به وب سایت مجمع هم اندیشی توسعه استان زنجان خوش آمدید
 
منوی اصلی
آب و هوا
وضعیت آب و هوای زنجان
آمار بازدیدها
بازدید امروز: 320
بازدید دیروز: 6,132
بازدید هفته: 320
بازدید ماه: 91,183
بازدید کل: 23,752,988
افراد آنلاین: 18
اوقات شرعی

اوقات شرعی به وقت زنجان

اذان صبح:
طلوع خورشید:
اذان ظهر:
غروب خورشید:
اذان مغرب:
تقویم و تاریخ
شنبه ، ۲۲ اردیبهشت ۱٤۰۳
Saturday , 11 May 2024
السبت ، ۳ ذو القعدة ۱٤٤۵
اردیبهشت 1403
جپچسدیش
7654321
141312111098
21201918171615
28272625242322
313029
آخرین اخبار
۹ - مجموعه خاطرات مرحوم محمد محمدی ری شهری- جلد اول - خاطرات نجف از آشنایی با آیت‌الله مشکینی ... ۱۴۰۱/۰۵/۰۹
مجموعه خاطرات مرحوم محمد محمدی ری‌شهری - جلد اول - ۹

خاطرات نجف از آشنایی با آیت‌الله مشکینی

تا ماجرای پیغام شاه به آیت‌الله خویی 

۱۴۰۱/۰۵/۰۹

آیین نکوداشت آیت‌الله محمد محمدی ری‌شهری در قم برگزار می شود - خبرگزاری حوزه
 
آشنايي‌ با آيت‌الله‌ مشكيني‌ 
 انتقال‌ به‌ حجره‌‌ آقاي‌ متقي‌ در مدرسه‌‌ آخوند، مقدمه‌ دوستي‌ و ارتباط‌ نزديك‌ من‌ با مرحوم‌ آقاي‌ حاج‌ اصغر طاهري‌ كني‌ و آيت‌الله‌ مشكيني‌ شد. آن‌ هنگام‌، آيت‌الله‌ مشكيني‌ نيز به‌ تازگي‌ به‌ نجف‌ آمده‌ بود و در حجره‌اي‌ در مدرسه‌‌ آيت‌الله‌ بروجردي‌ تنها زندگي‌ مي‌كرد، مرحوم‌ حاج‌ اصغر آقا ترتيبي‌ داده‌ بود كه‌ ايشان‌ براي‌ تهيه‌‌ ناهار و شام‌ مشكلي‌ نداشته‌ باشد. معمولاً در اين‌ دو وعده‌ با آقاي‌ متقي‌، اصغر آقا، آقاي‌ رحيميان‌ و آيت‌الله‌ مشكيني‌ در حجره‌‌ آقاي‌ متقي‌، هم‌غذا بوديم‌.
 مدتي‌ بدين‌ منوال‌ گذشت‌، تا اين‌كه‌ در مدرسه‌‌ آيت‌الله‌ بروجردي‌ حجره‌اي‌ به‌ من‌ واگذار شد و تا پايان‌ حضورم‌ در نجف‌، در آن‌جا زندگي‌ كردم‌. تقريباً 13 ماه‌ در نجف‌ مشغول‌ تحصيل‌ بودم‌.
 خاطراتي‌ از نجف‌ 
 1ـ يادي‌ از شهيد سعيدي‌ 
 مرحوم‌ شهيد سعيدي‌ يكي‌ از دوستان‌ نزديك‌ آيت‌الله‌ مشكيني‌ بود. 
در ايامي‌ كه‌ در نجف‌ با آيت‌الله‌ مشكيني‌ بوديم‌، ايشان‌ نيز مدت‌ كوتاهي‌ به‌ عراق آمد. 
روزي‌ مهمان‌ آقاي‌ مشكيني‌ بوديم‌ و من‌ براي‌ ناهار، كدو با تمر هندي‌ درست‌ كردم‌، ظاهراً براي‌ آقاي‌ سعيدي‌ مطبوع‌ بود كه‌ از آن‌، تعريف‌ مي‌كرد. يادم‌ هست‌ موقع‌ خداحافظي‌ با آقاي‌ مشكيني‌ و بازگشت‌ به‌ ايران‌، مرحوم‌ سعيدي‌ خيلي‌ گريه‌ كرد و مرا تحت‌ تأثير احساسات‌ و عواطف‌ خود قرار داد.
2ـ يادي‌ از حاج‌ محسن‌ زند
