بــســـم الله الـــرّحــمـــن الــــرّحــیــم
وجود مبارك ابي عبدالله(ع) فرمود: اگر كسي الهي انديشيد، او كربلائي است: مَنْ كانَ باذِلاً فِينَا مُهجَتَه وَ مُوَطِّنَاً عَلي لِقاءِ اللهِ نَفسَه فَلْيَرحَلْ مَعَنَا. اين معنا را در سطح وسيع گفته؛ در مكه مكرر در مكرر بيان كرده، در نامهها نوشته، در گفتارها تبيين كرده. ابن عباس كه از همين خاندان بود، به حضرت عرض كرد: نرويد، الآن عراق سابقة بدي دارد. اين كوفه است كه با پدرت چه كردند، با برادرت چه كردند؛ سوابق تلخ تاريخي كوفه اين است، به كوفه نرويد. يا در مكه بمانيد، يا اگر ميگوئيد شما را در مكه ترور ميكنند و حرمت حرم از بين ميرود، به يمن برويد؛ شيعيان پدرتان در يمن هستند. گرچه غير شيعه در يمن هست، ولي هنوز شيعيان باوفاي علي بن ابيطالب در يمن زندگي ميكنند، آنجا برويد. فرمود: ابن عباس! چه ميگوئي؟ سخن از يمن نيست، سخن از حجاز نيست، سخن از عراق نيست، سخن از لقاءُ الله است، ما وطنمان آنجاست. عرض كرد: پسر پيغمبر! الآن روز هشتم ذي حجّه است، همه اِحرام بستند به طرف عرفات و مشعر و منا ميروند، يك هفته صبر كن اينها همه شان از منا برگردند، بيايند دوباره در مكه، با اينها در ميان بگذار، ببين اگر اينها تو را ياري مي كنند قيام بكن؛ فرمود: ابن عباس! پير شدي، از تو گذشت!! اگر تمام دنيا ما را رها كنند، من دست از اين حرف بر نميدارم! شما ميگوئي من يك هفته صبر بكنم كه چه ؟! 4نفر مرا ياري كنند. من يك روزش هم اجازه نميدهم، دير شده؛ اينها هر روز دارند بساط كفر را گسترده مي كنند. گفت: پس زن و بچه را نبر، فرمود: تو نميداني، من ميخواهم خاورميانه را احياء كنم، من را آنجا شهيد ميكنند، همانجا دفن ميكنند و من بالأخره مكه را بيدار كردم، سخنراني كردم. تا كربلا كه 300 فرسخ است پيام ميدهم، نامه ميدهم، مصاحبه مي كنم، مناظره مي كنم، حضوراً مي پذيرم، گفتوگو دارم؛ اين 300 فرسخ فاصلة حجاز و عراق را خودم رهبري ميكنم، امّا از عراق تا شام كه مركز حكومت است چه كنم ؟!
رسالت عظيم اهل بيت امام حسين (ع)
در بيداري مردم پس از شهادت آن حضرت
آن روز خاورميانه در اختيار شام بود. يعني امپراطوري قَدر قدرت ايران و روم تسليم شده بود. اگر علي بن ابيطالب براي بخش هاي وسيعي از ايران استاندار مي فرستد، براي بخشهاي وسيعي از غرب، آفريقا مثل مصر و امثال مصر استاندار ميفرستد؛ براي اين است كه كلّ خاورميانه را حكومت اسلامي گرفته بود، كه الآن شده 50 كشور يا 50 دولت. سالار شهيدان فرمود: من ميخواهم اين خاورميانه را از مصر گرفته تا آسياي ميانه، از آسياي ميانه گرفته تا غرب؛ همه را مي خواهم روشن كنم. آن را خواهرم بايد باشد، بچههايم بايد باشند؛ آنها سخنراني ميكنند. پسرم بايد باشد، زين العابدين و زينب و دخترانم بايد شام را منقلب بكنند؛ ما ميخواهيم حرف را به سُفراء برسانيم. در همان اتاق جنگ، فرمان جنگ كه سرجون مسيحي و غير مسيحي حضور دارند، دخترانم بايد سخنراني بكنند، نوهام امام باقر آنجا سخن ميگويد. كلّ اين مجموعه براي بيدار كردن مردم خاورميانه است، از آن به بعد كلاً اسلام زنده شد.
