مترجم: دکتر احمد دوستمحمدی
نویسنده: دکتر جاندبلیو. وایتهد
هیچ نوع فعالیت گروهی، بزرگتر از فعالیت کسانی که صفحات نمایش وسایلشان را تماشا میکنند- یعنی به تلویزیونها، لپتاپها، رایانههای شخصی، دستگاههای تلفن و مانند آن، نگاه میکنند- وجود ندارد.
در واقع، یکی از مطالعات نیلسن1 اعلام کرد که تماشای صفحات نمایش در تمامی اوقات در حد بالایی است.
به عنوان مثال مردم عادی آمریکا در هر ماه قریب به 151 ساعت، تلویزیون تماشا میکنند.
البته، سؤال این است که این حد از تماشای صفحات نمایش، چه تأثیری بر ذهن فرد دارد؟ به لحاظ تاریخی، تلویزیون توسط آنها که صاحب قدرت هستند، به منظور خاموش کردن نارضایتیها و آرام کردن آدمهای اخلالگر، مورد استفاده قرار گرفته است.
طبق گزارش نیوزویک، مسئولان زندانها، در مواجهه با ازدحام شدید و بودجههای محدود برای توانبخشی و مشاوره، برای آرام نگه داشتن زندانیان، بیش از پیش در حال استفاده از تلویزیون هستند. جو کورپییر،2 یک قاتل محکوم شده، در مصاحبهای گفت، «اگر یک فیلم خوب باشد، کل محیط زندان، معمولاً به نسبت آرام است». به عبارت دیگر، تلویزیون و دیگر صفحات نمایش، به غلبه بر مردم، کمک میکنند.
جای تعجب نیست که ایالات متحده، یکی از کشورهای دارای بیشترین بیننده تلویزیون در جهان است. به علاوه، بخش اعظم آنچه که آمریکاییها در تلویزیون تماشا میکنند، از طریق کانالهایی که توسط شش کلانشرکت کنترل میشوند، تهیه میشود.
این امر، این دیدگاه را که آنچه ما تماشا میکنیم، اکنون توسط نخبگان شرکتی کنترل میشود و اینکه چنانکه این نخبگان نیاز به تقویت نقطهنظر خاصی و یا آرام کردن تماشاگران خود داشته باشند، میتوانند آن را در مقیاس وسیعی انجام دهند، مورد تأیید قرار میدهد.
اگر آنچه که ما از طریق مجتمع صنعتی سرگرمی، میبینیم و به ما گفته میشودمیشنویم- که به اصطلاح، نمایشهای «خبری» را شامل میشود- آن چیزی است که آنها که بر مسند قدرت هستند معتقدند که به بهترین وجه منافع آنها صاحبان قدرت را تأمین میکند.، پس بنابراین، تماشای پایانناپذیر صفحات نمایش، برای شهروندانی که اعتقاد دارند دارای حق انتخاب و آزادی هستند، چندان اهمیت ندارد.
همانطور که برترام گراس، گفت: برقراری رژیم استبدادی، بدون سانسور، امکانپذیر نیست. اما، در عصر مجتمع اطلاعات جدید، نقش به مراتب کمتری برای سانسور به شیوه قدیم، به مثابه بیگانهای که رسانههای عمومی و نخبگان را، برخلاف اراده آنها، تحت فشار قرار میدهد، وجود دارد. امروز، اطلاعات به مراتب بیشتر از آنچه که رسانههای عمومی در شکل حاضر آن احتمالاً بتوانند مورد استفاده قرار دهند، در دسترس است.
فرآیند فیلتر کردن خودش نشانه سرکوب در مقیاس کلان است... به یک مفهوم یقینی، حوادث تنها زمانی حیات دارند که توسط رسانه ثبت و ضبط و یا گزارش شوند.
علیالظاهر دلیل اینکه تلویزیون- و به گونه فزایندهای، فیلمها- تا ایناندازه در مطیع ساختن وآرام کردن ما تأثیرگذار هستند، این است که بینندهها توسط آنچه که خودیهای برنامهسازان تلویزیون آن را «حوادث جلوههای فنی» مینامند، مسحور و افسون شدهاند.
این حوادث و جلوهها، طبق گفته روانشناس بالینی بروس لواین، عبارت هستند از «برشهای سریع، به جلو زوم کردنها، به عقب زوم کردنها، چرخشها، حرکتهای به چپ یا راست، انیمیشن، موسیقی، نمودار و صداهای روی تصاویر، که همه اینها بینندهها را وسوسه میکنند تا به تماشا کردن ادامه دهند، حتی اگر هیچ علاقهای به محتوا ندارند.» این قبیل حوادث جلوههای فنی، که بسیاری از فیلمهای اکشن اینک آنها را اضافه میکنند، مردم را برای ادامه تماشا، افسون میکنند.
