به وب سایت مجمع هم اندیشی توسعه استان زنجان خوش آمدید
 
منوی اصلی
آب و هوا
وضعیت آب و هوای زنجان
آمار بازدیدها
بازدید امروز: 1,228
بازدید دیروز: 12,157
بازدید هفته: 27,936
بازدید ماه: 20,845
بازدید کل: 25,887,588
افراد آنلاین: 21
اوقات شرعی

اوقات شرعی به وقت زنجان

اذان صبح:
طلوع خورشید:
اذان ظهر:
غروب خورشید:
اذان مغرب:
تقویم و تاریخ
چهارشنبه ، ۰۳ اردیبهشت ۱٤۰٤
Wednesday , 23 April 2025
الأربعاء ، ۲۵ شوّال ۱٤٤۶
اردیبهشت 1404
جپچسدیش
54321
1211109876
19181716151413
26252423222120
3130292827
آخرین اخبار
۶۹۴ - خاطره ای شهید ابراهیم ‌هــادی ۱۴۰۴/۰۱/۳۱
خاطره ای شهید ابراهیم ‌هــادی
۱۴۰۴/۰۱/۳۱
‫شهید ابراهیم هادی کیست؟ + بیوگرافی | شهرآرانیوز‬‎
کامران پورعباس
 
یکم اردیبهشت سالگرد تولد پهلوان بی‌مزار و شهید حضرت زهرایی، ابراهیم‌ هادی است. ابراهیم ‌هادی شهید گمنامی ‌است که فرمانده گروه چریکی شهید اندرزگو در جنگ تحمیلی بود و مدت‌ها در جبهه‌های نبرد حق علیه باطل حضور داشت و حماسه‌آفرینی کرد. 
ابراهیم ‌هادی در عملیات والفجر مقدماتی، پنج روز به همراه بچه‌های گردان کمیل و حَنظَله در کانال‌های فکه، قهرمانانه و سرافرازانه مقاومت کرد و سرانجام در 22 بهمن سال 1361، بعد از فرستادن بچه‌های باقیمانده به عقب، به درجه رفیع شهادت نایل گردید.
خاطرات خانواده، دوستان و همرزمان شهید ابراهیم‌هادی در کتابی با عنوان «سلام بر ابراهیم1» چاپ شده؛ کتابی که خیلی‌ها را به‌طور معجزه‌آسایی متحول کرده است. کتابی که به تعبیر رهبر معظم انقلاب اسلامی، «جالب و خیلی جذاب» است و شخصیتی که در کتاب معرفی شده، به قدری جاذبه دارد که آدم را مثل مغناطیس به خودش جذب و میخ­کوب می‌کند.
این کتاب تا به حال بیش از یک‌صد‌ بار تجدید چاپ شده و از تیراژی کم‌نظیر برخوردار است و بارها و بارها در روزنامه کیهان نیز بخش‌های از این کتاب منتشر گردیده است؛ اما شاید مردم کمتر با کتاب «سلام بر ابراهیم2» آشنا باشند که در آن خاطرات دیگری از شهید ابراهیم ‌هادی و کرامات متعددی از شهید وجود دارد.
به مناسبت سالگرد تولد شهید ابراهیم ‌هادی، گزیده‌ای از مطالب کتاب سلام بر ابراهیم2 را در این گزارش مرور می‌کنیم که مشتمل بر ناب‌ترین درس‌ها و شاخص‌های پهلوانی و قهرمانی است. 
 
یک شهید برجسته 
شهید ابراهیم ‌هادی در بین 250 هزار شهیدی که در طول دفاع مقدس تقدیم کرده‌ایم، یک شهید برجسته است. حماسه کانال کمیل در میان لحظات سراسر پرنور دفاع مقدس، واقعاً برجسته است؛ اما در عین حال کانال کمیل به شهید ابراهیم‌ هادی افتخار می‌کند و این شهید برای کانال کمیل یک افتخار جاودانه است. 
***
داستان‌های زیادی از او نقل شده که چه جوان‌هائی را تغییر داده و از کدام نقطه به کدام نقطه رسانده است. او حتی توانسته بود عراقی‌هایی را که در جبهه مقابل او بودند و در سنگر خودشان در حال تیراندازی بودند، جذب کند و تسلیم کند و این طرف بیاورد. 
‌قهرمان و پهلوان
شاید یکی از ویژگی‌هایی که او را ممتاز می‌کرد، این بود که ایشان یک ورزشکار‌- به تمام معنای کلمه- بود. او در دوران دبیرستان در ورزش کشتی قهرمان بوده و می‌گوید: من همیشه در کشتی مراقب بودم که روی نقطه ضعف‌های حریفم انگشت نگذارم در حالی که رسم کشتی این است که طرف مقابل را از روی نقطه ضعف‌هایش به زمین می‌زنند. این نشان می‌دهد که ابراهیم‌ هادی ‌قهرمان و ‌پهلوانی کم نظیر بوده است.