 دوستي‌ تهراني‌ به‌ نام‌ حاج‌ محسن‌ زند داشتم‌. او جواني‌ بسيار متدين‌ و علاقه‌مند به‌ اهل‌بيت‌ عليهم‌السلام‌ بود و صداي‌ خوبي‌ داشت‌. قبلاً اشاره‌ كردم‌ كه‌ در نخستين‌ سفر تبليغي‌ام‌ با من‌ همراه‌ بود. 
يك‌ روز در مدرسه‌‌ آيت‌الله‌ بروجردي‌، قدري‌ گوشت‌ گرفته‌ بودم‌ كه‌ با آن‌ غذا درست‌ كنم‌. ديدم‌ كمي‌ بيش‌ از نياز من‌ است‌، گفتم‌: «خدايا يكي‌ از دوستانت‌ را برسان‌ امروز مهمان‌ من‌ باشد»، چيزي‌ نگذشت‌ كه‌ حاج‌ محسن‌ از راه‌ رسيد.
 او كه‌ مانند من‌ و بسياري‌ از طلاب‌ از طريق‌ غيرمجاز به‌ نجف‌ آمده‌ بود، پس‌ از چند روز به‌وسيله‌‌ آقاي‌ فكور استخاره‌ كرد كه‌ در نجف‌ بماند، يا نماند؛ ايشان‌ در پاسخ‌ استخاره‌ فرمود: «خوب‌ است‌، ولي‌ نمي‌تواني‌» (قريب‌ به‌ اين‌ مضمون‌)، همان‌ طور هم‌ شد، طولي‌ نكشيد كه‌ حاج‌ محسن‌ در شط‌ كوفه‌ غرق شد و جنازه‌اش‌ را پس‌ از چند روز تلاش‌، از آب‌ گرفتند و در وادي‌السلام‌ نجف‌ به‌ خاك‌ سپردند، 
رضوان‌‌الله‌ تعالي‌ عليه‌. 
3ـ پياده‌روي‌ به‌ كربلا
 در زيارت‌هاي‌ مخصوصه‌‌ حضرت‌ سيدالشهداء (صلوات‌الله‌ عليه‌)، معمولاً بسياري‌ از زائران‌ آن‌ بزرگوار، به خصوص‌ طلاب‌ جوان‌، پياده‌ به‌ زيارت‌ آن‌ حضرت‌ مي‌رفتند. در مدتي‌ كه‌ در نجف‌ بودم‌، چند بار توفيق‌ پياده‌ روي‌ تا كربلا را داشتم‌ و خاطرات‌ شيرين‌ و زيبايي‌ از اين‌ سفرها دارم‌.
 در يكي‌ از همين‌ سفرها، ظاهراً در طويريج‌، مرحوم‌ حاج‌ آقا مصطفي‌ خميني‌ را ديدم‌.
 به‌ دليل‌ سنگيني‌ وزن‌ نمي‌توانست‌ تمام‌ راه‌ را ـ كه‌ حدود 18 فرسخ‌ مي‌شدـ پياده‌روي‌ كند و براي‌ آن‌كه‌ از ثواب‌ پياده‌ رفتن‌ به‌ زيارت‌ حضرت‌ اباعبدالله‌ (ع‌) بازنماند، از طويريج‌ پياده‌ مي‌رفت‌. 
از من‌ پرسيد: «چرا آقاي‌ مشكيني‌ پياده‌ نمي‌آيد او كه‌ در راه‌ رفتن‌ مشكلي‌ ندارد و تند راه‌ مي‌رود؟»
 يادم‌ نيست‌ در پاسخ‌ چه‌ گفتم‌، شايد برنامه‌هاي‌ تدريس‌ ايشان‌ مانع‌ بود و يا ضعف‌ مزاج‌.
 برخي‌ مي‌گفتند حاج‌ آقا مصطفي‌ به‌ زحمت‌ همين‌ مقدار راه‌ را پياده‌ مي‌آيد، به‌ گونه‌اي‌ كه‌ پايش‌ تاول‌ 
مي‌زند.
4ـ خاطره‌اي‌ از آقاي‌ مستنبط‌
 روزي‌ مرحوم‌ آقاي‌ مستنبط‌، داماد آيت‌الله‌ خويي‌ (ره‌)، در مدرسه‌‌ آيت‌الله‌ بروجردي‌ به‌ ديدن‌ آقاي‌ مشكيني‌ آمد و ضمن‌ مطالبي‌ گفت‌: «رژيم‌ شاه‌ مايل‌ بود با آيت‌الله‌ خويي‌ مرتبط‌ شود، اما ايشان‌ زير بار نرفت‌.» 