علاوهبر این، نتایج دو تحقیق انجام شده، حاکی از این است که حوادث جلوههای فنی، واکنشهای اعتیادآور روی بینندهها دارند. از لحاظ روحی و روانی، این اعتیاد شبیه به اعتیاد به مواد مخدر است. این تحقیقات دریافتند که «تقریباً بلافاصله پس از روشن شدن تلویزیون، اشخاص مورد آزمایش، براساس گزارش، احساس آرامش بیشتری میکنند، و به خاطر اینکه این امر بسیار سریع اتفاق میافتد و، پس از خاموش شدن تلویزیون، اضطراب بسیار سریع برمیگردد، به خاطر سرعت این اتفاق آدمها در شرایطی قرار میگیرند که تماشای تلویزیون را به نبود اضطراب ربط میدهند».
تحقیقات همچنین نشان میدهند که، صرفنظر از برنامهریزی تلویزیونی، امواج مغزی بینندهها، کند شده و، در نتیجه آنها را به یک حالت منفعلانهترِ غیرمقاومتر، دگرگون میکند.، بسیار شبیه به تحقیق مربوط به کاهش کنش مغزی در قشرهای پیشانی مخ. با اینهمه، تماشای تلویزیون، یک کنش گروهی است، چون میلیونها نفر، بیحرکت مینشینند و یک برنامه را تماشا میکنند.
رؤیایی که به حقیقت پیوست
طبق گفته لواین، برنامهریزی برنامهسازی تلویزیونی استبدادگرایانه، از نظر فنی، برای بینندهها جذابتر از برنامهریزی تلویزیونی مردمسالارانه است.
به عنوان مثال، جنگ و خشونت، ممکن است در زندگی واقعی ناخوشایند باشند. اما، صلح و تعاون موجب «ملالآور شدن تلویزیون» میشوند. و، شخصیتهای مرجع فرهمند- سیاستمداران وجیهالملّه ظاهرالصلاح- در تلویزیون، در بحثهای بر سر پیرامون موضوعات حائز اهمیت مهم، جذابتر از شهروندان معمولی که مایل به مناظره میباشند، هستند.
در واقع، هر نامزد موفقی برای مقام و منصب سیاسی- به ویژه ریاست جمهوری- باید در تلویزیون بدرخشد. تلویزیون آدمها را برای دخالت و ایفای نقش، وسوسه میکند. یک رئیسجمهور از نظر سیاسی زبردست، میتواند به راستی شما را متقاعد سازد که در مقام و منصب ریاست جمهوری، نقش دارید. بنابراین، یک رئیسجمهور کارآمد، اساساً یک بازیگر است.
همانطور که تحلیلگر بلندآوازه، مارشال مک لوهان،3 در رابطه با تلویزیون مورد تأکید قرار داد: «تلویزیون، به طور بالقوه، میتواند ریاست جمهوری را به سلسله پادشاهی، تغییر شکل بدهد». ریاست جمهوری را با یک مشت شرکتهایی که برنامهریزی برنامهسازی تلویزیونی را به خورد ما میدهند، ترکیب کنید، همه آنچه را که لازمه یک کنترل استبدادگرایانه همراه با یک لبخند است، در خود دارید.
همانطور که لواین مینویسد: تلویزیون، برای یک جامعه استبدادی، یک «رویای به حقیقت پیوسته» است. آنها که بیشترین پول را دارا هستند، مالک بیشترینِ آنچه مردم میبینند، هستند.
برنامهریزی برنامهسازی تلویزیونی ترس پایه، مردم را بیشتر میترساند و نسبت به یکدیگر بدگمان میکند، که این برای یک جامعه استبدادیای که به تلویزیون وابسته است، یک راهبرد «جدایی تفرقه بیندازند از و غلبه حکومت کن» میباشد است. تماشای تلویزیون، مغز فرد را در حالتی قرار میدهد که تفکر انتقادی را دشوار و، آدمها را آرام و مطیع میسازد و گذراندن وقت آزاد خود به طور منفرد و با تماشای انفرادی تلویزیون، مانع برقراری ارتباط با خود انسانی فرد میشود، و، در نتیجه، پذیرش روایت صاحبان قدرت از جامعه و زندگی را آسانتر، میسازد.
مرگ فرهنگ
زمانی که من، مرد جوانی بودم، نزدیکیهای زمانی که تلویزیون، به عناوان یک نیروی غالب در حال ظهور بود، در میان مردم مرسوم بود که از دستگاههای تلویزیون، تحت عنوان «جعبه ابله» یاد میکردند. بدیهی است که حداقل یک آگاهی در ضمیر ناخودآگاه وجود داشت که هر روز ساعتها نشستن و به صفحه نمایش نگاه کردن میتواند تا حدودی تأثیرات زیانبخش داشته باشد.
