۳۶/۱۰۳ - حیاتنامه فکری و سیاسی علامه محمدتقی مصباح یزدی از تولد تا پیروزی انقلاب اسلامی(1357-1313) ۱۴۰۲/۰۸/۲۳
حیاتنامه فکری و سیاسی علامه محمدتقی مصباح یزدی از تولد تا پیروزی انقلاب اسلامی(1357-1313) – ۱۰۳
شاخصههای گزینش و تربیت دانشآموختگان مؤسسه در راه حق
۱۴۰۲/۰۸/۲۳
دکتر سهراب مقدمی شهیدانی
یکی از شاخصههای مهم مکتب تربیتی آیتالله مصباح، شناسایی دقیق افراد مستعد و توانمند و برنامهریزی دقیق و طولانیمدت برای تعالی معنوی، فکری و اجتماعی آنان بود. این مسئله در بازکاوی کارنامه ایشان در مؤسسه «در راه حق» کاملاً مشهود و قابل ردیابی است.
مرور برخی از این شاخصهها از زبان شخص مرحوم علامه و نیز بعضی از تربیتیافتگان مکتب تربیتی ایشان، بسیار راهگشاست.
آیت الله فیاضی که از اولین دانش پژوهان مؤسسه در راه حق بود در این باره میگوید: «عضوگیری مؤسسه در راه حق نیز به صورت عام نبود بلکه مؤسسه افرادی را که به نظرش میرسید مناسب برای این امر هستند، دعوت میکرد. آقای محمد غروی نیز از طرف دامادشان آقای خرازی به این مؤسسه دعوت شد. ایشان هم مطلب را به اطلاع من رساند و پیشنهاد داد که با هم به این مؤسسه برویم. استخارهای کردیم و خوب آمد. به هر حال در سال پنجاه و دو1 ما در مؤسسه در راه حق بودیم. در اینجا بود که با آقایان مصباح، استادی، خرازی، دکتر احمدی آشنا شدم. برخی از دروس را از قبیل شرح منظومه در این مؤسسه امتحان دادیم و دروس نهایه، اصول فلسفه، برهان، شفاء، معارف قرآن، خودشناسی و... را خدمت آیت الله مصباح خواندیم. آقای شائق هم یکی از کارمندان بخش آموزش آنجا بود و همه کارهای مربوط به این بخش، از حضور و غیاب و... و همچنین مدیریت اجرائی مؤسسه در راه حق با ایشان بود. بسیار پرکار و فعال بود. با آنکه تنها حقوق شیفت صبح یعنی تا حدود دو یا دو نیم ظهر را میگرفت اما هر سه شیفت صبح و ظهر و شب او را در مؤسسه میدیدیم. آقای مصباح میگفتند که وی اضافه حقوق هم نمیگرفت.»2
آیت الله محمود رجبی در مورد اولین گروه آموزش مؤسسه در راه حق که خودشان در آن حضور داشتند توضیحات مبسوطی میدهد و میگوید: «... اولین دوره آموزش مؤسسه را که خود بنده در آن حضور داشتم، مثال میزنم. در آن مقطع که ایشان میخواستند اولین گروه آموزشی را با آن اهدافی که در نظر داشتند تشکیل دهند.
شناسایی نیروها از طریق افرادی صورت گرفت که خود از مدرسان حوزه بودند، و به آنان گفته شده بود هر کسی را به عنوان طلبهای فاضل میشناسید معرفی کنید. افرادی مثل جناب آقای دکتر احمدی و آیت الله خرازی و دیگران، افرادی را که میشناختند معرفی کردند. افراد معرفی شده کسانی بودند مانند آقای محمدی عراقی، آقای فیاضی، آقای غروی، آقای میرسپاه، آقای شبزندهدار، و آقای مؤمن. اینها کسانی بودند که چند سال درس خارج فقه و اصول شرکت کرده بودند و مورد تأیید افراد صاحب نظر بودند؛ در عین حال از این افراد امتحان کتبی گرفته شد، و به این امتحان کتبی نیز اکتفا نشد. با پذیرفته شدگان در امتحان کتبی، مصاحبه حضوری صورت گرفت؛ آن هم مصاحبهای بسیار جدی که خود جناب استاد مصباح نیز از مصاحبهکنندهها بودند. آن وقت از این نیروهایی که با این کیفیت شناسایی شدند، خواسته شد که تقریرات درس خارج را نیز ارائه کنند. به این ترتیب نیرو را کاملاً از هر جنبه شناسایی کردند و همه استعدادها و توانمندیها و سوابق کاریاش را شناختند و بعد او را پذیرفتند، و دوره آموزشی آغاز شد.