***
در بین ویژگی‌های برجسته ابراهیم‌ هادی، اگر بخواهیم یک ویژگی برتر او را بگوییم، باید از اخلاص او نام ببریم که دغدغه اصلی او در تمام طول عمرش بود. او دقت می‌کرد که «کار برای خدا باشد» و این یکی از تکیه کلام‌هایش بود و می‌گفت: «کاری که مخلصانه نباشد، به درد نمی‌خورد.»
***
امام(ره) و مقام معظم رهبری دو تن از سیاستمدارانی هستند که ما در تاریخ معاصر خودمان دیده‌ایم که چگونه از دل جامعه ما ابراهیم ‌هادی‌ها را بیرون می‌آورند و اخیراً مقام معظم رهبری نه‌تنها از دل جامعه خودمان، بلکه از دل منطقه دارد چنین گوهرهایی را بیرون می‌کشد. این نور ولایت و کارکرد ولایت است.
***
شخصیت شهید ابراهیم‌ ‌هادی، در عین سادگی و بی‌آلایشی، دارای ابعاد وسیع و اثرگذاری است. به جرأت می‌گوییم که اگر چندین جلد کتاب و فیلم و سریال در مورد ویژگی‌های او ساخته شود، باز هم جای کار دارد. این جوان، الگوی بسیار مناسبی است که هر کس با هر گرایشی، از دریای وجودی او بهره‌ای ببرد. او در ۲۵ سال حضور در دنیای مادی، به تمام انسان‌ها درس درست زیستن و درست بندگی کردن و حرکت صحیح در مسیر حق را آموخت. 
کارهای ابراهیم مصداق کلام نورانی مولا علی(ع) در نهج‌البلاغه بود که در نامه 47 فرمودند: اصلاح و سازش دادن میان مسلمانان از تمام نمازها و روزه‌های(مستحبی) بالاتر است.
بسیاری از همان کسانی که آن زمان، در آستانه ورود به محیط آلوده و فاسد بودند و با یاری خدا و کمک ابراهیم از آن شرایط خارج شدند، بعدها از مذهبی‌های محله شدند. چند نفر از آنها در طول دوران دفاع مقدس به شهادت رسیدند.
شهادت در آغوش اباعبدالله(ع)
یک‌بار ابراهیم را در عالم رؤیا مشاهده کردم. او در یک باغ زیبا حضور داشت و برخی دوستانش در کنار او بودند. جلو رفتم و سلام کردم. می‌خواستم حرفی بزنم و بپرسم ثمره آن همه هیئت رفتن چه شد؟! قبل از اینکه چیزی بگویم، خودش جلو آمد و گفت: «سید‌علی، زمانی که شهید شدم و افتادم، آقا اباعبدالله(ع) آمدند و مرا در آغوش گرفتند و...»
***
وجودش در همه جا ما را یاد خدا می‌انداخت. برای همین اعتقاد دارم که او یک مؤمن واقعی بود. چون در احادیث آمده: «مؤمن کسی است که دیدار او، شما را یاد خدا بیندازد.» 
***
وقتی با آقا ابراهیم دور هم جمع می‌شدیم، دائم داستان پهلوانان قدیم را برای ما تعریف می‌کرد. از روحیات آنها، از ایمان و توکل آنها قصه‌های خوبی بلد بود.
خدامحوری
او یک انسان واقعی بود. یک انسانی که بندگی خدا را فقط در عبادت نمی‌دید، بلکه فرمان خدا را اطاعت می‌کرد. او مطیع فرمان خدا بود و در این راه از هیچ سختی و مشکلی نمی‌ترسید.
***
رفاقت با ابراهیم برای تمام دوستان زمینه هدایت را فراهم می‌کرد. تفاوت ابراهیم با بقیه این بود که برای تمام افراد محل، به‌خصوص جوانان و دوستانش دل می‌سوزاند. هدایت افراد برای او بسیار اهمیت داشت. اگر می‌توانست یک نفر را به هر روش ممکن هدایت کند، تمام تلاش خود را انجام می‌داد. او حتی از یک رفیقش که در مسیر گمراهی قرار می‌گرفت نمی‌گذشت. تلاش خود را دوچندان می‌کرد تا او را به مسیر خدا برگرداند.
