زلال بصیرت (۱۸۴) - ضرورت تغییر حوزههای علمیه از شیوه سنتی به سمت روزآمد شدن ۱۳۹۷/۰۹/۱۴
زلال بصیرت
ضرورت تغییر حوزههای علمیه از شیوه سنتی به سمت روزآمد شدن
۱۳۹۷/۰۹/۱۴
بسم الله الرحمن الرحیم
در زندگی اجتماعی باید كارها تقسیم شود؛ مفروض ما هم این است که یکی از نیازهای جامعه، دین است و عدهای باید عهدهدار تعلیم و ترویج آن شوند، که همان روحانیون هستند؛ اما ابتدا باید «دین» را تعریف كرد و راه شناختن و ترویج آن را آموخت و سپس آن را به دیگران شناساند. البته علاوهبر آن، افراد متکفل این کار باید بقدری خودساخته باشند که منافع مادی در نظرشان اهمیت چندانی نداشته باشد.
آیا توقع دین از ما به عنوان یك روحانی، همین کارهایی است که امروز انجام میدهیم؟ از سوی دیگر پس از آنکه دین را به خوبی شناختیم، باید بفهمیم شیوه کار ما در تبلیغ و ترویج دین باید چگونه باشد و یا چه شیوهای باید داشته باشیم.
ناتوانی برنامههای سنتی حوزه در پاسخگویی به نیازهای روز
تشكیل دورههای «طرح ولایت»، مؤید این است که برنامه سنتی حوزه پاسخگوی نیازهای روز جامعه نیست. البته دروس سنتی ضرورت دارند، اما برطرفکننده همه نیازهای جامعه نیست؛ بلکه امور دیگری که چهبسا بسیار ضروریتر از دروس متداول حوزه است، وجود دارد که باید به آنها نیز توجه شود؛ اموری که غفلت از آنها موجب میشود که اصل دین به خطر بیفتد.
محور دروس متداول حوزه، فقه و اصول است که تنها بخشی از آموزههای دین است. اگر کسانی گفتند شناخت خدا، بلکه اصلاً هیچ شناخت یقینی امکان ندارد، آیا میتوان با فقه و اصول به آن پاسخ داد؟ متأسفانه در درسهای رسمی حوزه برای مباحثی از قبیل مسئله شناخت، تا سیاست اسلامی، مدیریت جامعه و ولایتفقیه که محور و ستون فقرات نظام اسلامی است، برنامه خاصی وجود ندارد و حوزه سنتی نمیتواند پاسخگوی هیچ یک از این نیازها باشد.
در دروس سنتی حوزه بحث ولایتفقیه فقط در بخش کوچکی از كتاب مكاسب که شیخ انصاری به آناشارهای کرده، مطرح میشود.با اینکه مسئله ولایت فقیه رکن نظام اسلامی است، اما در دروس سنتی حوزه مسئله چندان به آن پرداخته نمیشود.
یکی از رؤسای جمهور سابق کشور در سخنرانی خود گفته بود که ولایتفقیه، چون در قانون اساسی آمده، مورد قبول ما است. چطور ممکن است که دین نسبت به ضروریترین مسائل حیاتی جامعه نظری نداشته باشد؟! نمیتوان این مسائل را ساده انگاشت و فقط با روایتی مانند مقبوله عمر بن حنظله به دنبال اثبات آن بود؛ ضرورت زندگی اجتماعی امری بدیهی است و این امر، لزوماً نباید با آیه و روایت اثبات شود؛ چنین كاری مثل این است که انسان برای اثبات ضرورت غذا خوردن، به دنبال صدور آیه و روایت باشد!
لزوم توجه به مباحث و شبهات کلان و اساسی
وقتی یکی از مهمترین استنادها در مباحث فقهی مسئله «اختلال در نظام» است، این بدان معنی است که قبل از این استناد، عقل انسان برخی امور را بدیهی میداند؛ از جمله اینکه وجود اصل نظام واجب و اختلال در آن حرام است، لذا هرچه موجب اختلال در نظام میشود، باطل است؛ حال آیا ممکن است دین در مورد اصل نظام که امری ضروری است، نظری نداده باشد؟
با این وجود، همچنان عدهای دین را منحصر در نماز و روزه میدانند! بر اساس نظر ایشان، اگر امر به معروف و نهی از منکر هم جزء دین باشد، منوط به شرایطی است که در بسیاری از اوقات فراهم نیست!