در زمینه نیازسنجی نیز با آن که خود استاد اطلاعات وسیعی داشتند، از طریق ارتباطاتی که با مرحوم شهید بهشتی و مرحوم شهید قدوسی و دیگران داشتند و همچنین از طریق ارتباطی که با امثال آقای دکتر احمدی- به لحاظ این که در دانشگاه حضور داشت- برقرار میکردند و احياناً به سبب مسافرتهایی که مسئولان آن دوره به کشورهای مختلف داشتند، نیاز ضروری را تشخیص میدادند و ما را توجیه میکردند که مثلاً الان فراگیری زبان انگلیسی یا زبان عربی اصیل ضرورت دارد، یا امروز فلان مباحث ضروری است، و جالب آنکه بعدها از افراد آموزش دیده بارها میشنیدیم که میگفتند زمانی که ما آن درسها را میخواندیم فکر نمیکردیم اینقدر این دوره و این اطلاعات به دردمان بخورد؛ ولی امروز در مییابیم تنها چیزی که از درسهای دوران طلبگیمان به درد ما میخورد و در تأمین نیاز فکری جامعه مؤثر است، همین درسهای مؤسسه بوده است.
این دلیل آن است که حضرت استاد نیاز جامعه را تشخیص داده بود، و به خوبی سنجیده بود که جامعه در آینده به چه چیزی نیاز دارد و متناسب با آن، دوره آموزشی را برنامهریزی کرده بود. نکته دیگر اینکه کار برنامهریزی استاد بسیار روشمند و حساب شده بود.
یعنی مانند برخی برنامههای آزمایشی نبود، بلکه ایشان بسیار حساب شده پیشبینی و طراحی کرده بودند و به اجرا در میآوردند. در دوره ما حجم فراوانی از مباحث را بحثهای فلسفی، به خصوص فلسفه تطبیقی که ناظر به مسائل و دیدگاههای جدید روز بود، تشکیل میداد؛ مثلاً کتاب فلسفتنا را متن درسی ما تعیین کرده بودند، و همین طور اقتصادنا را، به این دلیل که به مکاتب فلسفی روز یا مسائل سرمایهداری و نظام مارکسیستی نگاهی تطبیقی داشتند برگزیده بودند، و این بحثها به لحاظ عقلی مبنای کار محسوب میشدند. از یکسو بحثهای معارف قرآن در برنامه گنجانده شده بود تا به لحاظ قرآنی، بنیانهای فکری دانشپژوهان را شکل بدهد، و از سوی دیگر در کنار این برنامه آموزشی، روشها نیز مطرح میشد، و به ما میآموختند که روش برخورد با مباحث عقلی یا روش برخورد با مباحث نقلی چگونه است. جایگاه عقل و نقل کجاست، و در ضمن این آموزشهای استاد ما را به تحقیق میگماشتند.
در تدریس استاد ویژگیهای ظریفی وجود داشت؛ مثلاً خود استاد هر جلسه دو یا سه نفر را به قید قرعه تعیین میکردند که برای جلسه آینده چکیده درس را بگویند، و مشخص نبود که قرعه به نام چه کسی خواهد افتاد. این کار، بسیار مؤثر بود و موجب میشد افراد درس را جدی بگیرند و نیز مطالب را به دقت مطالعه کنند. استاد نیز بسیار جدی برخورد میکردند.... همچنین به گونههای متنوعی از ما تحقیق میخواستند. گاهی ضمن درس، ما را موظف میکردند که تحقیق انجام دهیم و بعد نیز خودشان با دقت این تحقیقها را ملاحظه میکردند و تذکرات لازم را در حاشیه آنها مینوشتند. برخورد تشویقآمیز هم داشتند، و سالی یکبار از همه، مقاله تحقیقی میخواستند و به بهترین مقاله جایزه میدادند.
همچنین شیوه تحقیق بسیار ثمر بخشتری داشتند، و آن نوعی کار ورزی تحقیق بود. این کار نسبتاً دراز مدت بود و به صورت مرحله به مرحله، در بحثهای فلسفی به یک شکل، و در بحثهای معارف قرآن به شکلی دیگر انجام میشد. در بحثهای فلسفی، و به خصوص مباحث فلسفی روز، استاد منابع متعددی معرفی میکردند و با محور قرار دادن روش رئالیسم، پس از بحث و مذاکره در جلسات، میفرمودند با توجه به منابع معرفی شده، تحقیق کنید و یک مقاله بنویسید. در بحثهای معارف قرآن نیز استاد در مرحله اول، یک تفسیر موضوعی را در زمینه بحثهایی مثل خداشناسی، قرآنشناسی و انسانشناسی، برای ما میگفتند، و در مرحله بعد، آیاتی را درباره یک موضوع خاص معرفی میکردند و میفرمودند بروید آیات را مطالعه و دستهبندی کنید، و آنگاه از آنها نتیجهگیری نمایید. پس از انجام کار، استاد حاصل تحقیق را میدیدند و نکات مورد نظرشان را تذکر میدادند. مرحله سوم این بود که به ما موضوعی میدادند و میگفتند خودتان آیات ناظر به این موضوع را استخراج کنید و این موضوع را از آنها نتیجه بگیرید، و بعد که حاصل کار را خدمت ایشان ارائه میکردیم، تذکرات بسیار جالبی میدادند. برای نمونه میفرمودند این آیه به این دلیل چندان ربطی ندارد و آن آیه چندان ضرورت ندارد، یا فلان آیه صراحت بیشتری در مطلب دارد و... خلاصه ما را با چگونگی بررسی و فهم آیات کاملاً آشنا میکردند.