***
یکی دوتا از رفقایش رفتارهای خاص داشتند. خیلی با بچه‌های مذهبی رفت و آمد نداشتند. ابراهیم بعد از انقلاب خیلی تلاش کرد تا آن‌ها را به جمع نیروهای مذهبی وارد کند اما نشد. آنها بعد از مدتی دچار تحول شدند. می‌خواستند وارد جبهه و سپاه شوند، اما کسی آن‌ها را تأیید نمی‌کرد. ابراهیم خیلی با آنها صحبت کرد. آنها را برای ورود به سپاه تشویق کرد و از آنها خواست تا بیش از گذشته به مسائل دینی توجه کنند. بعد هم خودش ضامن ورود آنها به سپاه شد. کار و تلاش ابراهیم باعث شد که آنها از رزمندگان خوب دوران مقدس و از فرماندهان مؤمن و شجاع سپاه پاسداران تبدیل شوند.
***
ابراهیم در مقابل خدا برای خودش شخصیتی نمی‌دید. هر کاری می‌توانست برای رضای خدا انجام می‌داد. خودش را در مقابل خدا کوچک می‌دید و افتادگی داشت. خدا هم در چشم مردم به او عظمت عجیبی داد. به قول شاعر: افتادگی آموز اگر طالب فیضی.
***
روحیات جالب و عجیبی داشت. بارها دیده بودم که در مسابقات اجازه می‌داد که حریف او را خاک کند! به او اعتراض می‌کردم که چرا فلان فن رو نزدی و...
می‌گفت: خُب این بنده خدا هم تمرین کرده و سختی کشیده. او هم آرزو داره که حریفش رو خاک کنه.
من واقعاً نمی‌فهمیدم که ابراهیم چی می‌گه؟! مگه می‌شه آدم این همه تمرین کنه و توی مسابقه برای حریفش دلسوزی کنه؟!
روحیه پهلوانی خاصی داشت. یادم هست مرحوم گودرزی در ضمن آموزش فنون کشتی، در وقت استراحت، برای بچه‌ها از مرحوم تختی و طیب و پهلوان‌های نامی این سرزمین می‌گفت. ابراهیم بیش از بقیه به این حرف‌ها گوش کرده و عمل می‌کرد. او راه و رسم پهلوانی را خوب یاد گرفت.
از دیگر ویژگی‌های ابراهیم که من قبلاً در مرحوم تختی دیده بودم، این بود که در مسابقات، هیچ‌گاه به سراغ نقطه ضعف حریف نمی‌رفت. اگر می‌دانست پای چپ حریفش درد می‌کند، هرگز به آن نزدیک نمی‌شد.
یک‌بار در حین انجام مسابقات تمرینی، ابراهیم مشغول کشتی گرفتن با هم‌وزن خودش بود. حریف ابراهیم ناخواسته با سر، به صورت ابراهیم کوبید. زیر چشم ابراهیم باد کرد و سیاه شد. حریف ابراهیم ترسیده بود و نگران شد. بارها دیده بودم که این مسائل، مقدمه‌ای برای دعوا و... می‌شد. اما ابراهیم با آن روحیه پهلوانی که داشت جلو رفت و صورت حریفش را بوسید. عجیب بود که او به حریفش روحیه می‌داد و می‌گفت: چیزی نشده، توی ورزش پیش می‌یاد. 
جزو ارکان هیئت
هیئت جوانان در محل راه افتاد. ابراهیم جزو ارکان هیئت بود اما هیچ‌گاه مسئولیتی قبول نمی‌کرد. بر خلاف او، ما عاشق پست و مسئولیت بودیم. او هم به ما کارهای هیئت را واگذار می‌کرد. ابراهیم خیلی عادی و ساده و بی‌ریا مداحی می‌کرد. بارها دیده بودم که یک نوجوان می‌خواست مداحی کند، ابراهیم وسط مداحی مجلس را به آن نوجوان تحویل می‌داد و خودش او را کمک می‌کرد تا بهتر بتواند مجلس را اداره کند. اگر هم می‌شنید که یک مداح و ذاکر دیگری در مجلس حضور دارد، به هیچ وجه مداحی نمی‌کرد. تعریف او از مجلس امام حسین(ع) چیزی بود که با تعاریف ما سازگاری نداشت. او فقط به قصد استفاده وارد مجلس اهل بیت(ع) می‌شد. 
***
باید با ابراهیم رفت و آمد می‌کردید تا متوجه اخلاص در اعمال و محاسبه و مراقبه او می‌شدید. این معنویت از پای درس علما و بزرگان و سخنران‌های هیئت به‌دست آمده بود. او مرتب به مسجد می‌رفت و از کلام بزرگان استفاده می‌نمود. حتی برای مداحی، باید گفت که ابراهیم یک‌شبه مداح نشد. او بارها در محضر افراد پیشکسوت حضور می‌یافت و از آنها می‌خواست در نوکری خاندان اهل بیت‌(ع) او را یاری کنند.
