خدمت به نظام با پیروزی انقلاب اسلامی
۱۴۰۱/۰۵/۲۸
فصل يازدهم: بازگشت امام از پاريس
كساني كه امام خميني (رضوانالله تعالي) را از نزديك ميشناسند، خوب ميدانند كه او علاوه بر همه ويژگيهاي علمي و عملي، از هوش و ذكاوت سياسي فوقالعادهاي برخوردار بود. امام (ره) در واقع يك نابغه سياسي بود. برخي از خاطراتي كه از امام نقل كرده و يا خواهم كرد، به روشني دلالت بر اين مدعا دارد، اما تصميم ايشان مبني بر بازگشت به ايران از فرانسه را نميتوان به حساب نبوغ سياسي او گذاشت. اين تصميم تحقيقاً يك الهام غيبي و الهي بود.
تصميم به بازگشت به ايران در فضاي سياسي آن روز، در واقع يك تصميم غيرسياسي و خطرناك بود، هيچ سياستمداري اين اقدام را تأييد نميكرد، هيچكس مصلحت نميدانست كه در شرايطي كه ارتش شاه بر اوضاع مسلط است و انواع توطئههاي پيدا و پنهان در كمين است، رهبر انقلاب به ايران باز گردد؛ اما امام (ره) مصلحت ميداند بازگردد و از نزديك نهضت را رهبري كند. او از بازگشت، احساس خطر نميكند و با آرامش كامل عازم ايران ميگردد، به گونهاي كه وقتي خبرنگار در هواپيما از او ميپرسد چه احساسي داريد؟ پاسخ ميدهد: «هيچ»!
در مراسم استقبال حضرت امام، هنوز ايشان به بهشت زهرا نرسيده بودند كه ما وارد بهشت زهرا شديم. مجموع افراد حاضر در مراسم استقبال، ده تا دوازده ميليون نفر تخمين زده ميشد. شور مردم حقيقتاً غيرقابل توصيف بود. همهگونه خطري براي امام و جمعيت حاضر قابل پيشبيني بود، اما همه آرام بودند. شوق ديدار رهبر انقلاب گويا همه چيز را از ياد برده بود.
به دليل ازدحام بي حد و حصر استقبال كنندگان، امام (ره) با تأخير وارد بهشت زهرا شد و نطق تاريخي خود را ايراد كرد.
حضور رهبر نهضت در ميان مردم، حركت انقلاب را فوقالعاده سرعت بخشيد و موضع رژيم شاه را بيش از پيش تضعيف كرد. امام وارد مدرسه علوي شد و همان طور كه وعده داده بود با حمايت قاطع مردم، دولت تعيين كرد و بالاخره با فتواي تاريخي خود، مردم را به شكستن حكومت نظامي وادار نمود و رژيم را به فضل خداوند متعال، از پاي درآورد.
چند شب پس از پيروزي انقلاب، ناگاه تلويزيون اعلام كرد كه به مركز فرستنده سيما حمله شده و گوينده از مردم استمداد ميطلبيد. علاقهمندان به انقلاب، بهويژه كساني كه از تهران دور بودند سخت دچار وحشت شدند. در آن فضاي سياسي، نظامي احتمال درگيري داخلي و خارج شدن اوضاع از دست مردم انقلابي جدّي بود. من نيز نگران بودم، تفأّلي به قرآن كريم زدم، آيهاي آمد بسيار آرام بخش!:
وَ نُريدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَي الَّذينَ اسْتُضْعِفُوا فيِ الاَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمُ الاَئِمَة و نَجْعَلَهُمُ الْو›ارِثينَ
«ما ميخواهيم برمستضعفان زمين منّت نهيم و آنان را پيشوايان و وارثان روي زمين قرار دهيم.»
فصل دوازدهم: در خدمت انقلاب اسلامي
تا پيروزي انقلاب اسلامي مانند بسياري از طلاب جوان در حد بضاعت خود با سخنراني، شركت در تظاهرات، گاهي جمع كردن امضا از بزرگان حوزه و گاه پخش اعلاميه در خدمت نهضت اسلامي بودم.
نخستين خدمت
پس از پيروزي انقلاب اسلامي، نخستين خدمتي كه به من واگذار شد، كمك به حفاظت از پادگانهاي ارتش بود. به من اطلاع دادند كه براي برخي از كارها، نياز به حضور روحانيون در تهران است. آقاي محمدعلي شرعي، ظاهراً، مسئول اعزام بود. من و عدهاي ديگر به تهران اعزام شديم. به احتمال زياد اعزام ما يك روز پس از پيروزي بود.
وقتي وارد تهران شديم، خيابانها سنگربندي شده بود و شهر چهره عادي نداشت. به مدرسه علوي رسيديم، اما درِ مدرسه بسته بود. پس از طي كردن مقدماتي، با نردبام از منزل مجاور به مدرسه علوي وارد شدم. در لحظات نخست ورود، شخصي را آوردند كه سرش با كُت پوشيده شده بود. او را به اطاقهايي كه پشت مدرسه براي بازداشت سران رژيم پيشبيني شدهبود، بردند. پرسيدم اين شخص كه بود، گفتند: «بختيار». در آن ايام روزنامهها هم نوشتند كه بختيار دستگير شد. بعدها، همان روزنامهها نوشتند كه بختيار فرار كرد.