نکته دیگر، تأکید ایشان بر کارهای جمعی بود. استاد مکرر میفرمود که کار فردی در حوزه، بسیار است؛ ما میخواهیم افراد روحیه کار گروهی پیدا کنند. به همین دلیل به شکلهای متنوعی جلسات گروهی ترتیب میدادند. برای مثال وقتی دفتر همکاری حوزه و دانشگاه تأسیس شد، با تدبیر استاد، گروههای مختلف تشکیل شد و هر چند نفری با هم در یک گروه قرار گرفتند، که خود بنده با جناب حاج آقای عراقی و حاج آقای میرسپاه، بر اثر همین تأکید استاد، یک گروه شده بودیم و با هم کار میکردیم.
ساختارمند کردن و نظم منطقی دادن به ذهن و فکر دانشپژوهان، یکی دیگر از ویژگیهایی بود که در دورههای درسی استاد صورت میگرفت. ذهن دانشپژوهان ساختاری منطقی مییافت و آنان از پراکندهگویی و بینظمی در سخن، نجات مییافتند.
این بدان سبب بود که اندیشههای خود استاد بسیار ساختارمند و دارای نظم منطقی بود، و مبانی و فروعات افکار ایشان و نیز ارتباط اندیشههایشان با هم، کاملاً مشخص بود و این خصوصیت به ما نیز منتقل میشد.
شیوه بیان بسیار زیبا نیز از دیگر ویژگیهای تدریس استاد بود که جدای از غنای محتوای دروس، موجب میشد که ما شیفته درسهای ایشان بشویم. استاد هر درسی را متناسب با خودش بیان میکردند، مثلاً در درس «خودشناسی برای خودسازی» در عین اینکه بحث، صبغهای علمی داشت، به تناسب اینکه یک درس اخلاقی محسوب میشد، اقتضا میکرد که در ما یک حالت معنوی و اثر روحانی ایجاد شود. از این رو استاد به شیوهای این درس را بیان میفرمودند که این حالت به ما منتقل شود. همینطور درسهای فلسفی اقتضا میکرد که دقت و موشکافی در ما به وجود آید، و استاد نیز به نحوی بیان میکردند که دقتها و توجهها را برانگیزد، و این نشان قدرت بیان فوقالعاده، توان علمی بالا و تشخیص خوب ایشان در چگونگی مطرح کردن مباحث است.
یکی دیگر از ویژگیهای تدریس استاد- که البته در سخنرانیهایشان نیز وجود دارد این است که مطالب را به گونهای مطرح میکنند که با پاسخگویی به شبهات، ابهام جدیدی در ذهن مخاطب صورت نمیبندد. بسیاری افراد وقتی شبههای را پاسخ میدهند، چند شبهه دیگر در ذهن شنونده ایجاد میکنند؛ ولی خداوند به حضرت استاد لطف کرده است که مطالب را به گونهای بیان میکنند که مسئله به گونهای بسیار شفاف و متقن و دلنشین حل میشود و در عین حال شبهات جدیدی ایجاد نمیکند.»3
برخی از افرادی که همراه آیت الله مصباح از مدرسه حقانی خارج شدند و در گروه آموزشی مؤسسه در راه حق به تحصیل پرداختند عبارتند از شهید میثمی، شهید شهاب و شهید ردانیپور، که در دفاع مقدس به شهادت رسیدند.4 برخی دیگر از این حلقه شاگردان آیتالله مصباح که از مدرسه حقانی جدا شدند، علاوهبر سنگر دفاع مقدس، در سنگرهای فرهنگی نقشآفرینی کردند و مسئولیتهای مهمی را در نظام اسلامی برعهده گرفتند. سوابق علامه مصباح نشانگر آن است که تمرکز ایشان بر امر کادرسازی فکری- فرهنگی و نقشآفرینی در جبهه مبارزات فرهنگی بوده است اما این امر هرگز موجب نشد که ایشان از صحنه مبارزات سیاسی و افق فکری- سیاسی امام خمینی برکنار بماند.
پانوشتها:
1- احتمالاً تاریخ در اینجا دقیق ذکر نشده است زیرا بنا به تصریح برخی نقلها، اولین دوره آموزشی مؤسسه در راه حق در سال 54 بود.
2- مصاحبه با آیت الله فیاضی، مصاحبه و تدوین: صادق علیپور، 1394، آرشیو بنیاد تاریخ پژوهی و دانشنامه انقلاب اسلامی.
3- زندگى نامه حضرت آیت الله محمدتقی مصباح یزدی، صص107-110.
4- جریانها و سازمانهای مذهبی-سیاسی ایران، ص469.گفتنی آنکه در برخی منابع از این بزرگواران به عنوان حلقه نخست شاگردان آیتالله مصباح در مؤسسه در راه حق یاد شده است که درست نیست و این طیف در زمره حلقه سوم (موسوم به حلقه جیم) بودهاند.