هر زمان ابراهیم در جمع رفقا در هیئت حاضر می‌شد، شور عجیبی برپا می‌کرد. در سینه‌زنی و مداحی برای اهل‌بیت سنگ تمام می‌گذاشت.
***
یک پای ثابت جلسات[هیئت محل] ابراهیم بود. اصلاً حضور او باعث می‌شد که خیلی از رفقا ترغیب به هیئت شوند. یادم هست در ایام انقلاب، همین هیئت زمینه را برای تمام رفقا فراهم کرد تا با انقلاب و حضرت امام آشنا شوند. انقلاب پیروز شد و دوران جهاد و دفاع مقدس آغاز شد. من دقت کردم و دیدم بیشتر آن افرادی که روزگاری دچار مشکلات حاد بودند و هیچ‌کس امیدی به هدایت آنها نداشت، همراه با ابراهیم در جبهه هستند. دو نفر از آن‌ها شهید شدند. با اینکه تغییرات روحی آنها را دیده بودم، اما با خودم گفتم: این‌ها الآن در آن دنیا چه وضعیتی دارند. اهل بهشت می‌شوند؟! همان شب در عالم خواب، آن دو نفر را دیدم. جایگاه بسیار والایی داشتند همراه با اهل بهشت. یقین پیدا کردم که آن‌ها جزو مقربین پروردگار هستند.
از ابراهیم شنیدم که می‌گفت: «روزی که به سراغ کشتی رفتم، پدرم مرا نصیحت کرد و گفت: هدف تو از کشتی گرفتن، قهرمانی نباشد. دنبال این نباش که با شکست دیگران، برای خودت مقام درست کنی. سعی کن با ورزش به مردم خدمت کنی.»
***
بالاترین ویژگی آقا ابراهیم این بود که بعد از عبادت و بندگی خدا، برای هدایت و کمک به مردم همه‌گونه تلاش می‌کرد. کاری نداشت که دیگران چه می‌گویند و چه چیزی مد‌نظر دارند. برخی موارد برای هدایت دیگران، خود را در خطر تهمت و... قرار می‌داد.
به کار بردنِ روش پیامبر و اهل‌بیت
سلوک او در بین مردم و در دل جامعه بود. او همدل و هم‌غذا با مردم به خصوص جوانان بود، اما با این حال خود را آلوده دنیا نکرد. او روش‌های مختلف را به کار گرفت تا در دل مخاطب نفوذ کند و آنها را به راه خدا هدایت کند. این دقیقاً همان روشی است که پیامبر‌(صلی‌الله علیه و آله و سلم) و اهل بیت‌(علیهم‌السلام) به‌کار می‌برند.
***
در کمتر کسی دیدم که بتواند مثل ابراهیم با تمام افراد ارتباط بگیرد. با افراد مختلف و در مشاغل مختلف دوست می‌شد. با افرادی که کوچک یا بزرگ‌تر از خودش بودند خیلی سریع رفیق می‌شد. ما در محل افراد فاسق داشتیم که به راحتی از کارهای زشت خود حرف می‌زدند، ابراهیم خیلی راحت با آنها رفیق می‌شد. البته تمام این ارتباط گرفتن‌ها هدفمند بود. ابراهیم از تمام کارهایش هدف داشت، هدف او هم فقط هدایت افراد به سوی خدا بود. او از میان برخی افراد فاسق و یا برخی آدم‌های بی‌خط، بهترین نیروها را برای انقلاب تربیت کرد. تک تک کسانی که با ابراهیم همراه بودند، بهترین نیروهای فرهنگی و انقلابی در سطح محل شدند.
***
ویژگی بعدی ابراهیم که در برخورد با افراد مختلف در نظر می‌گرفت، «مثبت اندیشی» است. در روایت آمده است که بالاترین درجه ایمان، این است که خودت را از تمام مردم پایین‌تر ببینی. همچنین در برخورد با هر کسی به نکات مثبت آن شخص توجه کنی. ابراهیم مصداق این حدیث بود. اگر با شخصی دوست می‌شد و دیگران اعتراض می‌کردند، نقاط مثبت رفتاری شخص مقابل را مطرح می‌کرد و نقاط ضعف را مطرح نمی‌کرد.
ندیدم که ابراهیم به کسی امر و نهی کند. او بدون اینکه حرفی بزند و در عمل، کاری می‌کرد که طرف مقابل اشتباهاتش را ترک کند. ابراهیم به این دستور اهل‌بیت(علیهم‌السلام) دقیقاً عمل می‌کرد که می‌فرماید: مردم را‌(به سوی خدا) دعوت کنید، (با وسیله‌ای) به غیر از زبان.
