فکر اشغال ایران از همان آغاز جنگ جهانی دوم در مغز دو آتشافروز اصلی جنگ یعنی انگلیس و شوروی به وجود آمده بود، ولی در آن هنگام ضرورت چندانی برای اجرای این فکر وجود نداشت. حمله ناگهانی و برقآسای قوای آلمان هیتلری به روسیه برای دولت انگلستان از یکطرف و برای دولت اتحاد جماهیر شوروی از طرف دیگر این فکر را تقویت نمود که ارتش رایش سوم، چشم به سرزمین پارسی دارد.
انگلستان میخواست که ایران را اشغال کند
ابوالفضل صدقی، پژوهشگر و کارشناس تاریخ معاصر درباره راههای احتمالی کمکرسانی به شوروی که از سوی انگلیس و آمریکا مورد بررسی قرار گرفته بود، اظهار میدارد:
«... چرچیل میگوید اشکالات و دشواریهای عظیمی که حمل انواع کالاها و تدارکات نظامی به روسیه شوروی از طریق آرخانگلسک وجود داشت و بهخصوص امکانات سوقالجیشی آن باعث شد که فرستادن این کمکها از طریق ایران به روسیه شوروی بهطور خارقالعادهای در توجه قرار بگیرد. این عین حرف چرچیل است که سند و مدرکش وجود دارد. ایدن، وزیر امور خارجه انگلستان در نطقی که در مجلس عوام انگلیس ایراد میکند، میگوید بهخاطر حمله آلمان به روسیه شوروی، ایران اهمیت سوقالجیشی داشته و این تنها بهخاطر آن نبود که ایران سرپل ارتباطی ما را به سایر مناطق امپراتوری تشکیل میداد، بلکه بیشتر به این خاطر بود که ایران گذشته از راه قطب شمال، تنها راه قابل استفاده بین ما و روسیه شوروی بود...»1
سید محمود کاشانی، فرزند آیتالله کاشانی و محقق و استاد دانشگاه، تجاوز ارتش متفقین به ایران و اشغال این کشور را نقشهای از پیش طراحیشده، دانسته و میگوید:
«... به دلایل سیاسی گوناگون، انگلستان تصمیم داشت که ایران را به اشغال نظامی دربیاورد. یک دلیل که بهطور رسمی ابراز شد، این بود که متفقین یعنی انگلستان و آمریکا میخواستند ساز و برگ نظامی را از طریق ایران که در حقیقت به نظر آنها بهترین مسیر شناخته میشد، به شوروی برسانند تا ارتش شوروی توان ایستادگی در برابر نیروی نظامی آلمان را به دست بیاورد...»2
دولتهای انگلیس و شوروی قبلا در این زمینه گفتوگو کرده بودند. هریمن، نماینده دولت آمریکا که برای مذاکره به مسکو مسافرت کرده بود، همین راه را پیشنهاد کرد و اضافه نمود که باید برای تکمیل و توسعه این خط، طرحهایی نیز ارائه نمود و از همینجاست که اندیشه حمله نظامی به ایران بهصورت یک تصمیم قطعی بین کشورهای انگلستان و شوروی درآمد. از همینرو دولت انگلستان و دولت آمریکا پیش از ملاقات و مذاکره روزولت و چرچیل در اقیانوس اطلس و امضای منشور آتلانتیک و انعقاد یک پیمان، مصمم شدند که برای کمکهای تسلیحاتی به شوروی، ایران را اشغال نمایند.