جريان‌ بدين‌ گونه‌ بود كه‌ پس‌ از واقعه‌‌ 15‌ خرداد سال‌ 1342، سفير ايران‌ در عراق پيغامي‌ را از طرف‌ شاه‌ براي‌ آقاي‌ خويي‌ آورد كه‌ قدري‌ شما كوتاه‌ بياييد و قدري‌ ما، مشكل‌ را حل‌ كنيم‌. 
 آقاي‌ خويي‌ پاسخ‌ را به‌ بعد موكول‌ كرد و در اين‌ رابطه‌ 10 ـ 12 نفر از شاگردان‌ نزديك‌ خود را جمع‌ كرد و موضوع‌ پيغام‌ شاه‌ را با آنها در ميان‌ گذاشت‌ و از آنها نظرخواهي‌ كرد. پرسيدند: «نظر خود شما چيست‌؟»
 ايشان‌ پاسخ‌ داد كه‌ نظر من‌ اين‌ است‌ كه‌ شاه‌ مي‌خواهد با من‌ بسازد و از اين‌ طريق‌ علماي‌ قم‌ را بكوبد، مصلحت‌ اين‌ است‌ كه‌ در پاسخ‌ بگوييم‌ كه‌ ما حرفي‌ نداريم‌ كه‌ كوتاه‌ بياييم‌، اما با هماهنگي‌ و مشورت‌ علماي‌ قم‌.
 همه‌ اين‌ نظر را پسنديدند. 
در ملاقات‌ بعدي‌، ايشان‌ همين‌ پاسخ‌ را به‌ او داد و او رفت‌. پس‌ از مدتي‌، دوباره‌ آمد و گفت‌: 
«شاه‌ مي‌خواهد با شخص‌ شما اين‌ هماهنگي‌ صورت‌ گيرد»، ليكن‌ ايشان‌ نپذيرفت‌ و معلوم‌ شد همان‌ حدسي‌ كه‌ آقاي‌ خويي‌ زده‌اند، درست‌ است‌.
5ـ معمم‌ شدن‌ حاج‌ احمد آقا خميني‌ در نجف‌ 
 ايامي‌ كه‌ در نجف‌ بودم‌، حاج‌ احمد آقا، فرزند بزرگوار امام‌(رضوان‌الله‌ تعالي‌ عليه‌) هم‌ به‌ نجف‌ آمد، آن‌ موقع‌ ايشان‌ ظاهراً تازه‌ دوران‌ دبيرستان‌ را پشت‌ سر گذاشته‌ بود و لباس‌ شخصي‌ مي‌پوشيد. 
مقدمات‌ سطح‌ را نزد آيت‌الله‌ قديري‌ كه‌ در مدرسه‌‌ آيت‌الله‌ بروجردي‌ ساكن‌ بود، آغاز كرده‌ بود و با فاصله ‌‌‌اندكي‌ معمم‌ شد.
6ـ سخنراني‌ آيت‌الله‌ مشكيني‌ در مدرسه‌ آيت‌الله‌ بروجردي‌ 
 ماه‌ رمضان‌ فرا رسيده‌ بود و امام‌ خميني‌(ره‌) در صحن‌ مدرسه‌‌ آيت‌الله‌ بروجردي‌ نماز جماعت‌ اقامه‌ مي‌كردند. 
آقاي‌ حليمي‌ از آيت‌الله‌ مشكيني‌ تقاضا كرد كه‌ پس‌ از اقامه‌‌ نماز جماعت‌ سخنراني‌ كند ـ در نجف‌ رسم‌ نبود كه‌ مدرسين‌ سطح‌ عالي‌، منبر بروند ـ آقاي‌ مشكيني‌ كه‌ مكاسب‌ تدريس‌ مي‌كرد و شاگردان‌ زيادي‌ داشت‌، دعوت‌ آقاي‌ حليمي‌ را پذيرفت‌ مشروط‌ به‌ اين‌كه‌ امام‌ پاي‌ منبر ايشان‌ ننشيند.[مبادا به‌ احترام‌ سخنراني‌ ايشان‌ امام‌ از كارهاي‌ مهم‌تر باز ماند.]
 به‌ ياد دارم‌ كه‌ اين‌ شرط‌ را آقاي‌ حليمي‌ با امام‌ در منزلشان‌ مطرح‌ كرد و امام‌ پذيرفت‌.
 7ـ غربت‌ امام‌ 
 يكي‌ از نكات‌ قابل‌ تأمل‌، غربت‌ امام‌ در ميان‌ روحانيون‌ نجف‌ بود. 
امام‌ با همه‌‌ سوابق‌ علمي‌، عملي‌، سياسي‌ و مبارزاتي‌ خود در حوزه‌‌ نجف‌ غريب‌ به‌ نظر مي‌رسيد، و غربت‌ او كاملاً مشهود بود.