عاشق گمنامی و تمسک به مادر سادات
یادم هست ابراهیم از همان زمان، یعنی از قبل انقلاب عاشق گمنامی بود. دوست داشت بدون سر و صدا کار انجام دهد. او کشتی‌گیر مطرحی بود اما هیچ‌گاه دنبال قهرمانی و تیم ملی و... نرفت. عظمت او به همین دلیل بود که دنبال مقام و مطرح کردن خودش نبود.
او از همان زمان به مادر سادات تمسک جسته بود. شنیده بود که حضرت زهرا(علیهاسلام) گمنام‌ترین معصوم ماست. نه مزار مشخصی دارند و نه تاریخ‌نویسان، مطالب زیادی از آن حضرت نوشته‌اند. حتی احادیثی که از مادر سادات نقل شده بسیار اندک است، اما خداوند مقامی به گمنامی ایشان داده که امامان ما می‌گویند: ما حجت خداوند بر شما و مادر ما حجت خدا بر ماست.
موضوع بعد در مورد شخصیت ابراهیم، قضیه حکمت است. کار حکیمانه و تاثیرگذار بسیار از او می‌دیدند. تعداد زیاد افرادی که او توانست هدایت کند، تایید کنندۀ همین مطلب است.
ابراهیم به خوبی با معارف دینی آشنا بود. به تمامی اهل‌بیت ارادت داشت، اما نسبت به حضرت زهرا(س) ارادت ویژه‌ای داشت. نام مادر سادات را که به زبان می‌آورد، بلافاصله می‌گفت: سلام الله علیها.
ابراهیم بعد از عملیات فتح‌المبین و مشاهده کرامات بی‌شماری که نتیجه توسل به حضرت زهرا(س) بود، ارادتش بسیار بیشتر شد.
شخصیت جامع‌الاطراف
من با شهدای زیادی حشر و نشر داشتم. اما شبیه شخصیت ابراهیم را در کمتر کسی دیدم. برخی افراد بودند که بعضی از خصوصیات ابراهیم را داشتند، اما اینکه کسی مانند ابراهیم، این قدر جامع‌الاطراف باشد را ندیدم. محبت ابراهیم شامل حال همه می‌شد. از اسرای عراقی تا برخی رزمندگان که از نقاط دور‌دست ایران آمده بودند. این عشق و محبت، ظاهری هم نبود. ابراهیم با عشق وعلاقه به دیگران خدمت می‌کرد.
***
ویژگی دیگر او متانت بود. او در برخورد با افراد هیچ‌گاه دچار خشم نشد. ویژگی دیگرش عزت و بزرگ‌منشی بود. طوری برخورد می‌کرد که گویی از تمام رفاهیئت دنیایی برخوردار است. گذران زندگی برای او که یتیم بزرگ شد سخت بود، اما با کار در بازار درآمد لازم را برای خودش کسب کرد. آن پول را هم برای دیگران هزینه می‌کرد. نه موقعیت‌های ویژه او را ذوق‌زده می‌کرد و نه از دست دادن موقعیت‌ها او را ناراحت. این‌ها از او یک شخصیت اسطوره‌ای ساخت. اما آخرین سیره‌ای که از ابراهیم به یاد دارم، شوخ‌طبعی او بود. تمام کارهای او با چاشنی شوخی و خنده همراه بود. این کار باعث می‌شد که جذابیت کلام و رفتار او بالا برود. در والیبال و کشتی با دوستانش، اصطلاحاً کری‌خوانی داشت. لبخند همیشه بر لبانش بود، برای همین هیچ‌کس از همراهی با او خسته نمی‌شد.
***
یادم هست یک روز، در کنار اصغر وصالی و ابراهیم و چند نفر از نیرو‌ها نشسته بودیم. شخصی به ابراهیم اعتراض کرد که چرا در هر موقعیتی، حتی زمانی که در محاصره هستیم، اذان می‌گویی؟ آن هم با صدای بلند و در مقابل دشمن؟ 
ابراهیم گفت: «مگه تو کربلا امام حسین(ع) محاصره نشده بود؟ چرا اذان گفت و درست در جلوی دشمن نماز خواند؟» بعد مکثی کرد و گفت: «ما برای همین اذان و نماز با دشمن می‌جنگیم.»
***
قدرت جاذبه او عجیب بود. همیشه با لبخند در سلام کردن پیش قدم می‌شد. با هیچ‌کس حتی آدم‌های منحرف، تند برخورد نمی‌کرد. هر کسی را به یک روش جذب می‌کرد. بیشتر این جوان‌های سر کوچه‌نشین، از طریق ورزش جذب او شدند.
ما یک کلاس کامل اخلاق اسلامی در رفتار او مشاهده می‌کردیم. اگر کسی به دنبال الگوی مناسب برای رسیدن به معنویات بود، باید رفتار و اخلاق ابراهیم را سرمشق قرار می‌داد.