هیچ صحنهای در جهان اهمیت ایران را برای متفقین نداشت
خانملک یزدی در همان کتاب «ارزش مساعی ایران در جنگ» به نوشتههای یک نشریه آمریکایی درباره ایران استناد میکند و مینویسد:
«... قبل از اینکه آمریکاییها برای اداره امور و حملونقل و مهمات به سوی شوروی وارد ایران شوند، یک نشریه از طرف ستاد ارتش آمریکا راجع به ایران چاپ و بین 28 هزار سربازان مامور به این کشور توزیع گردید که قسمتی از مطالب این نشریه به این قرار است:
ایران به علل بسیاری برای ملل متفق حائز اهمیت است، صرفنظر از آنکه این کشور راه زمینی برای عبور مهمات باشد، از لحاظ دارا بودن بزرگترین مخازن نفت جهان اهمیت فوقالعاده زیادی دارد. زمانی ناپلئون میگفت: ارتش روی شکمش راه میرود. امروز باید گفت: ارتش روی نفت راه میرود. اگر بالفرض ناگهان منابع نفت جهان خشک شود، دُوَل صنعتی بلافاصله سقوط میکنند. محصول سالیانه نفت ایران به هشتاد میلیون چیلیک بالغ میگردد و این نفت برای مصارف هواپیماها و تانکهای ما در خاورمیانه و کشتیهای بریتانیای کبیر در اقیانوس هند و مدیترانه به کار میرود. هیچ صحنهای دیگر در جهان برای متفقین، اهمیت ایران را از لحاظ سوقالجیشی و جنگی ندارد...» 3
دکتر همایون الهی نیز در مورد اهمیت اقتصادی ایران قبل از جنگ جهانی دوم در کتاب «اهمیت استراتژیکی ایران در جنگ دوم جهانی» مینویسد:
«... اهمیت سوقالجیشی و نقش حیاتی ایران را در جنگ جهانی دوم میتوان به دو بخش متمایز ولی در عین حال مرتبط با یکدیگر تقسیم کرد: از یکطرف این سرزمین، دروازهای به خاورمیانه و هندوستان و از طرف دیگر یک خط ارتباطی بسیار مهم بین روسیه شوروی و متحدینش بود و همچنین یکی از خطوط حیاتی کمکرسانی متفقین به جبهه نبرد روسیه را تشکیل میداد. لذا آلمان و انگلیس با علم به این ارزشها در طرحهای نظامی خود، ایران را بهعنوان میدان نبرد نهایی مدنظر داشتند...»4
زمینه چینیهای اشغال ایران
اما برای پیاده کردن این تصمیم، طراحی پروسهای لازم بود تا حمله و اشغال ایران منطقی جلوه کرده و براساس قوانین بینالمللی، قانونی به نظر برسد. از این رو از اوایل تیرماه 1320 بهانهجوییهایی آغاز شد.
روز نهم تيرماه، خبرگزاريهاي آزاد فرانسه خبري منتشر ساختند مبني بر اينکه، دولت شوروي به ايران با سوءظن نگريسته و اين کشور را مرکزي براي حمله به شوروي ميداند. در همين روز سفير تازه شوروي به نام «آندره اسميرنوف» با تعليمات جديدي وارد تهران شد و با نخستوزير و کفیل وزارت امور خارجه ملاقات و از اقدام ايران در مورد اعلام بي طرفي در جنگ آلمان و شوروي اظهار تشکر و امتنان نمود و بلافاصله خبرگزاري تاس، خبر خبرگزاري فرانسه آزاد را مبتني بر تيره بودن روابط ايران و شوروي تکذيب کرد. معالوصف بعضي از جرايد خارجي روش و رفتار رضاشاه را در ايران مورد انتقاد قرار ميدادند. در ملاقاتي که در همان روزها بين «علي منصور» نخستوزير و «سرريدر بولارد» وزير مختار انگلستان صورت گرفت، «بولارد» اشغال نظامي ايران را تکذيب کرد و بيطرفي ايران را محترم شمرد.
اما گفته میشود در آن هنگام حدود 700 نفر از متخصصان آلمانی در ایران مشغول به کار بودند. با آغاز جنگ بین آلمان و روسیه، ارتش هیتلر به سرعت در روسیه پیشروی کرد، بهطوری که با نزدیک شدن به قفقاز بیم آن بود که سریعاً به ایران دست پیدا کرده و آن 700 آلمانی زمینهساز حاکمیتشان در ایران شوند.
سیاستی که ناگهان 180 درجه میچرخد!
