مامور خدا(۱)
روایتی داستانی از شکست عملیات پنجه عقاب در صحرای طبس
تالیف:پروین نخعی مقدم
اشاره:
انقلاب اسلامی ایران در طول حیات خود با رویدادهای مهم و تعیین کنندهای روبرو بوده است. تاریخی پر فراز و نشیب که برای انقلابی نوپا و ۳۷ ساله کمی عجیب به نظر میرسد.
به یقین یکی از حساسترین مقاطع این انقلاب تسخیر لانه جاسوسی آمریکا و سپس تلاش ایالات متحده برای آزادی نیروهای اطلاعاتی و امنیتیاش از دست دانشجویان خط امام بود. رویدادی که منجر به بروز واقعهای به نام طبس شد. عملیات شکستخوردهای که نیروهای آمریکایی آن را بانام «عملیات پنجه عقاب» میشناسند و در ایران از آن با نام «طوفان شن» یاد میکنند، شنهایی که به تعبیر امام خمینی(ره) «مأمور خدا» بودند و در کمتر از یک ساعت نیروهای تیپ ویژه ارتش آمریکا را زمینگیر کردند و از تمام تجهیزات مدرن آنها تلی از خاکستر ساختند.
متن حاضر به همین رویداد اختصاص دارد. این مطالب پیشتر در قالب کتاب «مأمور خدا» توسط دفتر پژوهشهای مؤسسه کیهان منتشر شده است که اکنون در اختیار مخاطبان قرار میگیرد.
کتاب «مأمور خدا» روایتی داستانی و مستند از شکست عملیات پنجه عقاب در صحرای طبس است که طی آن نیروهای ویژه آمریکایی قصد داشتند با حمله به سفارت آمریکا در تهران جاسوسان آمریکایی را از ایران فراری دهند. این کتاب نوشتهای است بر پایه یک واقعیت تاریخی با الهام از کتابهای خاطرات «همیلتون جردن» رئیس ستاد کاخ سفید در دوران ریاست جمهوری «جیمی کارتر»، کتاب مشهور «هدف تهران» نوشته «جولیتو کیهزا» روزنامهنگار ایتالیایی، «نیروی دلتا» خاطرات چارلی بکویث فرمانده عملیات طبس و دیگر منابع و اسناد موجود.
لازم به ذکر است کتاب «مأمور خدا» از طرف دفتر پژوهشهای کیهان به شهدای تیپ فاطمیون به ویژه فرماندهان شهید «علیرضا توسلی» و «رضا بخشی» تقدیم شده است.
***
مقدمه مولف
مامور خدا، نوشتهای است بر پایه یک واقعیت تاریخی با الهام از کتابهای خاطرات «همیلتون جردن» رئیس ستاد کاخ سفید در دوران ریاست جمهوری «جیمی کارتر»، کتاب مشهور «هدف تهران»، نوشته جولیتو کیهزا روزنامهنگار ایتالیایی که با استناد روزنامهها و خبرگزاریهای خارجی مخصوصا آمریکا نوشته شده است، «نیروی دلتا» خاطرات «چارلی بکویث» فرمانده عملیات طبس و روزنامههای رسمی ایران در گرماگرم حوادث طبس.
برخی از شخصیتهای این داستان واقعی هستند. مانند کارتر، جردن، ترنر، برژینسکی، سرهنگ چارلی و... شخصیتهای دسته دوم نیز نمونههایی از سربازان آمریکاییاند که تخیل و واقعیت در ساخت شخصیت آنها دخیل بوده است. این مسئله که شخصیتپردازی آنها چقدر با واقعیت تطابق دارد، در مقایسه با رویدادی که بر آنها گذشته است، چندان اهمیتی ندارد. رویدادی واقعی که شکست تلخی را برای آمریکا رقم زد و حتی در سرنوشت انتخابات آمریکا نیز موثر افتاد.