الگو و فاتح قلب‌های جوانان
بزرگان علم تربیت می‌گویند: اگر می‌خواهی یک جوان را درست تربیت کنی و در مسیر قرار دهی، اول از همه باید قلب او را فتح کنی؛ باید کاری کنی که جوان، تو را به عنوان یک الگو قبول کند. این کارشناسان ادامه می‌دهند: جوان نیز کسی را به‌عنوان الگو قبول می‌کند که حداقل یکی از این ویژگی‌ها را داشته باشد: اول اینکه چهره جذاب داشته باشد. دوم اینکه ورزشکار باشد و بتواند کار‌هایی انجام دهد که دیگران از انجام آن عاجزند. سوم اینکه صدای خوبی داشته باشد. خواننده‌ها یا مداحان، خواسته یا ناخواسته الگو‌های جوانان هستند. از تمام این‌ها مهم‌تر اینکه اگر می‌خواهی قلب یک جوان را فتح کنی، باید اخلاق خوبی داشته باشی، باید به نظرات جوانان احترام بگذاری. باید اهل شوخی و خنده باشی. باید کاری کنی که جوان از حضور در کنار تو لذت ببرد. تمام این نظرات کارشناسی را وقتی در کنار هم بگذارید، یقین داشته باشید که به شخصیت آقا ابراهیم هادی خواهید رسید.
***
ابراهیم سوز خاصی در قرائت قرآن داشت. همه عاشق قرآن خواندن ابراهیم بودند. شخصیت ابراهیم ظرفیت الگو شدن را داشت. او تلاش می‌کرد تا تمام رفتار و برخوردش مطابق دستورات دین باشد.
در موقع خودش نیز ادب در مقابل بزرگ‌تر و فرمانده را به ما یاد می‌داد؛ البته در جای خودش به فرماندهان انتقادهای سازنده نیز می‌کرد.
***
ابراهیم صفت بارز دیگری داشت به نام خطاپوشی. اگرکسی اشتباهی می‌کرد، هیچ‌گاه در جمع حرفی نمی‌زد. رابطه‌اش را نیز با شخص خطاکار حفظ می‌کرد. بعد متوجه می‌شدیم که به‌صورت شخصی و در خلوت با او صحبت کرده و او را توجیه کرده است.
ابراهیم رازدار خیلی از افراد بود، حتی فرماندهان. دل بزرگی داشت. همه او را محرم اسرار می‌دانستند. با تمام این ویژگی‌ها اهل نوچه‌بازی و... نبود. از اینکه کسانی را دنبال خودش راه بیندازد تا به برخی اهداف برسد بیزار بود.
درس «الله‌اکبر»
یکی از درس‌هایی که از محضر ابراهیم گرفتم و برایم کاربرد زیادی داشت، درس «الله اکبر» بود. این ذکر شریف را بارها و بارها در نماز تکرار کرده بودم اما نه به آن صورتی که ابراهیم به حقیقت «الله‌اکبر» توجه می‌کرد.
ابراهیم می‌گفت: می‌دانی الله‌اکبر یعنی چه؟ یعنی خدا از هرچه که در ذهن داری بزرگ‌تر است. خدا از هر چه بخواهی فکر کنی با عظمت‌تر است. یعنی هیچ کس مثل او نمی‌تواند من و شما را کمک کند. الله‌اکبر یعنی خدایی به این عظمت در کنار ماست، ما کی هستیم؟ اوست که در سخت‌ترین شرایط ما را کمک می‌کند.
برای همین به ما یاد داده بود که در هر شرایط به‌خصوص وقتی در بن بست قرار گرفتید: فریاد بزنید: الله‌اکبر. خودش نیز در این عملیات‌ها با همین ذکر، حماسه‌های بزرگی آفریده بود. می‌گفت: با بیان این ذکر توکل شما زیاد می‌شود.
***
ابراهیم، با آن بدن قوی و نیرومند، آزارش حتی به مورچه هم نمی‌رسید. گفتم مورچه، یاد یک ماجرا افتادم. یک روز داشتم با هم از منزل به سمت باشگاه می‌رفتیم. من کمی جلوتر رفتم. برگشتم و دیدم ابراهیم کمی عقب‌تر ایستاده. بعد نشست و به اطرافش نگاه کرد. دوباره بلند شد.
گفتم: چی شده داش ابرام؟ با تعجب برگشتم به سمتش. گفت: این‌جا پر از مورچه بود. حواسم نبود و پام رو گذاشتم بین مورچه‌ها. برای همین نشستم ببینم کجا مورچه نیست از اونجا حرکت کنم. ابراهیم پرید این‌طرف کوچه و راهش را ادامه داد. گفتم: عجب آدمی هستی؟ دیر شد، وایستادی به خاطر مورچه‌ها؟ گفت: این‌ها هم مخلوقات خدا هستند.
