به وب سایت مجمع هم اندیشی توسعه استان زنجان خوش آمدید
 
منوی اصلی
آب و هوا
وضعیت آب و هوای زنجان
آمار بازدیدها
بازدید امروز: 3,904
بازدید دیروز: 9,496
بازدید هفته: 3,904
بازدید ماه: 69,977
بازدید کل: 23,731,788
افراد آنلاین: 9
اوقات شرعی

اوقات شرعی به وقت زنجان

اذان صبح:
طلوع خورشید:
اذان ظهر:
غروب خورشید:
اذان مغرب:
تقویم و تاریخ
شنبه ، ۱۵ اردیبهشت ۱٤۰۳
Saturday , 4 May 2024
السبت ، ۲۵ شوّال ۱٤٤۵
اردیبهشت 1403
جپچسدیش
7654321
141312111098
21201918171615
28272625242322
313029
آخرین اخبار
35 - پهلوی‌ستایی در ترازوی تاریخ - مشروعيت‌سازی برای پهلوی اول ۱۴۰۱/۰۳/۰۸
پهلوی‌ستایی در ترازوی تاریخ - 35

مشروعيت‌سازی برای پهلوی اول

  ۱۴۰۱/۰۳/۰۸

دکتر سید مصطفی تقوی مقدم
نويسنده در جاي ديگري نيز رضاخان را مظهر ناسيوناليسم نوپديد ايران معرفي كرده و اصولاً مشروعيت سياسي او را ناشي از همين امر دانسته و مي‌نويسد:
«رضاخان مشروعيت پادشاهي خود را، نه چون قاجاريه بر اساس قدرت ايلاتي يا چون صفويه بر مبناي به قول خودشان، سيادت شيعي، بلكه صرفاً بر پاية فرزند سربازي وطن‌پرست از سوادكوه استوار نمود، كه مظهر ناسيوناليسم نوپديد ايران بود.»1
اما غني در جاي ديگري تصريح مي‌كند كه ملت ايران در ماجراي جمهوري‌خواهي رضاخاني اين «مظهر ناسيوناليسم» را براي تصدي رياست جمهوري نمي‌پذيرد.2 و در جاي ديگري به‌رغم همة تلاش‌ها براي منفور جلوه دادن احمدشاه و محبوب وانمود كردن رضاخان، در سال 1304 شمسي که رضاخان در تدارک سلطنت بود، به روشني اذعان مي‌كند كه «حال و هوا در ايران چنان مي‌نمود كه مردم خواستار آمدن شاه و ادامة سلطنت مي‌باشند».3 مهم‌تر از همه اين‌كه نويسنده دربارة فرايند به پادشاهي رسيدن رضاخان مي‌نويسد:
«تشكيل هر چه زودتر مجلس مؤسسان سرلوحة برنامه رضاخان بود. مي‌ترسيد كه اگر ميان مصوبة اخير مجلس و رأي مؤسسان براي جلوس او فاصلة زماني زياد باشد، مخالفان فرصت اتحاد پيدا مي‌كنند. انتخابات مجلس مؤسسان بر عهدة وزارت جنگ و وزارت داخله بود و اينها از هر جهت محكم‌كاري كردند. فقط نامزداني را كه مطمئن بودند به رضاخان رأي، يا بگوييم تاج، مي‌دهند اجازه دادند انتخاب شوند. در پاره‌اي حوزه‌هاي شهرستاني هيچ انتخابي صورت نگرفت. وزارت داخله به نامزدان اطلاع مي‌داد كه به عضويت مجلس مؤسسان برگزيده شده‌اند. وكلاي مجلس كه به خلع قاجار رأي دادند تقريباً همه به نمايندگي مجلس مؤسسان رسيدند.»4
سرانجام پس از اين‌كه بنا بر تصريح نويسنده چنين مجلسي با چنين گزينشي رضاخان را رضاشاه كرد، هم ‌او اذعان مي‌كند:
«سه روز تعطيل عمومي اعلام شد، خيابان‌ها را چراغاني كردند و شب‌ها همه جا آتش‌بازي بود. ولي به‌رغم اين جشن‌ها، شور و شوق و شادي خودانگيخته‌اي در ميان تودة مردم به چشم نمي‌خورد. درست است كه قاجارها را نه كسي دوست مي‌داشت و نه احترامي برايشان قائل بود، اما رضاخان هم محبت آنها [ملت] را به دست نياورده بود.»5