رویدادی که اگرچه آمریکا از آن به بدشانسی و اقبال بد «گروه دلتا» یا بازیگران عملیات «پنجه عقاب» یاد میکند اما واقعیت چیزی نیست جز یاری الهی! واقعیتی که حضرت امام خمینی(ره) اینگونه آن را تعبیر میکنند:
«جز این بود که یک دست غیبی در کار است؟ نباید بیدار بشوند آنهایی که توجه به معنویات ندارند و به این غیب ایمان نیاوردهاند؟ نباید بیدار بشوند؟ کی این هلیکوپترهای آقای کارتر را که میخواستند به ایران بیایند ساقط کرد؟ ما ساقط کردیم؟ شنها ساقط کردند، شنها مامور خدا بودند.» (1)
پس از واقعه شکست در طبس، آمریکاییها به این نتیجه رسیدند که دیگر کاری از آنها ساخته نیست، همیلتون جردن، رئیس ستاد کاخ سفید به روشنی اعتراف کرده است که:
«بیش از این کاری از دست ما ساخته نبود، از ابتدای جریان احساس ناتوانی میکردیم و هنوز هم همینطور بود [است.] ما فشارهای سیاسی، تحریم اقتصادی، مذاکره و گفتوگو و بالاخره اقدام نظامی، همه را آزمایش کرده بودیم و کوششهایمان همه بیحاصل به نظر میرسید، سبک شدن بار درماندگی را وقتی احساس کردیم که دانستیم همه این امکانات را آزمودهایم.» (2)
ماجرای طبس در ظاهر ممکن است، یک طوفان شن و یک حادثه ساده به نظر برسد اما واقعیت این است که ماجرا به قدری برای کاخ سفید گران تمام شد که میتوان آن را پایان افسانه شکستناپذیری آمریکا دانست.
عملیات دلتا که از نخستین روزهای اسارت جاسوسان آمریکایی طراحی شده بود، در واقع بعد از امتحان تمامی راهها و گزینههای پیش روی آمریکاییها، قرار بود به عنوان آخرین تلاش برای نجات گروگانها انجام شود.
مهم نبود در این عملیات جان چند نفر به خطر میافتاد یا چند نفر کشته میشوند، کارتر حتی پیامدهای یک جنگ را پذیرفته بود و جنگندههای آمریکایی آماده بودند تا به محض خروج گروگانها از ایران، بمبهایشان را در مناطق مختلف ایران خالی کنند.
وقایعی که در فاصله چند ماه پس از تسخیر لانه جاسوسی اتفاق افتاده بود، مردان کاخ سفید را چنان سردرگم و عصبانی کرده بود که تنها راه مرهم گذاشتن بر آن، قدرتنمایی از طریق حمله نظامی بود. اگر ایران جرات کرده بود با این اقدام قدرت آمریکا را به چالش بکشد، باید تاوان آن را به سختی پس میداد.
اما کویر طبس نقطه توقف همه این قدرتنماییها بود. شکستی که رئیس ستاد کاخ سفید اینطور به آن اعتراف میکند: «وقتی تلفن دفتر ریاست جمهوری به فاصله فقط چند ساعت پس از پرواز هواپیماها به طرف ایران، به صدا درآمد، رئیسجمهور چشمهایش را روی هم گذاشت. گونههایش آویزان شد و رنگ از صورتش پرید...آب دهانش را به سختی قورت داد و پرسید: «کسی هم مرده است؟» چند لحظه دیگر هم گذشت. «میفهمم...» گوشی تلفن را آهسته گذاشت و گفت که هنگام بازگشت، یکی از بالگردها با یک هواپیمای «سی130» که اعضای تیم دلتا در آن بودند، تصادف کرده است؛ ضایعات و تلفاتی داشتهایم و احتمالا افرادی نیز جان خود را از دست دادهاند.
