بــســـم الله الـــرّحــمـــن الــــرّحــیــم
از بيانات امير مؤمنان (ع) چنين بر ميآيد كه ( عدل ) عبارت از آن است: هر چيزي در جاي خود قرار بگيرد، حق هر ذي حقّي به او داده شود، حكم هر محكومي نسبت به او اجراء شود. همين تفسير دربارة عقل هم به عمل آمد. وقتي از علي بن أبيطالب (ع) پرسيدند: عاقل كيست؟ فرمود: عاقل كسي است كه هر چيزي را در جاي خود قرار ميدهد، هر سخني را در جاي خود ميگويد، هر كاري را در موضع مناسب خود انجام ميدهد. اگر عقل به اين معنا تفسير شد و عدل هم به همين معنا تفسير شد؛ اين دو كلمه گرچه مرادف هم نيستند، ولي اينها مساوياند و از نظر مصداق يكسانند. هر عادلي عاقل است و هر عاقلي عادل است و هر عدلي عقل است و هر عقلي عدل.
تفاوت منبع معرفت شناسي (عدل) و (ظلم)
«عدالت» از آن واژه هاي شيريني است كه بشر طبعاً شيفتة آن است، (ظلم) از آن كلمات تلخي است كه جامعة انساني از آن متنفر است. عدل معنايش مورد علاقة همه است و ظلم معنايش مورد نفرت همه. امّا حقيقت عدل چيست و حقيقت ظلم چيست؛ بين مردم اختلاف شديد است. سرّ اختلاف شديد آن است كه منبع هستي و معرفت شناسي عدل و ظلم، عقل و جهل، حق و باطل، صدق و كذب، حُسن و قبح فرق ميكند. مي بينيد براي يك سلسله قوانين و مسائل حقوقي بايد انسان 3 مقطع را طي كند. اگر اين مراحل 3 گانه محفوظ ماند، آن مسائل حقوقي يا قضائي يا قانوني سازمان يافته است، معماري شده است.
اين رسالههاي عمليّه مشتمل بر احكام و مواد فقهي و فرعي است. اين مواد فقهي و فرعي را از يك سلسله مباني اصولي ميگيرند، كه به استناد فلان مبنا اين حكم براي آن موضوع است، آن موضوع داراي اين حكم است؛ همة اين احكام را از يك سلسله مباني دريافت ميكنند، آن مباني را از يك سلسله منابع ميگيرند. يعني اگر از يك فقيه و اصولي دان سئوال كنيد كه سند اين فتواي شما چيست، ميگويد: سند اين فتوا فلان مبناي اصولي است؛ و اگر از او بپرسيد دليل آن مبناي اصولي چيست، ميگويد: فلان منبع قرآني يا روائي. قول معصوم، فعل معصوم، سكوت معصوم، تقرير معصوم وحي الهي است و وحي،منبع معرفتي احكام خداست. پس يك سلسله منابع لازم است كه اوّل و اصل است، از آن منابع، مباني استنباط ميشود و از آن مباني، فروع فقهي. فقه با اين سامان ميپذيرد.
حقوق هم همينطور است. اگر مواد حقوقي را مجلس شوراي اسلامي تصويب ميكند، اين مواد حقوقي سندش اصول قانون اساسي است. اگر از مجلسيان سئوال بكنيد به چه دليل اين ماده را تصويب كردهايد، ميگويند: سند ما فلان اصل قانون اساسي است. اگر از مجلس خبرگان تدوين قانون اساسي بپرسيد سند شما در نوشتن اين اصول قانون اساسي چيست، اين اصول قانون اساسي كه مباني مصوّبات مجلس شوراي اسلامي است، اين اصول به كجا تكيه ميكند؟ ميگويند: منابع اين مباني، منابع اين اصول، منابع اين مبادي، قرآن است و سنّت 14 معصوم، يعني وحي الهي. بنابراين ما يك منبع لازم داريم، اوّلاً؛ يك مبنا لازم داريم، ثانياً؛ و يك ماده لازم داريم، ثالثاً؛ تا اين سامان بپذيرد. همة حقوق مدوّن به مباني تكيه ميكند، همة مباني به منابع.