شب فرا رسيد، همه در رفت و آمد و تلاش بودند، مرحوم شهيد مطهري و شهيد محمد منتظري از جمله افراد بسيار فعال به نظر ميرسيدند. صبح شد و براي اداي نماز صبح به قسمتي در پايين ساختمان كه نماز جماعت در آن برگزار ميشد، آمديم و به امام (رضوانالله تعالي) اقتدا كرديم.
اوايل صبح مرا به پادگان «جِي» فرستادند. نيروهاي ارتش همه فرار كرده بودند. در پادگان فقط چند نفر نظامي ديده ميشد. از سوي ديگر سازمانهاي سياسي مانند چريكهاي فدايي خلق تلاش ميكردند تا در حد توان، پادگانها را از سلاح تخليه كنند. نيرويي كه بتواند از مراكز نظامي حفاظت كند، وجود نداشت. حضور روحانيون در حفاظت از اين مراكز بسيار مؤثر بود و مرا براي همين منظور به اين پادگان اعزام كرده بودند. عدهاي كه ميخواستند براي بردن سلاح وارد پادگان شوند، وقتي حضور مرا مانع از كار خود ميديدند، شروع به انتقاد ميكردند كه ما را تنها براي ساقط كردن شاه ميخواستيد!
بدينترتيب خدمت اين حقير در نظام اسلامي، با حضور در اين پادگان و براي حراست از آن، آغاز شد.
فصل سيزدهم: مسئوليتها
پس از پيروزي انقلاب اسلامي مسئوليتهايي به شرح زير بر دوش من بودهاست:
1ـ حاكم شرع دادگاههاي انقلاب اسلامي در شهرستانها،
2ـ رياست دادگاههاي انقلاب اسلامي ارتش،
3ـ وزير اطلاعات،
4ـ دادستان كل كشور،
5ـ دادستان ويژه روحانيت،
6ـ نمايندگي مردم تهران در مجلس خبرگان رهبري (دوره دوم و سوم)،
7ـ توليت آستان مقدس حضرت عبدالعظيم (عليهالسلام)،
8ـ نمايندگي ولي فقيه در امور حج و زيارت و سرپرست حجاج ايراني،
9ـ رياست مؤسسه فرهنگي دارالحديث،
10ـ رياست دانشكده علوم حديث.
علاوه بر اين مسئوليتها، مدتي دبير كل جمعيت دفاع از ارزشها بودم كه شرح آن در جاي خود خواهد آمد.
ورود به دستگاه قضايي
چند روز پس از پيروزي انقلاب، همراه آقاي سيدحسين موسوي تبريزي و آقاي فهيم كرماني، به عنوان حاكم شرع دادگاه انقلاب اسلامي دزفول منصوب شديم.
امام خميني (ره)، نصب قضات دادگاههاي انقلاب را به جامعه مدرسين واگذار كرده بود و احكام قضات بهوسيله آقاي منتظري و آقاي مشكيني از طرف جامعه مدرسين صادر ميشد. مسئوليت اعزام هم با آقاي محمد مؤمن بود.
به ظاهر حكم قضاوت ما نخستين حكمي بود كه از طرف جامعه مدرسين صادر شد و با توجه به تازه كار بودن ما، اجراي حكم مشروط به اتفاق نظر هر سه نفر بود.
با دوستان وارد شهر دزفول شديم. احساس غرور پيروزي با ابهام نسبت به آينده، بر شهر حاكم بود. جوانان شهر شاداب و مصمم، اداره شهر را دردست داشتند و از تلاشها و فداكاريهاي خود در دوران حكومت نظامي تعريف ميكردند.
ما را به محلي كه يونسكو نام داشت و جنايتكاران رژيم شاه در آن بازداشت شده بودند، راهنمايي كردند. رسيدگي به پروندهها آغاز شد، اما كار بسيار دشوار بود. از يك سو تازه كار بودن ما و از سوي ديگر انتظار مردم و جوانان غيوري كه تا چند روز قبل با جنايتكاراني كه امروز در بازداشت آنان هستند، درگير بودهاند و امروز به چيزي كمتر از اعدام قانع نيستند و از همه مهمتر، مسئوليت شرعي صدور حكم كه از مرز عدالت فراتر نباشد، مسئوليت ما را سنگينتر ميكرد؛ بنابراين من تعدادي از مسئولان اصلي كه در واقع نمايندگان مردم نيز محسوب ميشدند را در جلسه محاكمه شركت دادم تا دفاعيات متهمين را بشنوند و نسبت به حكمي كه صادر ميشود، توجيه باشند و بتوانند ديگران را نيز توجيه كنند. اين سيره بعدها نيز به گونهاي ديگر در دادرسيهايي كه من مسئوليت داشتم، ادامه داشت تا كنار اجراي عدالت، همكاران و مردم، حتيالمقدور نسبت به دستگاه قضائي خوشبين باشند.