۲۶ - نقش شبه روشنفکران در تاریخ معاصر ایران - اسلام دینی برای قبائل بدوی صدر اسلام بود! ۱۳۹۹/۰۳/۳۰
نقش شبه روشنفکران در تاریخ معاصر ایران - ۲۶
اسلام دینی برای قبائل بدوی صدر اسلام بود!
خاتمی اگرچه به صراحت این روشنفکران از دین گسسته، نسبت به دین و وحی و پیامبر و ائمه اظهارنظری ننموده است، لیکن به واسطهآمیزش و ارتباط با این عناصر و مرزبندی روشن و صریح نکردن با آنان، مرعوب تفکر آنها شده و با پیشزمینه تحصیل در رشته فلسفه غرب و آشنایی با نظریات جانلاک و ژانژاک روسو در باب آزادی و حکومت و دین، زنگار بر دل و جانش نشسته و حداقل دو کار مهم برای دینگریزان تاویلگر انجام داد: یکی همراهی با آنان و محکوم ننمودن قرائتهای بیارتباط آنها با قرائت حقیقی اسلام و دیگری فراهم آوردن زمینه و سپردن مسئولت به آنان در کیهان و وزارت ارشاد و ریاست جمهوری خود.
دولت اصلاحات، دغدغههای مردم و تاکیدهای رهبری بر اولویت معیشت مردم و تقویت درونزای اقتصاد را یکسره رها ساخته و تنها به توسعه سیاسی، آن هم با رنگ و لعاب غربی آن پرداخته بود و در توسعه سیاسی به شبههآفرینی در دین و ارکان دین و تقدسزدایی بیشتر میپرداخت تا جامعه را هرچه بیشتر از دین تهی کنند و در فرآیند سکولارشدن، همه تصمیمگیریها بر ملاحظات عقلی و فایدهگرایانه مبتنی شود.
اگر خاتمی معتقد است که « دین برای آنکه بماند، نباید آن را محصور در یک برداشت خاصی کرد. طبع بشر چنین است که اگر دین یا هر نهاد دیگری را وافی به مقصود نیافت یا آن را کنار گذارد و یا برداشت تازه از آن خواهد داشت و این امری است که در تاریخ رخ داده و باز هم رخ خواهد داد.»1 این همان نظریه سروش است که برای دین قرائتهای مختلف قائل شده و همه قرائتها را صحیح میداند!
البته در اسلام اجتهاد هست که دریافتهای نو و تازه از مبانی و اصول اسلامی است و دارای اسلوب خاص و فن شناخته شده در حوزههای علمیه و برای اساتید فن است، اما اینکه هر شخصی بتواند برداشت تازهای بکند و آن را به دین نسبت دهد، چه چیزی از دین باقی خواهد ماند؟ این همان دینی نیست که آمریکا طالب آن است و امام آن را «اسلام آمریکایی» نامید؟
اگر خاتمی میگفت: «اگر دین هم در برابر آزادی قرار بگیرد، این دین است که باید محدود شود نه آزادی»2 به خاطر این است که جوهره دین را طبق نظریههای غربی، مخالف با کرامت انسان و آزادیهای مشروع او میداند و آزادی را بالاتر و ارزشمندتر از دین میشناسد.
خاتمی در دیدار با زنان حزب مشارکت در بررسی جایگاه زن در قرآن، اظهارنظری دارد که نشان میدهد تا چه حد از دوستان روشنفکرش اثرپذیری داشته است: «این سخن عبدالکریم سروش و مجتهد شبستری که وحی الهام بر پیامبر بوده و ماهیت قرآن بر ما آشکار نیست و نمیتوان به آن استناد کرد درست است... در حال حاضر مطالب قرآن با برخی دریافتهای بشری سازگار نیست، چرا که احکام آن متناسب با زندگی قبیلهای است و اگر بپذیریم احکام کتاب آسمانی مسلمانان قطعی و جاودانه است، باید بگوییم که زندگی مورد نظر اسلام زندگی قبیلهای است! در زمان حاضر بنابر ادلهای که ذکر کرده، قرآن کریم برای ما قابل استناد نیست.»3
جای تعجب است که خاتمی به جای آنکه به وظیفه ریاست جمهوری- که از سوی مردم برای آن تعیین و انتخاب شده است بپردازد- یکسره به نظریهپردازی، آن هم در حوزههایی که تخصص چندانی در آن ندارد، پرداخته است.