حال اين پرسش جدي مطرح مي‌شود كه اگر كسي به واقع در چشم ملت به عنوان «سربازي وطن‌پرست» و «مظهر ناسيوناليسم» آن تلقي شود و برآمده از اين نياز ملّي باشد، آيا اين‌گونه مورد بي‌اعتنايي و بي‌مهري، اگر نگوييم تنفّر، ملّي قرار مي‌گيرد؟ همچنين اگر از يك‌ سو در پوشالي بودن سلطنت قاجار و سيماي ضعيف و ترسوي احمدشاه با نويسنده همنوا شويم و از سوي ديگر اين ادعاي نويسنده را هم در نظر بگيريم كه اين مظهر ناسيوناليسم، «درست به موقع آمده بود و آنچه را مردم طي بيست سال همواره خواستارش بودند به آنها داده بود»،6 آن‌گاه اين پرسش مطرح مي‌شود كه چگونه است كه ملت ايران در نيمه 1304، پس از چند سال بهره‌مندي از بركات وجود اين فرزند سرباز وطن‌پرست، هنوز آن دودمان و آن سلطان را بر اين قهرمان مظهر ناسيوناليسم ترجيح داده و خواهان بازگشت او و ادامة سلطنتش هستند؟
به بيان ديگر اگر كسي مظهر ناسيوناليسم ملتي باشد، آن ملت و يا نمايندگان آن به طور طبيعي او را به عنوان قائد و پيشواي خود مي‌شناسند و برمي‌گزينند و دست‌کم براي تصدي مناصب متکي به آرای ملت، نصاب آراء را خواهد داشت و براي انتخاب او نيازي به تهديد و تطميع و تحميل و تقلب و تخلف و تضييع حقوق ملت نبود. زيرا بسيار به دور از عقل مي‌نمايد كه «ملّتي» با «مظهر خود» به گونه‌اي مخالف باشد که او از کسب نصاب آرای لازم هم ناتوان باشد. افزون بر اين، حتي پس از سال‌ها بهره‌مندي از حاکميت اين مظهر ناسيوناليسم، بركناريش را جشن بگيرد. سرانجام اين‌كه براي اقتداري كه بر کودتاي آيرنسايد بنا شده و در مراجعه به آراء مردم هم نتواند رأي واقعي آنها را کسب کند، از نظر حقوق اساسي به چه ميزان مي‌توان اصالت و مشروعيت قائل شد و در پي آن، چه اعتباري براي ادعاي نويسندة كتاب دربارة مشروعيت سردودمان پهلوي باقي مي‌ماند؟
راهبرد و تاكتيك دولت انگليس
نويسندة كتاب بر اين ادعاست كه رضاخان «درست به موقع آمده بود و آنچه را مردم طي بيست سال همواره خواستارش بودند به آنها داده بود: حكومت مقتدر مركزي، امنيت و وحدت كشور بدون دخالت خارجي».7
در صفحات پيشين، فقدان اعتبار علمي و ماهيت اين مدعاي غني که رضاخان درست به موقع آمده بود و آنچه را مردم طي بيست سال همواره خواستارش بودند به آنها داده بود، به اختصار روشن گرديد. در اين قسمت به بررسي ادعاي غني دربارة مسئلة تأمين وحدت ايران به وسيلة رضاخان، آن هم بدون دخالت خارجي و حتي در رويارويي با خارجي پرداخته مي‌شود.
همان‌گونه كه گفته شد، پس از انقلاب بلشويكي روسيه، آرايش سياسي بين‌المللي دگرگون شد و به همين علت، سياست استعمار بريتانيا دربارة ايران نيز دستخوش دگرگوني گرديد. از اوايل قاجار تا قبل از اين تغيير ساختار جهان، سياست روسية تزاري و بريتانيا بر پاية تضعيف دولت مرکزي ايران و تقسيم کشور به مناطق نفوذ و تقويت قدرت‌هاي محلي حوزة نفوذ خود قرار داشت. اما در وضعيت جديد، ايرانِ يکپارچه و امن و باثبات تحت حاکميت حكومت مقتدر مركزي، مسئلة كانوني و نياز راهبردي بريتانيا شدند. از همين كتاب نيز نقل كرديم كه چگونه بريتانيا براي تحقق اين اهداف خود ابتدا حتي سوداي قيمومت ايران را در سر داشت، سپس به فكر قرارداد 1919 افتاد و سرانجام كودتاي 1299 را به انجام رساند.