هیچکس چیزی نگفت. حقیقت تلخ شکست ماموریت و مرگهای فجیع و غمانگیز، به تدریج در ما رسوخ میکرد.» (3)
پروین نخعی مقدم
20/ اسفند/ 93
یک رویداد واقعی
یکشنبه 4 نوامبر 1979 (13 آبان 1358)
صبح روز یکشنبه برای مردم آمریکا مثل یک روز عادی شروع شد. زنی با سگ کوچک و پشمالویش از پیادهرویی گذشت، دو پسر بچه سوار اتوبوس زرد رنگی شدند، یک جوان موبور خشاب اسلحهاش را پرکرد و کشاورزی مثل هر روز به سمت مزرعهاش به راه افتاد. این روز پاییزی برای بیشتر مردم مثل هر روز دیگری بود اما برای کاخ سفید و به خصوص رئیسجمهور اهمیت زیادی داشت.
قرار بود ادوارد کندی در یک مصاحبه تلویزیونی تصمیماش را برای شرکت در مبارزه انتخاباتی اعلام کند. شرکت او در انتخابات کار رئیسجمهور، کارتر را بسیار مشکل میکرد. او مجبور بود قبل از شروع دور نهایی مبارزه انتخاباتی با رونالد ریگان، کاندیدای حزب جمهوریخواه، در درون حزب دموکرات هم با ادوارد کندی که رقیبی جدی وخطرناک بود، دست و پنجه نرم کند.
اما وقتی ادوارد در مقابل دوربین تلویزیونی «سیبیاس» در مصاحبه با راجرد ماد غافلگیر شد، بیشتر کاخنشینها نفس راحتی کشیدند. باورکردنی نبود، کندی مبدل به مردی بیدست و پا و فاقد قدرت سخنوری شده بود. حتی طرفداران کندی از پاسخهای ضعیف او در جواب پرسشهایی که درباره واقعه چاپاکویدیک(4) از او میشد و بعد هم پخش فیلمی که جاده صاف و علامتگذاری شدهای را نشان میداد که کندی مدعی بود آن را ندیده است، شوکه شدند.
با این حال مصیبت واقعی وقتی به سراغ سناتور کندی آمد که او در مقابل این سؤال که چرا در مبارزات انتخاباتی ریاست جمهوری شرکت کرده است؟ پاسخی افشاکننده داد:
«علت این که در مبارزات شرکت کردم این است که میخواهم رئیسجمهور شوم.»
بعد از آن همه پاسخهای کلیشهای و جملات گنگ و مبهم و ناتمام، برای خیلی از آمریکاییها که عادت به شنیدن حرفهای میهنپرستانه، صلح دوستانه و حقوق بشری داشتند، این جملات غیرعادی و حتی این انگیزه به نظر خیلی خودخواهانه میآمد. انگیزهای که اتفاقا خیلی هم عادی بود اما همه سیاستمدارها زیرکانه آن را پنهان میکردند.
بیشتر کاخنشین های کاخ سفید بعد از مصاحبه ادوارد کندی روز شادی را با انواع شوخیها و جوکهای تازه گذراندند. اگرچه احتمال میرفت که تعداد کمی از مردم مصاحبه تلویزیونی او را دنبال کرده باشند اما لااقل در خود حزب تردیدهایی به وجود میآمد و این به نفع کارتر بود. در هر حال ذائقه مردم کمتر به نطقهای انتخاباتی تلویزیونی جواب میداد و آنها بیشتر به دنبال اخبار تکاندهنده و عجیب بودند که اغلب هم در آمریکا اتفاق میافتاد.
1- صحیفه امام، جلد 12، صفحه 380.
2- بحران، همیلتون جردن، ص 328.
3- بحران، همیلتون جردن، ص 308.
4- منظور، واقعهای است که در سال 1968 در شهر چاپاکویدیک رخ داد و طی آن اتومبیل ادوارد کندی موقعی که او در حال مستی به اتفاق منشی خود مشغول رانندگی بود، به داخل آبگیری پرت شد و منشی او در این حادثه کشته شد.