روز بيستوهشت تيرماه 1320 «بولارد» وزير مختار انگليس و «اسميرنوف» سفير شوروي تذکاريه مشترکی به دولت ايران تسليم نمودند و از حضور اتباع آلماني در ايران ابراز نگراني کردند. همزمان با تسليم اين تذکاريه سفير ايران در مسکو و وزير مختار ايران در لندن را به وزارت امور خارجه آن کشورها احضار و تأکيد کردند که اتباع آلماني مقيم ايران هرچه زودتر بايد اخراج شوند. دولت ايران به تذکاريه دولتين پاسخ داد و متذکر شد رفتار اتباع بيگانه در ايران تحت مراقبت کامل است و هيچگونه اقدامي از طرف آنها عليه همسايگان ما انجام نخواهد گرفت.
قاسم تبریزی، کارشناس تاریخ معاصر در مورد سابقه و علت اصلی حضور متخصصان و مستشاران آلمانی در ایران میگوید:
«... مستشاران آلمانی را خود انگلیسیها طبق قرارداد به ایران آوردند. اقدامی نبود که خود رضاخان شخصاً تصمیم بگیرد. انگلیسیها تصمیم گرفتند که در سالهای پس از 1307 کارهای ساختمانسازی و انجام برخی امور صنعتی در ایران را به آلمانها بدهند. چون مدیریت و تشکیلات فراماسونری و سیاستمداران از خودشان بود، لذا کارهای صنعتی و فنی را به آلمانها سپردند. این همان دورهای است که ساختمان دادگستری، ساختمان بانک ملی، ساختمان راهآهن، همین زندان کمیته مشترک که الان موزه عبرت شده، توسط آلمانها ساخته شد.
ولي دولت انگلستان علیرغم وقوف قبلی و کامل به این مسائل و با وجود توضیحات دولت ایران، به ژنرال ويِول فرماندهي نظامي هندوستان دستور داد براي حمله به ايران نيروهاي نظامي خود را به عراق منتقل کند و او نيز ظرف يکهفته برنامه کار خود را انجام داد و لشکر نهم هندي را براي تجاوز به ايران، به بصره گسيل نمود.
محمد خان ملک یزدی در کتاب «اهمیت استراتژیکی ایران در جنگ دوم جهانی» درباره درباره توجیهات متفقین برای اشغال ایران مینویسد:
«... برای اینکه هجوم آینده متفقین به ایران دچار اشکال نشود و با انعکاسات مخالف و شدید مردم دنیا تصادم ننماید و همچنین برای اینکه به حیثیت و آبروی آنها از نظر آزادیخواهی و حفظ احترام به استقلال و حاکمیت و بیطرفی کشورهای دیگر لطمه وارد نگردد، اینطور ادعا کردند که ستون پنجم آلمان یعنی یک دسته از همان جاسوسان مخوف و نازیها در ایران مشغول فعالیت بوده و خطر بزرگی برای استقلال این کشور و منافع متفقین تولید نمودهاند. این تبلیغات یک نوع اسلحهای بود که صرفاً به منظور جنگ اعصاب و به دست آوردن بهانه برای نقض بیطرفی ایران به کار میرفت...» 5
سرانجام ارتشهای انگلیس و شوروی در بامداد روز 3 شهریور 1320 از شمال و جنوب کشور و از زمین و هوا و دریا به ایران حمله کرده و ظرف مدت چند ساعت، کل ارتش نوین رضاخانی را درهم کوبیدند. از طرف دیگر رضاخان همه نیروهای عشایری که همواره پاسدار مرزهای کشور بودند را طی سالهای حکومت خود نابود ساخته بود، خودش نیز به دستور اربابان انگلیسیاش، ترک مخاصمه اعلام کرد و در طی چند روز ارتشهای مهاجم، شهرهای ایران را به تصرف خود درآورده و خاک ایران را لگدکوب چکمه سربازان خود ساختند.
______________________
1- مجموعه مستند اشغال- شبکه خبر سیمای جمهوری اسلامی- تیرماه 1390 2- همان 3- خان ملک یزدی- ارزش مساعی ایران در جنگ- صفحه 146 4- اهمیت استراتژیکی ایران در جنگ دوم جهانی- دکتر همایون الهی- مرکز نشر دانشگاهی- 1361- صفحه 162 5- ارزش مساعی ایران در جنگ- پیشین- صفحه 27