***
از دیگر روحیات ابراهیم این بود که در مقابل مردم و دوستان، بد برخورد نمی‌کرد. یعنی تمام برخوردهای او خوب و حساب شده و خیرخواهانه بود. هر کسی هر چیزی از او می‌خواست نه نمی‌گفت. عاشق این بود که دل مردم را به دست آورد. هر کاری از دستش بر می‌آمد برای حل مشکل مردم انجام می‌داد. 
از دیگر مسائلی که روحیات ابراهیم را نمایان می‌کرد، حفظ حریم‌ها بود. می‌دانست کجا و چه موقع باید چه کاری انجام دهد. حتی در شوخی‌ها مراقب بود به کسی بی‌احترامی نکند. تمام افراد نیز احترام او را داشتند. ابراهیم همیشه در مقابل بدی دیگران گذشت داشت. 
انگار تمام شهدا را می‌شناخت
حضور در بهشت زهرا(س) برنامه همیشگی او در مرخصی‌ها بود. یک‌بار نیز من توفیق داشتم که همراه آنها بروم. حدود سیزده نفر عقب ماشین نشسته بودیم. وقتی رسیدیم، همراه با ابراهیم، آرام آرام از میان قطعات شهدا می‌گذشتیم. انگار تمام شهدا را می‌شناخت. همین طور که راه می‌رفتیم از شهدا برای ما خاطره می‌گفت. هر قطعه را که رد می‌کردیم، رو به قبله می‌ایستاد و به نیابت از شهدای آن قطعه، یک روضه کوتاه از حضرت زهرا(س) می‌خواند یا اینکه چند بیت شعر می‌خواند و از همه اشک می‌گرفت. بعد می‌گفت: «ثوابش هدیه برای شهدای این قطعه.» سپس به قطعه بعدی می‌رفتیم.
چادر یادگار حضرت زهرا(س) است
وقتی می‌خواست به برادر و خواهرش چیزی آموزش دهد، فقط در صحبت و نصیحت خلاصه نمی‌شد، ابتدا آموزش می‌داد، بیشتر هم غیرمستقیم، سپس خودش همراهی می‌کرد تا نتیجه کار و خروجی عمل ما را مشاهده کند. ابراهیم برای حجاب و امر به معروف ابتدا از خانواده خودش شروع می‌کرد. او با کارهایش راه‌های امر به معروف را به خوبی آموزش می‌داد. یادم هست هدیه تهیه می‌کرد و به من[خواهر شهید] می‌گفت: به دوستانت که تازه نماز را شروع کرده‌اند و حجاب را رعایت می‌کنند هدیه بده.
وقتی می‌خواستیم از خانه بیرون برویم، خیلی دوستانه می‌گفت: چادر برای یک زن حریم است، یک قلعه و یک پشتیبان است، از این حریم خوب نگهبانی کنید. طوری دلیل می‌آورد که واقعاً قبول می‌کردیم.
می‌گفت: اگر خانم‌ها حریم رابطه با نامحرم را حفظ کنند خواهید دید که چقدر آرامش خانواده‌ها بیشتر می‌شود. صدای بلند در پیش نامحرم مقدمه‌آلودگی گناه را فراهم می‌کند. اگر حریم‌ها رعایت شود نامحرم جرات ندارد کاری انجام دهد. همیشه می‌گفت: به حجاب احترام بگذارید که حفظ آرامش و بهترین امر به معروف شماست. 
ابراهیم در زمانی که در میان اهل دنیا حضور داشت، به خواهران و بستگانش در مورد حجاب بسیار تذکر می‌داد. تمام نزدیکان او نیز در رعایت حجاب دقت داشتند. 
ابراهیم به خواهرش می‌گفت: «چادر یادگار حضرت زهرا(س) است. ایمان یک زن وقتی کامل می‌شود که حجاب را کامل رعایت کند. اگر می‌خواهید الگوی‌تان حضرت زهرا(س) باشد، باید کاری کنید که ایشان از شما راضی باشند.»
ابراهیم به مهمان و مهمان‌نوازی خیلی اهمیت می‌داد. بهترین‌ها را برای مهمان آماده می‌کرد اما شدیداً مخالف تجمل‌گرایی بود. می‌گفت: باید رفت و آمدها و صله رحم را مطابق دستورات دین و بدون تجمل انجام دهیم تا رابطه خانواده‌ها همیشه بر‌قرار باشد.