اشاره:
انقلاب اسلامی ایران در طول حیات خود با رویدادهای مهم و تعیین کنندهای روبرو بوده است. تاریخی پر فراز و نشیب که برای انقلابی نوپا و ۳۷ ساله کمی عجیب به نظر میرسد.
به یقین یکی از حساسترین مقاطع این انقلاب تسخیر لانه جاسوسی آمریکا و سپس تلاش ایالات متحده برای آزادی نیروهای اطلاعاتی و امنیتیاش از دست دانشجویان خط امام بود. رویدادی که منجر به بروز واقعهای به نام طبس شد. عملیات شکستخوردهای که نیروهای آمریکایی آن را بانام «عملیات پنجه عقاب» میشناسند و در ایران از آن با نام «طوفان شن» یاد میکنند، شنهایی که به تعبیر امام خمینی(ره) «مأمور خدا» بودند و در کمتر از یک ساعت نیروهای تیپ ویژه ارتش آمریکا را زمینگیر کردند و از تمام تجهیزات مدرن آنها تلی از خاکستر ساختند.
متن حاضر به همین رویداد اختصاص دارد. این مطالب پیشتر در قالب کتاب «مأمور خدا» توسط دفتر پژوهشهای مؤسسه کیهان منتشر شده است که اکنون در اختیار مخاطبان قرار میگیرد.
کتاب «مأمور خدا» روایتی داستانی و مستند از شکست عملیات پنجه عقاب در صحرای طبس است که طی آن نیروهای ویژه آمریکایی قصد داشتند با حمله به سفارت آمریکا در تهران جاسوسان آمریکایی را از ایران فراری دهند. این کتاب نوشتهای است بر پایه یک واقعیت تاریخی با الهام از کتابهای خاطرات «همیلتون جردن» رئیس ستاد کاخ سفید در دوران ریاست جمهوری «جیمی کارتر»، کتاب مشهور «هدف تهران» نوشته «جولیتو کیهزا» روزنامهنگار ایتالیایی، «نیروی دلتا» خاطرات چارلی بکویث فرمانده عملیات طبس و دیگر منابع و اسناد موجود.
لازم به ذکر است کتاب «مأمور خدا» از طرف دفتر پژوهشهای کیهان به شهدای تیپ فاطمیون به ویژه فرماندهان شهید «علیرضا توسلی» و «رضا بخشی» تقدیم شده است.
***
مقدمه مولف
مامور خدا، نوشتهای است بر پایه یک واقعیت تاریخی با الهام از کتابهای خاطرات «همیلتون جردن» رئیس ستاد کاخ سفید در دوران ریاست جمهوری «جیمی کارتر»، کتاب مشهور «هدف تهران»، نوشته جولیتو کیهزا روزنامهنگار ایتالیایی که با استناد روزنامهها و خبرگزاریهای خارجی مخصوصا آمریکا نوشته شده است، «نیروی دلتا» خاطرات «چارلی بکویث» فرمانده عملیات طبس و روزنامههای رسمی ایران در گرماگرم حوادث طبس.
برخی از شخصیتهای این داستان واقعی هستند. مانند کارتر، جردن، ترنر، برژینسکی، سرهنگ چارلی و... شخصیتهای دسته دوم نیز نمونههایی از سربازان آمریکاییاند که تخیل و واقعیت در ساخت شخصیت آنها دخیل بوده است. این مسئله که شخصیتپردازی آنها چقدر با واقعیت تطابق دارد، در مقایسه با رویدادی که بر آنها گذشته است، چندان اهمیتی ندارد. رویدادی واقعی که شکست تلخی را برای آمریکا رقم زد و حتی در سرنوشت انتخابات آمریکا نیز موثر افتاد.