كودتا براي تحقق اين اهداف انجام گرفت و طبيعي بود دولت کودتا هم که براي برآوردن اين نيازها به وجود آمده بود در اين باره اقدام کند. ايجاد دولت مرکزي مقتدر و اعمال حاکميت آن بر سراسر کشور بدان معنا بود که در وضعيت جديد، اهداف انگليس به وسيلة اين دولت تحقق مي‌يابد و خرده‌قدرت‌هاي محلي که تاکنون به عنوان يکي از ابزار و اهرم‌هاي اجراي سياست‌هاي انگليس در ايران به‌کار گرفته مي‌شدند نه‌تنها ديگر کاربردي ندارند بلکه به تعبير آنها مزاحم هم بوده و به چيزهايي ناهنجار تبديل شده بودند. از اين رو، هنگامي كه رضاخان در فرايند تحقق اهداف كودتا مشغول سركوب عشاير و همچنين حذف برخي از سران ايلات و ايالاتي بود كه تا اين تاريخ هم‌پيوند و هم‌پيمان با بريتانيا بودند، در 12 شهريور 1301 سرپرسي لورن به لرد كرزن ‌نوشت:
«به نظر من، بايد پيوسته به خاطر سپرد كه ملاك نهايي مناسبات ما با ايران، تهران است و اين‌كه يكپارچگي تمامي امپراتوري ايران به طور كلي و در درازمدت براي مصالح بريتانيا مهم‌تر است تا تفوق محلي هر يك از دست‌پروردگان ويژة ما.»8
پيش از ورود به بحث، به نظر مي‌رسد كه براي درک بهتر فضايي که دولت کودتا مي‌بايست اهداف يادشده را در آن فضا به اجرا بگذارد، روشن كردن چند نكته و توجه به آنها ضرورت دارد.
در آستانة کودتا و پس از آن، انگلستان در جامعة ايران دست‌کم با سه واقعيت مهم دست به گريبان بود؛ 1) نياز بريتانيا به حكومت مركزي مقتدر، 2) متحدان سنتي بريتانيا در ايلات و ايالات و 3) احساسات ملي جريحه‌دار و تنفر ملي از بريتانيا. سياست آن دولت در ايران برآيند تعامل با همين مثلث بود. بريتانيا ناگزير بود در رفتار سياسي خود سازوكاري در پيش گيرد كه: 1) دولت كودتا تثبيت و تحكيم و موفق بشود. 2) حذف متحدان سنتي كه برايش حالت سنگ استنجاء پيدا كرده بودند، هم به گونه‌اي انجام گيرد كه آنها احساس نكنند به دست بريتانيا در پيش پاي دولت مركزي قرباني مي‌شوند و مهم‌تر از آن، اثر منفي بر اعتماد ديگر سران قبايل و شيوخ متحد بريتانيا در غرب آسيا و جنوب خليج فارس نگذارد و موجب بي‌اعتبار شدن بريتانيا در نزد متحدانش نگردد. بنابراين، تلاش بريتانيا براي استقرار و تثبيت دولت مقتدر مركزي بايد با چاره‌انديشي دشوار و كوششي ظريف براي حذف متحدان سياسي پيشين در ايلات و ايالات همراه مي‌شد. زيرا نه‌تنها بدون اطمينان از تحكيم موقعيت دولت مركزي، رها كردن فوري و بي‌مقدمة متحدان پيشين شرط احتياط نبود، بلكه حذف آنها به صورتي آشکارا غيراخلاقي و اهانت‌آميز نيز پيامدهاي ناگواري براي بريتانيا در ديگر مناطق حوزة تحت استعمار امپراتوري داشت. 3) بريتانيا مي‌بايست اين كوشش دو جانبه را در جامعه‌اي پر از خشم و تنفر نسبت به خود انجام بدهد. جامعة ايراني كه در مجموع، راضي نبودند حتي مهم‌ترين خواسته‌ها و نيازهايشان، يعني يكپارچگي، ثبات و امنيت كشور، به دست دولتي بيگانه و سلطه‌گر انجام بگيرد.
پانوشت‌ها:
1- سیروس غنی. پیشین. ص380.
2- همان. صص 346-347.
3- همان. ص 384.
4- همان. ص 397.
5- همان. ص 397.
6- همان. ص 393.
7- همان. ص 393.
8- همان. ص 282.