند».(مرتضي مطهري، پيرامون انقلاب اسلامي، ص110).
انقلابی که هر اندازه در ماهیت و هویت آن تعمق می‌کنند بیشتر در تحیر فرو می‌روند. دلیل این تحیر معلوم است. چرا که با مبانی مارکسیستی یا نئومارکسیستی، مکاتب کارکردگرایی، ساختارگرایی و نوساختارگرایی و یا مبانی مدرنیته و لیبرالیزم نمی‌توان به فهم انقلابی موفق شد که ریشه در بعثت و عاشورا داشته، چشم به افق ظهور دوخته و با شاخصه‌های معنویت و عدالت فراگیر ظهور پیداکرده است. انقلابی کاملاً دینی و سنتی که بنیان مدرنیته را مورد هدف قرار داده است. البته نقد انقلاب اسلامی نسبت به مدرنیته از جنس نقد پستمدرنیته نیست. چرا که خود پسامدرنیته در دام نقد انقلاب اسلامی گرفتار شده است. به بیانی روشن‌تر انقلاب اسلامی دارای مبانی و منطق خاصی است که ازآن طریق به نقد آنها می‌پردازد و این منطق و مبنا بر معرفت‌شناسی دینی و الهی مبتنی است. در حالی که مبنا و ابزار معرفت‌شناسی مدرنیته و پستمدرنیته بر اصل انقطاع از ماورای طبیعت و نفی جامعیت از هرچیزی و در نتیجه تعدد قرائات و تکثرگرایی قرار داده شده و این هیچ سنخیتی با رهیافت دینی ندارد.
تغییر معادلات مرسوم
انقلاب اسلامی ایران در دوران جنگ سرد بین دو ابرقدرت جهان یعنی آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی به وقوع پیوست. درآن دوران جهان دوقطبی شده بود؛ قطب غرب و قطب شرق. و جریان‌ها و پدیده‌های جهانی و راهبردهای دولت‌ها عموما برآن اساس عملیاتی می‌شدند.
اما انقلابی که در ایران به رهبری سترگ مردی عارف و تیزبین به وقوع پیوست؛ با گفتمانی غیر از گفتمان رایج غرب و شرق بود. و آن نه شرقی و نه غربی بود. سخنی نو از جنس ملکوت و معنویت. در دنیایی که ظلمت شرق و غرب آن را فراگرفته بود، همگان انفجار نوری را بالعیان دیدند که تاریکی‌ها را درنوردید و جان‌های خسته را رمقی دیگر بخشید.
و آن فرزانه دوران به صراحت و شجاعت فریاد زد: «ما معادله جهانی و معیارهای اجتماعی و سیاسی‌ای که تا به حال به‌واسطه آن تمام مسائل جهان سنجیده می‌شده است را شکسته‌ایم. ما خود چارچوب جدیدی ساخته‌ایم که درآن عدل را ملاک دفاع و ظلم را ملاک حمله گرفته‌ایم از هر عادل دفاع می‌کنیم و برهر ظالمی می‌تازیم... ما این سنگ بنا را خواهیم گذاشت. امید است کسانی پیدا شوند که ساختمان بزرگ سازمان ملل و شورای امنیت و سایر سازمان‌ها و شوراها را بر این پایه بنا کنند، نه بر پایه نفوذ سرمایه‌داران و قدرتمندان که هر موقعی که خواستند هرکسی را محکوم کنند، بلافاصله محکوم نمایند».(صحیفه نور، ج۱۱، ص۱۶۰).
انقلاب اسلامی ایران همه مناسبات فرهنگی، سیاسی و اقتصادی حاکم بر جهان را به نقد کشید و همه روابطی را که منهای خدا در دنیای مدرن شکل گرفته بود، به جدال طلبید.
میشل فوکو، فیلسوف، متفکر و مورخ فرانسوی ضمن مصاحبه‌ای درباره فلسفه قیام و انقلاب مردم ایران در سال ۱۳۵۷ می‌گوید:
«ایرانیان در این خیزش قبل از هر چیز به خودشان گفتند ـ و شاید خود روح این قیام است ـ که قطعاً باید این رژیم را عوض کنیم و از شر این مرد خلاص شویم، باید این تشکیلات فاسد را در هم بریزیم، باید کل کشور را متحول سازیم، سازمان سیاسی، نظام اقتصادی و سیاست خارجی مملکت خود را باید دگرگون سازیم، ولی مهم‌تر از همه، نخست باید خودمان را متحول سازیم. نحوه زندگی‌مان، روابطمان با دیگران، با تمامی امور، با ابدیت، با خدا و با هرچیز دیگر باید کاملاًً متحول شوند. تنها در صورتی که چنین تحول ژرفی در زندگی ما رخ دهد، یک انقلاب حقیقی و راستین خواهیم داشت. به اعتقاد من در اینجاست که اسلام نقش خود را ایفا نمود. شاید فلان یا بهمان تعهدات، فلان یا بهمان قواعد اسلامی است که ‌این همه شیفتگی و افسون ایجاد کرده است. اما مهم‌تر از همه، مذهب در ارتباط با روش زندگی خاص آنان، برایشان همانند یک موعود، و تضمین‌گر دست یافتن به چیزی بود که می‌توانست ذهنیت آنان را به‌گونه‌ای رادیکال متحول سازد. تشیع دقیقاًً شکلی از اسلام است که با آموزه‌ها و محتوای باطنی خود بین صرف اطاعت از قوانین و زندگی عمیق معنوی تمیز قائل می‌شود. وقتی می‌گویم آنان در تعالیم و آموزه‌های اسلام در پی ایجاد تحولی در ذهنیت خود بودند، این نظر با واقعیت وجود کاربست‌های سنتی اسلامی که در عین حال تعیین‌کننده هویت آنان بود، مغایرتی ندارد. آنان با این نحوه زندگی مطابق با دین اسلام به‌عنوان یک نیروی انقلابی، خواهان چیزی غیر از صرف اطاعت کورکورانه از قوانین هستند. آنان از طریق بازگشت به تجربه معنوی که معتقدند می‌توانند در اسلام تشیع آن را پیدا کنند، خواهان تجدید بنای کلی هستی (حیات) خود هستند. خیلی‌ها همواره به مارکس و عبارت معروفش (افیون توده‌ها) استناد می‌کنند، ولی هیچ‌گاه نشده که به جمله‌ای که درست بلافاصله پیش از این عبارت آورده و می‌گوید: مذهب روح دنیای فاقد روح است، کمترین‌ اشاره‌ای بکنند. پس با این توصیف اجازه بدهید صراحتاً بگویم که اسلام در سال ۱۹۷۸، (سال پیروزی انقلاب اسلامی) هرگز افیون توده‌ها نبود؛ دقیقاًً به ‌این خاطر که روح جهان فاقد روح به شمار می‌آمد).(حسینعلی نوذری، روش‌شناسی و تاریخ‌نگاری، ص۵۶۸ ـ ۵۶۹).