رویدادی که اگرچه آمریکا از آن به بدشانسی و اقبال بد «گروه دلتا» یا بازیگران عملیات «پنجه عقاب» یاد میکند اما واقعیت چیزی نیست جز یاری الهی! واقعیتی که حضرت امام خمینی(ره) اینگونه آن را تعبیر میکنند:
«جز این بود که یک دست غیبی در کار است؟ نباید بیدار بشوند آنهایی که توجه به معنویات ندارند و به این غیب ایمان نیاوردهاند؟ نباید بیدار بشوند؟ کی این هلیکوپترهای آقای کارتر را که میخواستند به ایران بیایند ساقط کرد؟ ما ساقط کردیم؟ شنها ساقط کردند، شنها مامور خدا بودند.» (1)
پس از واقعه شکست در طبس، آمریکاییها به این نتیجه رسیدند که دیگر کاری از آنها ساخته نیست، همیلتون جردن، رئیس ستاد کاخ سفید به روشنی اعتراف کرده است که:
«بیش از این کاری از دست ما ساخته نبود، از ابتدای جریان احساس ناتوانی میکردیم و هنوز هم همینطور بود [است.] ما فشارهای سیاسی، تحریم اقتصادی، مذاکره و گفتوگو و بالاخره اقدام نظامی، همه را آزمایش کرده بودیم و کوششهایمان همه بیحاصل به نظر میرسید، سبک شدن بار درماندگی را وقتی احساس کردیم که دانستیم همه این امکانات را آزمودهایم.» (2)
ماجرای طبس در ظاهر ممکن است، یک طوفان شن و یک حادثه ساده به نظر برسد اما واقعیت این است که ماجرا به قدری برای کاخ سفید گران تمام شد که میتوان آن را پایان افسانه شکستناپذیری آمریکا دانست.
عملیات دلتا که از نخستین روزهای اسارت جاسوسان آمریکایی طراحی شده بود، در واقع بعد از امتحان تمامی راهها و گزینههای پیش روی آمریکاییها، قرار بود به عنوان آخرین تلاش برای نجات گروگانها انجام شود.
مهم نبود در این عملیات جان چند نفر به خطر میافتاد یا چند نفر کشته میشوند، کارتر حتی پیامدهای یک جنگ را پذیرفته بود و جنگندههای آمریکایی آماده بودند تا به محض خروج گروگانها از ایران، بمبهایشان را در مناطق مختلف ایران خالی کنند.
وقایعی که در فاصله چند ماه پس از تسخیر لانه جاسوسی اتفاق افتاده بود، مردان کاخ سفید را چنان سردرگم و عصبانی کرده بود که تنها راه مرهم گذاشتن بر آن، قدرتنمایی از طریق حمله نظامی بود. اگر ایران جرات کرده بود با این اقدام قدرت آمریکا را به چالش بکشد، باید تاوان آن را به سختی پس میداد.
اما کویر طبس نقطه توقف همه این قدرتنماییها بود. شکستی که رئیس ستاد کاخ سفید اینطور به آن اعتراف میکند: «وقتی تلفن دفتر ریاست جمهوری به فاصله فقط چند ساعت پس از پرواز هواپیماها به طرف ایران، به صدا درآمد، رئیسجمهور چشمهایش را روی هم گذاشت. گونههایش آویزان شد و رنگ از صورتش پرید...آب دهانش را به سختی قورت داد و پرسید: «کسی هم مرده است؟» چند لحظه دیگر هم گذشت. «میفهمم...» گوشی تلفن را آهسته گذاشت و گفت که هنگام بازگشت، یکی از بالگردها با یک هواپیمای «سی130» که اعضای تیم دلتا در آن بودند، تصادف کرده است؛ ضایعات و تلفاتی داشتهایم و احتمالا افرادی نیز جان خود را از دست دادهاند.