همیشه در کار خیر پیش قدم بود. دوست داشت از صبح تا شب مشغول کار برای رضای خدا باشد. دفتر‌چه‌ای داشت که برنامه و کارهایش را داخل آن می‌نوشت. روزی که خیلی کار برای رضای خدا انجام می‌داد، بیشتر از روزهای قبل خوشحال بود. 
یکی از آرزوهای قلبی‌اش این بود که روزی در جمهوری اسلامی موقع اذان که شد تمام مردم دست از کار بکشند و اذان بگویند و به سوی نماز و صحبت با خدا بروند. خودش همیشه برای نماز به مسجد می‌رفت، اگر هم شرایط مسجد رفتن نبود، در منزل نماز جماعت برپا می‌کرد.
سقای بابصیرت
زمان تقسیم قمقمه‌های آب شد. قمقمه‌ها کم و تعداد تشنه‌ها بسیار. کار آقا ابراهیم بسیار سخت شده بود. اسرای بعثی هم که تشنه بودند، با حسرت به ما نگاه می‌کردند. ابراهیم اما همه را شمرد. حتی اسیران بعثی را. سپس به تعداد اندک قمقمه‌ها نگاه کرد. احتیاج به حل معادلات پیچیده ریاضی نبود. آب آن‌قدر کم بود که هر کسی را برای تقسیم این قمقمه‌ها دچار سرگردانی می‌کرد. ابراهیم منش پهلوانی داشت. او به هر کدام از اسرای بعثی یک قمقمه آب داد. یکی از بچه‌ها به این کار ابراهیم اعتراض کرد. ولی ابراهیم گفت: «این‌ها الان میهمان ما هستند. ما ایرانی‌ها رسم داریم بهترین چیز را برای مهمان می‌گذاریم. مولای جوانمردان عالم، اسیر و قاتل خود را بر خود مقدم می‌دانست. چگونه می‌شود از علی(ع) دم زد و مرام او را نداشت.»
دیگر کسی به ابراهیم ایراد نگرفت چرا که آنها هم درس گذشت و ایثار را از مکتب راستین ائمه اطهار آموخته بودند. 
سپس ابراهیم به هر سه مجروح یک قمقمه و هر شش نفر سالم یک قمقمه آب داد. 
معرفت بچه‌ها تا جایی بود که با وجود گرمای روز، خستگی و عطش بسیار، بعضی از سالم‌ها از سهمیه آب خود چشم‌پوشی می‌کردند و آن را به مجروحین می‌دادند.
شهید حضرت زهرایی
این ماه‌های آخر، خصوصاً در پاییز ۱۳۶۱ هرجا می‌رفتیم و از ابراهیم می‌خواستند مداحی کند، بلافاصله شروع به ذکر مصیبت حضرت زهرا(س) می‌کرد. بعد هم خودش از حال می‌رفت.
صبح روز ششم نبرد و پنجمین روز حضور ما در کانال، مصادف با 22 بهمن بود. بعثی‌ها فشار خود را افزایش دادند، ولی تعداد اندکی که باقی مانده بودند مقاومت می‌کردند. نزدیک‌های ظهر تقریباً مهمات ما تمام شده بود. ابراهیم ‌هادی بچه‌های بی‌رمق کانال را در گوشه‌ای جمع کرد و برای‌شان صحبت کرد: بچه‌ها غصه نخورید، حالا که مردانه تصمیم گرفتید و ایستادید، اگر همه هم شهید شویم، تنها نیستیم. مطمئن باشید مادرمان حضرت زهرا(سلام الله علیها) می‌آید و به ما سر می‌زند. بغض بچه‌ها ترکید. صدای هق‌هق‌شان همۀ کانال را پر کرده بود. به پهنای صورت اشک می‌ریختند. 
ابراهیم ادامه داد: غصه نخورید. اگر در غربت هم شهید شویم، مادرمان ما را تنها نمی‌گذارد.
این حرف آتشی سوزان بود که به خرمن جان بچه‌ها افتاد و وجودشان را به آتش کشید. بچه‌هایی که گرسنگی، تشنگی و جراحت بسیار خم به ابروی‌شان نیاورده بود، دیگر تاب و قرار از کف داده بودند و زار زار می‌گریستند. با صدایی گرفته و لب‌هایی ترک خورده، مادر را صدا می‌کردند.
حال همۀ نیروها منقلب بود. هر لحظه منتظر حضور نیروهای دشمن بالای سر خودمان بودیم. در این لحظات خبر رسید که دشمن از انتها وارد کانال شده. ابراهیم‌ هادی به سمت انتهای کانال دوید. یکباره از همان سمتی که ابراهیم رفت، چندین انفجار قوی رخ داد. لحظاتی بعد یکی از بچه‌ها از انتهای کانال به سمت ما دوید و فریاد زد: «ابراهیم هم شهید شد.»

Image result for ‫گل لاله‬‎