آنها كه به منبع فطرت، به منبع وحي و گفتار خداي خالق انسان و عالم و اين آدم تكيه ميكنند، فقه شان و قانونشان معماري شده است و حقوق شان مهندسي شده.امير مؤمنان (ع) فرمود: عدل معماري خوبي است، عدل مهندسي خوبي است. يك معمار خوب، يك مهندس ورزيده و كارآشنا هر چيزي را در جاي خود قرار مي دهد. پايه را در جاي خود، در را در جاي خود، ديوار را در جاي خود، سقف را در جاي خود، مصالحي كه بايد براي پايه و ديوار و سقف به كار ببرد در جاي خود؛ قهراً اين بنيان مرصوص است و رَصين است و استوار، چنين كاري معماري شده است، مهندسي شده است. سخنراني اگر مستند باشد، مبدأ داشته باشد، مقدّمه داشته باشد، فصول داشته باشد، نتيجهگيري داشته باشد؛ يك سخنراني معماري شده و مهندسي شده است. كتاب اگر يك پيشگفتار عالمانه داشته باشد، يك فصولي داشته باشد، يك نتيجهگيري داشته باشد؛ يك فهرستي داشته باشد، این كتاب كه معماري و مهندسي شده است. مسائل فقهي اينطور است، حقوقي اينطور است، اخلاقي اينطور است، قضائي اينطور است و مانند آن.
فطرت و وحي، اصيل ترين مبناي تدوين حقوق
در جريان عدل و ظلم كه هم صبغة فقهي دارد، هم رشتة حقوقي دارد؛ همة ما 7 ميليارد تقريبي بشري كه روي زمين هستند، مواد عدل و ظلم را ميپذيريم، اصول عدل و ظلم را هم ميپذيريم؛ امّا اختلاف اساسي آن است كه اين عدل را كه به عنوان مبناي يك سلسله حقوق است شما پذيرفتيد، اين عدل را از كدام منبع تفسير ميكنيد ؟ اگر منبع فطرت است، اگر منبع وحي است، اگر منبع كلام خدا و فعل خداست؛ اين ميتواند حقوق بشر را تدوين كند، قضاي بشر را تدوين كند، فقه بشر كند؛ زيرا اين 7 ميليارد يك منبع مشترك دارند به نام فطرت و كلام خدا. ولي اگر از فطرت نگيريد، از وحي كه كلام خداست نگيريد؛ بخواهيد از فرهنگ و عادات و آداب و سنن و رسوم و انديشههاي مردم بگيريد؛ اينها مختلفند. مردم يكسان فكر نميكنند، خصوصيتهاي زمان و مکان اينها فرق ميكند. اگر منبع فرق كرد، مبنا فرق ميكند؛ اگر مبنا فرق كرد، مواد حقوقي فرق ميكند.
ميبينيد اينها در جريان «حقوق بشر» حرفي براي گفتن ندارند. الآن كشورها موادي را به استناد آن اصول حقوق بشر تنظيم ميكنند. اصول حقوق بشر را از چه ميگيرند ؟ آيا از وحي و فطرت ميگيرند؛ كه نميگيرند! آنان از طبيعت میگيرند و طبيعت مختلف است. مردمي كه در مغرب زمينند با آن اقليم خاص، با مشرق زمين فرق ميكنند. مردم قطبي با استوائي فرق ميكنند. مردم منطقة گرمسير و سردسير فرق ميكنند. مگر ما طب جهاني داريم ؟ مگر ميشود طب جهاني باشد ؟ مگر ميشود عصارة يك گياه را با يك اندازه براي همه تجويز كرد ؟ مگر مي شود مردم مناطق قطبي را با همان داروئي درمان كرد كه مردم مناطق گرمسير و استوائي را درمان كنيد ؟! ناچار فرق ميكند، كمّ اش فرق ميكند، كيفش فرق ميكند. اينچنين نيست كه شما يك اصل جامعي براي اين 7 ميليارد بشر بتوانيد تنظيم بكنيد.
طبيعت را با فطرت نبايد اشتباه كرد، طبيعت اختلاف پذير است، فطرت سالم اختلاف پذير نيست. فطرت، فرا طبيعت است، مربوط به جان و روح آدم است. انسانيتِ انسان در شرق و غرب يكسان است، در شمال و جنوب يكسان است، در قطب و استوا يكسان است، در گرمسير و سردسير يكسان است، عرب و عجم يكسان است، فطرت يكسان است، مي تواند منبع اصول مشترك باشد و آن اصول مشترك مي تواند مبدأ و ريشه براي مواد مشترك باشد.