همانطور که مشاهده کردهایم، تلویزیون و دیگر وسایل صفحه صفحهنمایشدار میتوانند، از سوی کسانی که نظام را اداره میکنند، به منظور کنترل و حتی شستوشوی مغزی ما، مورد استفاده قرار گیرند. در واقع، شاید تلویزیون وسیلهای است که بیش از سایر ابزارها، اکنون افکار عمومی را شکل میدهد و در عین حال، با توجه به اوضاع -که تلویزیون پایبند و وفادار به دولت شرکتی آمریکاست- فراتر از شکلدهی به افکار عمومی عمل میکند؛ تلویزیون میتواند آگاهی و جهانبینی کل جامعه را دگرگون کند.
مناسبترین رایجترین محتوا برای تلویزیون، سرگرمی است؛. چه اخبار باشد، چه نمایشهای واقعیات باشد و چه یک کمدی. با این حال، تلویزیون، احتمال دارد عامل جهتگیری آینده به سوی «یک دنیای نو» باشد که در آن، به طور مستمر، حواس مردم از طریق سرگرمی، پرت میشود، اسیر تجویز داروها میشوند و توسط نخبگان فنسالار، تحت کنترل قرار میگیرند.
همانطور که استاد نیل پستمن4 گفت: آنچه هاکسلی به ما میآموزد این است که در عصر فناوری پیشرفته، احتمال زیاد وجود دارد که خرابی روحی از سوی دشمنی با لبخندی بر لب، و نه از سوی کسانی که چهره آنها، بدگمانی و نفرت میپراکند، وارد شود.
برادر بزرگ، به اختیار خود، ما را تماشا نمیکند. ما، به اختیار خود، او را تماشا میکنیم. هیچ نیازی به رئیسزندان، نگهبانی یا روحانی، نیست. وقتی حواس مردم از طریق مسائل پیشپاافتاده، پرت میشود، وقتی زندگی فرهنگی تحت عنوان دوری دائمی از سرگرمیها، بازتعریف میشود، وقتی گفتوگوی عمومی جدی، به شکلی از حرفهای بچهگانه تبدیل میشود.، وقتی، کوتاه سخن، وقتی مردم به مخاطب و مشغله عمومی آنها به یک کنش نمایشی، تبدیل میشوند. آن وقت یک ملت خود را در خطر میبیند؛ یک مرگ فرهنگی، یک احتمال آشکار است.
آیا دارید لبخند میزنید؟
چنانکه یک آمریکایی معمولی، حقیقتاً هفتهای بیش از 150 ساعت تلویزیون تماشا میکند، در این صورت شاید امید اندکی برای آینده آزادی وجود داشته باشد.
آزادی، به اعتقاد من، یک واژه کنشی است.
آزادی یعنی خاموش کردن وسایل صفحه نمایش وسایل- یا حداقل کاهش فاحش زمان تماشا- و کنشمند شدن به منظور به تأخیر انداختن ظهور حکومت استبدادی.
آلدوس هاکسلی، جورج اورول و نویسندگان و مفسران بیشمار داستانهای علمی- تخیلی، اعلام خطر کردهاند که ما در یک زورآزمایی بین درگیر شدن فعالانه در دنیای اطراف خود یا مواجه شدن با فاجعه، هستیم. اگر در حال تماشا هستیم، در حال کنش نیستیم.
همانطور که روزنامهنگار تلویزیونی، ادوارد آر. مورا،5 در طی یک سخنرانی در 1958، هشدار داد: در حال حاضر، ما دارای یک حساسیت ذاتی نسبت به اطلاعات ناخوشایند یا نگرانکننده هستیم.
رسانههای جمعی ما این را منعکس میکنند. اما اگر برنخیزیم، از شر چربی اضافه راحت نشویم و درک نکنیم که تلویزیون در مجموع به منظور پرت کردن حواس، فریب دادن، سرگرم کردن و جدا نگه داشتن ما، مورد استفاده قرار میگیرد، در این صورت، تلویزیون و آنهایی که آن را تأمین را مالی میکنند، آنهایی که به آن نگاه میکنند و آنهایی که در آن کار میکنند، چه بسا که یک تصویر کاملاً متفاوتی را خیلی دیر، شاهد
باشند.
در پایان، همانطور که پستمن نتیجهگیری میکند، هاکسلی «سعی داشت به ما بگوید که آنچه مردم در دنیای نو از آن در رنج بودند، این نبود که آنها به جای فکر کردن، تفکر میخندیدند، بلکه این بود که نمیدانستند که دارند درباره چه چیزی میخندند و چرا فکر کردن را متوقف کرده بودند.
با وجود این، به لبخند زدن ادامه میدادند.
پانوشتها:
1- نیلسن (Nielsen)، یک مؤسسه اطلاعات، دادهها و سنجش است که در بیش از 100 کشور در سراسر جهان، کار میکند.
2- Joe Corpier
3- Marshall McLuhan
4- Neil Postman
5- Edward R. Murrow