وجود مبارك امام سجاد(ع) فرمود: ما رفتيم، دين را زنده كرديم، برگشتيم. ما كه نرفتيم حكومت بكنيم! حكومت اگر به دست ما بود، بهتر از اين اجراء ميشد و صد در صد عادلانه بود. امّا اگر به ما حكومت ندادند، ما دين را با خون زنده كرديم؛ ديگر كسي سخن از كفر نميگويد، ديگر سخن از بت فروشي نيست! و شما ديديد وضع عوض شد. دربار رسمي اموي بت فروشي ميكرد، الآن داعية نماز جماعت دارد و نماز جمعه دارد و منبرها و اذانها و اقامهها احياء شد و نام اسلام و تظاهر به دين و تظاهر به نماز شد. آن مِي گساريها رخت بر بست و نماز جمعه و جماعت آمد. الآن شما مي بينيد یک ميليارد و پانصد ميليون مسلمان روي كرة زمينند. گرچه ما در اقليتيم، ولي بالأخره اصل اسلام زنده شد. وقتي خليفة رسمي بگويد بايد بت فروشي كرد، وقتي يزيد بالصّراحه بگويد خبري نيست (معاذالله) نه از بهشت و نه از جهنّم، يك بازي بود كه بني هاشم در آوردند(1)؛ اين فكر منحوس مشئوم پليد را خون سالار شهيدان شستوشو كرد و از بين برد و اسلام را زنده كرد، فرمود: ما پيروز برگشتيم؛ اين معناي «عدالت اجتماعي در پرتو نهضت حسيني» است. يعني حكومت بايد عادل، شهروند بايد عادل باشد؛ از اين به بعد اگر كسي خداي ناكرده ظالمانه انديشيد، به سوء اختيار خودش به جهنّم رفته است. فرمود: شما مي توانيد ستون جامعه باشيد، لِيَقُومَ النّاسُ بِالقِسط. اين مواد حقوقي را از آن مباني بگيري، اين مباني را از آن منابع استخراج كني كه حرفت عالمانه باشد.
الآن شما ميبينيد اين حقوق بشري كه غرب دارد، حرفش محقّقانه نيست! يعني اين سازمان ملل كه براي 7 ميليارد نفرمواد حقوقي دارد، از مباني ميگيرد؛ كه اين مباني يك منبع مشترك ندارد، لذا حرف علمي نيست، فلسفة حقوقِ ميخواهد تا حقوق مدوّن باشد. اينها گوشه اي از تفسير عدالت اجتماعي در پرتو نهضت حسيني(ع) است.
راز گريه بر سالار كربلا (ع)
آنوقت اشك هاي ما براي آن است كه اين عدالت ممثّل را از ما گرفتند! اين حق را، اين عقل را. اگر همة ما عادل بوديم، چقدر مي اَرزيد؛ آیا وضع ما به اين صورت بود؟ اگرهمة ما عاقل بوديم، وضع به اين صورت بود؟ همة ما جمع بين نظر و عمل ميكرديم، وضع ما اينجور بود؟ هر كسي راحت بود، ما يك بهشتي داشتيم، يك مدينة فاضلهاي داشتيم. الآن بسياري از ماها به بسياري از مشكلات مبتلائيم؛ يا خودمان، يا دوستانمان، يا بستگانمان. آنوقت چطور اگر كسي خداي ناكرده بچهاش كجراهه برود، مينشيند گريه ميكند! چرا گريه مي كند؟ براي اينكه يك فضيلتي را از دست داد! منشأ همة اين گريهها كار اموي و مرواني است كه فضائل فراواني را از دست ما گرفته اند!! اگر ميبينيد سرايندگان ما، مداحان ما، نوحه سرايان ما اينطور ميگويند: لب تشنه سر بريدند سالار كربلا را، ما براي اين گريه ميكنيم!! و گرنه خود ذات مقدّس حسين بن علي فرمود: الآن وقت گريه نيست، لا تَبكُوا؛ گريه نكنيد. گريه فرصت خوبي دارد. اگر كسي خداي ناكرده در اثر ظلم يك كسي تنها شده، گريه مي كند؛ براي چه گريه ميكند؟ براي اينكه يك عدلي را از او گرفتند، يك عقلي را از او گرفتند. تمام اين گريهها براي همان است وگرنه از اين جنگها زياد شده. مگر مغول، تاتار، چنگيز و امثال اينها در همين سرزمين كشتاري بدتر از كربلا نكردند؟ مگر ما ايرانيها سابقة مظلوميّتمان كم است؟ مگر در همين سرزمين جنگهاي نابرابر نشده؟ مگر خانهها را ويران نكردند؟ مگر زن و بچهها را نكشتند؟ اينها همه شان دفن شده. براي هر مظلومي كسي گريه نميكند!! براي عدل ستمديده گريه ميكند، براي عقل ستمديده گريه ميكند؛ و وجود مبارك سالار شهيدان اين بود.
بيانات حضرت آيتالله جوادي آملي (دام ظلّه)
در جمع اقشار مختلف شهرستان آمل
حسينية هدايت آمل ـ 13/ 11/ 1384
________________________
(1) ر. ك: الإحتجاج / 2 / 307