الآن شما مي بينيد كشتن مردم بي گناه فلسطين را عدل مي دانند، نه اينكه ظلم بدانند و بگويند ما ظالميم و رهزنيم! اين را عدل ميدانند، اين را به محاكم قانوني ميبرند. سرّش اين است كه عدل را اينها طوري تفسير ميكنند كه با اقليم خود آنها هماهنگ است. تفسير عدل را از عقل و فطرت و وحي نميگيرند؛ از خواستة برخاستة از جهلشان ميگيرند، از خواستة سياسي شان ميگيرند. سياست آنها منبع تعريف عدل است، آداب و سنن آنها منبع تعريف عدل است؛ اينها منبع اساسي ندارند. وقتي منبع نداشتند، اين اصول ارزشي مي شود بي منبع. يعني اين اصولي كه فعلاً در رسانههاي بين المللي رائج است، همة اينها مورد احترام ماست؛ ولي بايد از يك منبعي گرفت. مبارزه با تروريسم، حقوق بشر، مساوات، مواسات، عدالت، آزادي، استقلال؛ اينها همه اصول ارزشي است. امّا وقتي بخواهد تفسير بكند، ميبينيد او عدل را طوري تفسير ميكند كه صهيونيست مي شود عادل، فلسطيني مظلوم مي شود ظالم! تروريست را طوري معنا ميکنند كه فلسطيني مدافع ميشود تروريست و صهيونيست مهاجم اشغالگر مي شود عادل!!اينها چون منبع مشترك ندارند، حقوق مشترك هم نخواهند داشت. مباني مشترك كه نبود، حقوق مشتركي هم ندارند. فلسفة حقوق، عهدهدار آن منابع معرفتي است كه بعد از منابع هستي شناسي است.
لذا علي بن أبيطالب (ع) اوّل آمده عدل را تفسير كرده به استناد وحي الهي، عقل را مشابه همان عدل تفسير كرده؛ قهراً اين معاني نزديك هم مي شود. يعني عدل، عقل، حق، صدق، حُسن و حَسن؛ اينها يكسان خواهد بود. ظلم، باطل، كذب، منكر، قبيح، جهل؛ اينها هم كنار هم قرار مي گيرند. هر كاري كه معماري شده باشد عدل است و عقل، هر كاري كه معماري نشده باشد ظلم است و قبيح. تعبير قرآن كريم اين است كه اينها فَهُمْ فِي اَمرٍ مَريجٍ(1)، اينها در هرج و مرج زندگي مي كنند. يعني چيزي را در جاي خود قرار نمي دهند. اگر اصول از يك منابع گرفته نشود، مي شود هرج و مرج. قرآن مي فرمايد: فَهُمْ فِي اَمرٍ مَريجٍ، يعني اينها در هرج و مرج زندگي مي كنند. آن پايه را به جاي ديوار قرار مي دهند، ديوار را به جاي پايه قرار مي دهند.
وجود مبارك امير بيان، علي بن أبيطالب(ع) فرمود: اينها اسلام را يا آن معارف را وارونه پوشيدند: لُبِسَ الاِسلامُ لُبسَ الفَروِ مَقلُوباً (2). اگر شما كُتي را وارونه بپوشيد، يا بالا را پائين كنيد، يا پائين را بالا كنيد، يا آستر را اَبره كنيد، يا اَبره را آستر كنيد؛ كار كت از آن ساخته نيست!اينها الآن حقوق وارونه در بر كردند و اين حقوق وارونه شده به عنوان پوستين وارونه شده در دست غرب است و مي خواهند همين را اجراء كنند.
قيام انبياء و اولياء، نقطه عطف عالم بشريت
هر وقت رهبر الهي قيام كرد؛ خواه به صورت نبوّت و رسالت، خواه به صورت امامت و خلافت، خواه به صورت نيابت؛ مي بينيد يك نقطة عطفي در جهان پيدا شده. اعتراض يك عدّه اي شنيده مي شود، قيام يك عدّه است و مقاومت عدّة ديگر. انبياء (ع) آمدند تا هم عدل را تفسير كنند، تبيين كنند؛ بعد اجراء كنند. عقل را تفسير كنند، تبيين كنند؛ بعد اجراء كنند. حق را تفسير و تبيين كنند؛ بعد اجراء كنند. صدق را تفسير كنند، تبيين كنند؛ بعد اجراء كنند. حُسن را تفسير كنند، تبيين كنند؛ بعد اجراء كنند. ساليان متمادي زحمت انبياء (ع) اين بود كه بگويند: عدالت يعني چه!
بيانات حضرت آيت الله جوادي آملي (دام ظلّه) در جمع اقشار مختلف شهرستان آمل، حسينية هدايت آمل ـ 12/ 11/ 1384
(1) ق/ 5 (2) نهج البلاغه/ خ 108