این شبهات تدریجاً به اینجا منتهی میشود که چه کسی گفته ما باید جمهوری اسلامی داشته باشیم؟! مردم انقلاب کردند تا استبداد از بین برود و حكومت جمهوری برقرار شود؛ چه کسی گفته باید اسلام هم باشد؟! حتی ممكن است گفته شود باید دوباره رفراندوم برگزار کنیم تا ببینیم اصلاً مردم اسلام را هم میخواهند یا نه! بر این اساس اگر مردم گفتند اسلام را نمیخواهیم، آیا باید اسلام را کنار گذاشت؟!
لازم است درباره مبانی حقوق بیشتر کار کنیم تا بفهمیم آیا حقانیت همه چیز تابع نظر مردم است؛ و اصلاً حق چیست و سر منشأ آن كجا است. امروز ما با بحثهای بسیار عمیقی نظیر این مسائل مواجهیم كه در مکاسب و رسائل مطرح نشده و باید درباره آنها کار کنیم و به آنها پاسخ بدهیم؛ در غیر این صورت باید آماده شویم که فاتحه دینمان را بخوانند.
حوزه علمیه دارای سابقهای هزار ساله است و انجام چنین تغییراتی در آن، مستلزم صرف زمان زیادی است؛ اما این كار مراتبی دارد كه «طرح ولایت» مرتبهای از آن است؛ همچنانکه خود نظام اسلامی هم مراتبی دارد؛ زمانی همه شئون حکومت اسلامی در اختیار یک نفر یعنی پیامبر اكرم(صلیاللهعلیهوآله) بود. در زمان حضرت علی(ع) حکومت گستردهتر شد و ایشان برای شهرهای مختلف قاضی و مأمور بیتالمال تعیین میکردند، تدریجاً قاری هم به آنها اضافه شد؛ اما آیا امروز میتوان جامعه را به همان شیوه اداره کرد؟!
در کنار همه کمبودهایی که در عرصه دینی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، تربیتی، روانشناسی و نظایر آن داریم، گاهی کسانی که متصدی انجام کارها شده و مسئولیتی را بر عهده میگیرند، در عمل پایبند به گفتههای خودشان در زمینههای مختلف دینی نیستند! چنین كسانی گاهی میدانند که خلاف احکام اسلام عمل میکنند؛ اما میگویند امروز شرایط به گونهای است كه چارهای جز این نیست؛ یا تصور میكنند كه اگر مطابق دستور دین رفتار كنند، رقیبشان در انتخابات پیروز خواهد شد، لذا از انجام آن سر باز میزنند. در واقع علاوهبر مشكل ضعف در شناختن دین، مشکل دیگر، ضعفی است که در عمل كردن به احكام دین وجود دارد.
نمیشود دینداری را به افراد تزریق کرد؛ بلکه باید هر یك از ما در عمل به وظایف شرعی پایبند باشیم و تلاش کنیم هوسها بر ما غالب نشود. پس، در وهله اول، شناختن دین به عنوان شرط لازم – و نه کافی– امری ضروری است؛ در مرحله بعد نیز باید التزام عملی به ارزشها مورد توجه قرار گیرد؛ وگرنه دانستن به تنهایی، باعث دیندار شدن نمیشود.
ابتدا باید دین را به عنوان یک منظومه منسجم بشناسیم و به دیگران بشناسانیم و در وهله بعد خودمان به دین عمل کنیم و کمک کنیم دیگران هم عمل کنند؛ اما باید بدانیم که هیچ تضمینی وجود ندارد که اگر دین را شناختیم و به دیگران هم گفتیم، حتماً در رفتار همگان تأثیر بگذارد؛ مگر نه اینکه حتی برخی از نزدیکان پیامبر(ص) نیز بدرستی تربیت نشدند؟ خداوند به همه افراد بشر اختیار داده تا با اراده و اختیار خود راه حق یا باطل را انتخاب كنند و بپیمایند.
براساس آیات متعددی از قرآن كریم تمام آدمیان در معرض امتحان الهی قرار میگیرند؛ اما قرار نیست همه در امتحان قبول شوند؛ ولی این مسئله از تکلیف ما برای ترویج دین نمیکاهد.
ضعف احساس مسئولیت نسبت به مسائل بنیادین دینی یکی از بزرگترین کمبودها است، عملاً شرایط به گونهای شده که انجام فعالیتهای دینی برای بسیاری از ما به یک شغل تبدیل شده و گاهی اظهار میكنیم وظیفه ما در حد همین شهریه ناچیزی است که میگیریم! این رویكرد با روح تفکر اسلامی سازگار نیست. طبیعتاً قشری که وظیفه دارد این مسئله را بفهمد و بفهماند، روحانیت است.