هیچکس چیزی نگفت. حقیقت تلخ شکست ماموریت و مرگهای فجیع و غمانگیز، به تدریج در ما رسوخ میکرد.» (3)
پروین نخعی مقدم
20/ اسفند/ 93
یک رویداد واقعی
یکشنبه 4 نوامبر 1979 (13 آبان 1358)
صبح روز یکشنبه برای مردم آمریکا مثل یک روز عادی شروع شد. زنی با سگ کوچک و پشمالویش از پیادهرویی گذشت، دو پسر بچه سوار اتوبوس زرد رنگی شدند، یک جوان موبور خشاب اسلحهاش را پرکرد و کشاورزی مثل هر روز به سمت مزرعهاش به راه افتاد. این روز پاییزی برای بیشتر مردم مثل هر روز دیگری بود اما برای کاخ سفید و به خصوص رئیسجمهور اهمیت زیادی داشت.
قرار بود ادوارد کندی در یک مصاحبه تلویزیونی تصمیماش را برای شرکت در مبارزه انتخاباتی اعلام کند. شرکت او در انتخابات کار رئیسجمهور، کارتر را بسیار مشکل میکرد. او مجبور بود قبل از شروع دور نهایی مبارزه انتخاباتی با رونالد ریگان، کاندیدای حزب جمهوریخواه، در درون حزب دموکرات هم با ادوارد کندی که رقیبی جدی وخطرناک بود، دست و پنجه نرم کند.
اما وقتی ادوارد در مقابل دوربین تلویزیونی «سیبیاس» در مصاحبه با راجرد ماد غافلگیر شد، بیشتر کاخنشینها نفس راحتی کشیدند. باورکردنی نبود، کندی مبدل به مردی بیدست و پا و فاقد قدرت سخنوری شده بود. حتی طرفداران کندی از پاسخهای ضعیف او در جواب پرسشهایی که درباره واقعه چاپاکویدیک(4) از او میشد و بعد هم پخش فیلمی که جاده صاف و علامتگذاری شدهای را نشان میداد که کندی مدعی بود آن را ندیده است، شوکه شدند.
با این حال مصیبت واقعی وقتی به سراغ سناتور کندی آمد که او در مقابل این سؤال که چرا در مبارزات انتخاباتی ریاست جمهوری شرکت کرده است؟ پاسخی افشاکننده داد:
«علت این که در مبارزات شرکت کردم این است که میخواهم رئیسجمهور شوم.»
بعد از آن همه پاسخهای کلیشهای و جملات گنگ و مبهم و ناتمام، برای خیلی از آمریکاییها که عادت به شنیدن حرفهای میهنپرستانه، صلح دوستانه و حقوق بشری داشتند، این جملات غیرعادی و حتی این انگیزه به نظر خیلی خودخواهانه میآمد. انگیزهای که اتفاقا خیلی هم عادی بود اما همه سیاستمدارها زیرکانه آن را پنهان میکردند.
بیشتر کاخنشین های کاخ سفید بعد از مصاحبه ادوارد کندی روز شادی را با انواع شوخیها و جوکهای تازه گذراندند. اگرچه احتمال میرفت که تعداد کمی از مردم مصاحبه تلویزیونی او را دنبال کرده باشند اما لااقل در خود حزب تردیدهایی به وجود میآمد و این به نفع کارتر بود. در هر حال ذائقه مردم کمتر به نطقهای انتخاباتی تلویزیونی جواب میداد و آنها بیشتر به دنبال اخبار تکاندهنده و عجیب بودند که اغلب هم در آمریکا اتفاق میافتاد.
1- صحیفه امام، جلد 12، صفحه 380.
2- بحران، همیلتون جردن، ص 328.
3- بحران، همیلتون جردن، ص 308.
4- منظور، واقعهای است که در سال 1968 در شهر چاپاکویدیک رخ داد و طی آن اتومبیل ادوارد کندی موقعی که او در حال مستی به اتفاق منشی خود مشغول رانندگی بود، به داخل آبگیری پرت شد و منشی او در این حادثه کشته شد.
پاورقي كيهان - ۱۳ /۰۶ /۱۳۹۴