سخنرانی آیتالله مصباح یزدی (دامظله) در مراسم افتتاحیه
اولین دوره تربیت مدرس جامع «طرح ولایت»؛ قم؛ 24 / 8 / 1397 .
آیا توقع دین از ما به عنوان یك روحانی، همین کارهایی است که امروز انجام میدهیم؟ از سوی دیگر پس از آنکه دین را به خوبی شناختیم، باید بفهمیم شیوه کار ما در تبلیغ و ترویج دین باید چگونه باشد و یا چه شیوهای باید داشته باشیم.
ناتوانی برنامههای سنتی حوزه در پاسخگویی به نیازهای روز
تشكیل دورههای «طرح ولایت»، مؤید این است که برنامه سنتی حوزه پاسخگوی نیازهای روز جامعه نیست. البته دروس سنتی ضرورت دارند، اما برطرفکننده همه نیازهای جامعه نیست؛ بلکه امور دیگری که چهبسا بسیار ضروریتر از دروس متداول حوزه است، وجود دارد که باید به آنها نیز توجه شود؛ اموری که غفلت از آنها موجب میشود که اصل دین به خطر بیفتد.
محور دروس متداول حوزه، فقه و اصول است که تنها بخشی از آموزههای دین است. اگر کسانی گفتند شناخت خدا، بلکه اصلاً هیچ شناخت یقینی امکان ندارد، آیا میتوان با فقه و اصول به آن پاسخ داد؟ متأسفانه در درسهای رسمی حوزه برای مباحثی از قبیل مسئله شناخت، تا سیاست اسلامی، مدیریت جامعه و ولایتفقیه که محور و ستون فقرات نظام اسلامی است، برنامه خاصی وجود ندارد و حوزه سنتی نمیتواند پاسخگوی هیچ یک از این نیازها باشد.
در دروس سنتی حوزه بحث ولایتفقیه فقط در بخش کوچکی از كتاب مكاسب که شیخ انصاری به آناشارهای کرده، مطرح میشود.با اینکه مسئله ولایت فقیه رکن نظام اسلامی است، اما در دروس سنتی حوزه مسئله چندان به آن پرداخته نمیشود.
یکی از رؤسای جمهور سابق کشور در سخنرانی خود گفته بود که ولایتفقیه، چون در قانون اساسی آمده، مورد قبول ما است. چطور ممکن است که دین نسبت به ضروریترین مسائل حیاتی جامعه نظری نداشته باشد؟! نمیتوان این مسائل را ساده انگاشت و فقط با روایتی مانند مقبوله عمر بن حنظله به دنبال اثبات آن بود؛ ضرورت زندگی اجتماعی امری بدیهی است و این امر، لزوماً نباید با آیه و روایت اثبات شود؛ چنین كاری مثل این است که انسان برای اثبات ضرورت غذا خوردن، به دنبال صدور آیه و روایت باشد!
لزوم توجه به مباحث و شبهات کلان و اساسی
وقتی یکی از مهمترین استنادها در مباحث فقهی مسئله «اختلال در نظام» است، این بدان معنی است که قبل از این استناد، عقل انسان برخی امور را بدیهی میداند؛ از جمله اینکه وجود اصل نظام واجب و اختلال در آن حرام است، لذا هرچه موجب اختلال در نظام میشود، باطل است؛ حال آیا ممکن است دین در مورد اصل نظام که امری ضروری است، نظری نداده باشد؟
با این وجود، همچنان عدهای دین را منحصر در نماز و روزه میدانند! بر اساس نظر ایشان، اگر امر به معروف و نهی از منکر هم جزء دین باشد، منوط به شرایطی است که در بسیاری از اوقات فراهم نیست!
این شبهات تدریجاً به اینجا منتهی میشود که چه کسی گفته ما باید جمهوری اسلامی داشته باشیم؟! مردم انقلاب کردند تا استبداد از بین برود و حكومت جمهوری برقرار شود؛ چه کسی گفته باید اسلام هم باشد؟! حتی ممكن است گفته شود باید دوباره رفراندوم برگزار کنیم تا ببینیم اصلاً مردم اسلام را هم میخواهند یا نه! بر این اساس اگر مردم گفتند اسلام را نمیخواهیم، آیا باید اسلام را کنار گذاشت؟!
لازم است درباره مبانی حقوق بیشتر کار کنیم تا بفهمیم آیا حقانیت همه چیز تابع نظر مردم است؛ و اصلاً حق چیست و سر منشأ آن كجا است. امروز ما با بحثهای بسیار عمیقی نظیر این مسائل مواجهیم كه در مکاسب و رسائل مطرح نشده و باید درباره آنها کار کنیم و به آنها پاسخ بدهیم؛ در غیر این صورت باید آماده شویم که فاتحه دینمان را بخوانند.
حوزه علمیه دارای سابقهای هزار ساله است و انجام چنین تغییراتی در آن، مستلزم صرف زمان زیادی است؛ اما این كار مراتبی دارد كه «طرح ولایت» مرتبهای از آن است؛ همچنانکه خود نظام اسلامی هم مراتبی دارد؛ زمانی همه شئون حکومت اسلامی در اختیار یک نفر یعنی پیامبر اكرم(صلیاللهعلیهوآله) بود. در زمان حضرت علی(ع) حکومت گستردهتر شد و ایشان برای شهرهای مختلف قاضی و مأمور بیتالمال تعیین میکردند، تدریجاً قاری هم به آنها اضافه شد؛ اما آیا امروز میتوان جامعه را به همان شیوه اداره کرد؟!
در کنار همه کمبودهایی که در عرصه دینی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، تربیتی، روانشناسی و نظایر آن داریم، گاهی کسانی که متصدی انجام کارها شده و مسئولیتی را بر عهده میگیرند، در عمل پایبند به گفتههای خودشان در زمینههای مختلف دینی نیستند! چنین كسانی گاهی میدانند که خلاف احکام اسلام عمل میکنند؛ اما میگویند امروز شرایط به گونهای است كه چارهای جز این نیست؛ یا تصور میكنند كه اگر مطابق دستور دین رفتار كنند، رقیبشان در انتخابات پیروز خواهد شد، لذا از انجام آن سر باز میزنند. در واقع علاوهبر مشكل ضعف در شناختن دین، مشکل دیگر، ضعفی است که در عمل كردن به احكام دین وجود دارد.
نمیشود دینداری را به افراد تزریق کرد؛ بلکه باید هر یك از ما در عمل به وظایف شرعی پایبند باشیم و تلاش کنیم هوسها بر ما غالب نشود. پس، در وهله اول، شناختن دین به عنوان شرط لازم – و نه کافی– امری ضروری است؛ در مرحله بعد نیز باید التزام عملی به ارزشها مورد توجه قرار گیرد؛ وگرنه دانستن به تنهایی، باعث دیندار شدن نمیشود.
ابتدا باید دین را به عنوان یک منظومه منسجم بشناسیم و به دیگران بشناسانیم و در وهله بعد خودمان به دین عمل کنیم و کمک کنیم دیگران هم عمل کنند؛ اما باید بدانیم که هیچ تضمینی وجود ندارد که اگر دین را شناختیم و به دیگران هم گفتیم، حتماً در رفتار همگان تأثیر بگذارد؛ مگر نه اینکه حتی برخی از نزدیکان پیامبر(ص) نیز بدرستی تربیت نشدند؟ خداوند به همه افراد بشر اختیار داده تا با اراده و اختیار خود راه حق یا باطل را انتخاب كنند و بپیمایند.
براساس آیات متعددی از قرآن كریم تمام آدمیان در معرض امتحان الهی قرار میگیرند؛ اما قرار نیست همه در امتحان قبول شوند؛ ولی این مسئله از تکلیف ما برای ترویج دین نمیکاهد.
ضعف احساس مسئولیت نسبت به مسائل بنیادین دینی یکی از بزرگترین کمبودها است، عملاً شرایط به گونهای شده که انجام فعالیتهای دینی برای بسیاری از ما به یک شغل تبدیل شده و گاهی اظهار میكنیم وظیفه ما در حد همین شهریه ناچیزی است که میگیریم! این رویكرد با روح تفکر اسلامی سازگار نیست. طبیعتاً قشری که وظیفه دارد این مسئله را بفهمد و بفهماند، روحانیت است.
سخنرانی آیتالله مصباح یزدی (دامظله) در مراسم افتتاحیه
اولین دوره تربیت مدرس جامع «طرح ولایت»؛ قم؛ 24 / 8 / 1397 .