خاتمی علیالقاعده میبایستی اینگونه دریافتهای خود را با اهل فن در حوزههای بزرگ علمیه و دانشگاهی مطرح میساخت و در صورت تأیید، آن را عمومی مینمود. خاتمی به خاطر جهل خود و کوتاهیهایی که در دوران تحصیل در حوزه قم داشته و ناتمام آن را رها ساخته و نیز معاشرت بیحد و مرز با منحرفین اعتقادی و اخلاقی، گرفتار استنباطهای غلطی شده که قطعا پرونده او را در دنیا و آخرت سنگین خواهد ساخت. اگر قرآن قابل استناد برای مسلمانان نباشد و اگر آن را محصور زندگی قبیلهای کنیم، انقلاب اسلامی بر چه مبنا و پایهای میخواهد تمدن نوین بشری را بسازد و او را از گرفتاریهای تمدن خانمانسوز و بیاخلاق غرب نجات دهد؟ اسلام بر چه پایه و اصولی توانست تمدن بزرگ بشری را پایهگذاری کند و غرب در دوره رنسانس با ارتباط با این تمدن، پیشرفت را آموخت و به وضعیت علمی و تکنولوژیک امروز، نه وضعیت اخلاقی رسید؟
خاتمی چطور ادعای فرهیختگی دینی دارد، اما وحی را یک نوع الهام میداند که به خاطر آن، ماهیت قرآن را ناشناخته و غیرقابل استناد معرفی میکند؟ اگر خاتمی چنین میپندارد، چرا به دعوت قرآن کریم عمل نمیکند و تمامی لشکر پیدا و پنهان روشنفکری را همراه نمیکند تا یک سوره مانند قرآن بیاورد؟ اگر قرآن الهام است و برداشت از آن خاص نیست، چرا با آوردن سورهای مانند آن، حرف خود را اثبات نمیکند؟
به تعبیر و پاسخ روشن رهبری به این گزافهگوییها، کتاب خدا را دو جور میتوان استفاده و استنباط کرد. یک طور به شیوه غیرفقاهت و یکی هم به شیوه فقاهت. تفاوت این دو شیوه در الگو داشتن و نداشتن است. دینی که با روش غیرفقاهت – بدون حوزههای علمیه و شیوه فهم صحیح اسلام اعم از اصول و فروع – به دست بیاید هم مامون از خطا نیست و هم ممکن است در بعضی جاها مصیبت باشد، چنانچه در این آقایان هست. این روش، روش نامطمئنی است و روش نامطمئن در مسائل حیاتی – زندگی و مرگ فکری انسان – قابل پیمایش نیست. روش مطمئن روش فقاهت است که این متد علمی بیش از هزار سال قدمت و تجربه دارد.4
خوابی که غرب برای انقلاب اسلامی دیده آن است که حکومت و سیاست را از وجود دین پاکسازی کند و حکومتی مانند سایر جمهوریهای اسلامی – با اسلام آمریکایی – ایجاد شود! موضوع عدم دخالت دیانت در سیاست، سالها قبل از پیروزی انقلاب اسلامی توسط رژیم سفاک و فاسد پهلوی، تبلیغ و عمل شده بود. انقلاب اسلامی، این توطئه استعماری را مضمحل کرده بود. حضور دین در عرصه سیاست و حکومت یعنی در رأس نظام، ولیِّ فقیه با شرایط عالم به دین، عادل، شجاع، مدیر، مدبّر، یعنی حاکمیت پاکی و سلامت نفس، چنین نظامی برای سلطهگران فاسد قابل تحمل نخواهد بود. حالا با زبانها و نظریههای مختلف سعی میکنند این نظام را از منطق محکم و عقبه ایمانی خود، خالی کنند و ذهنها را بفریبند.
نشریه ضدانقلابی «نیمروز» چاپ لندن، طی گزارشی به استقبال رسانههای آمریکایی از سروش و حرفهای او پرداخته و مأموریت او را روشن میکند. این نشریه خانم «رابین رایت» را نخستین روزنامهنگاری در آمریکا میداند که از سروش به عنوان اصلاحگر مذهبی و «مارتین لوتر» اسلامی نام برد و او را نوآور و نوپردازی خواند که خواهد توانست سره را از ناسره در اسلام جدا کند و خرافه را از دیانت بزداید و شرع انور را از میدان سیاست براند!
پانوشتها
1- روزنامة صبح امروز، 21/9/1378
2- اوّلین سالگرد دوم خرداد در دانشگاه تهران
3- روزنامه کیهان، 12/6/1387، ص 2، یادداشت روز
4- حوزه و روحانیت در آینه رهنمودهای رهبر معظّم انقلاب ، جلد دوم، صص 231- 235
دولت اصلاحات، دغدغههای مردم و تاکیدهای رهبری بر اولویت معیشت مردم و تقویت درونزای اقتصاد را یکسره رها ساخته و تنها به توسعه سیاسی، آن هم با رنگ و لعاب غربی آن پرداخته بود و در توسعه سیاسی به شبههآفرینی در دین و ارکان دین و تقدسزدایی بیشتر میپرداخت تا جامعه را هرچه بیشتر از دین تهی کنند و در فرآیند سکولارشدن، همه تصمیمگیریها بر ملاحظات عقلی و فایدهگرایانه مبتنی شود.
اگر خاتمی معتقد است که « دین برای آنکه بماند، نباید آن را محصور در یک برداشت خاصی کرد. طبع بشر چنین است که اگر دین یا هر نهاد دیگری را وافی به مقصود نیافت یا آن را کنار گذارد و یا برداشت تازه از آن خواهد داشت و این امری است که در تاریخ رخ داده و باز هم رخ خواهد داد.»1 این همان نظریه سروش است که برای دین قرائتهای مختلف قائل شده و همه قرائتها را صحیح میداند!
البته در اسلام اجتهاد هست که دریافتهای نو و تازه از مبانی و اصول اسلامی است و دارای اسلوب خاص و فن شناخته شده در حوزههای علمیه و برای اساتید فن است، اما اینکه هر شخصی بتواند برداشت تازهای بکند و آن را به دین نسبت دهد، چه چیزی از دین باقی خواهد ماند؟ این همان دینی نیست که آمریکا طالب آن است و امام آن را «اسلام آمریکایی» نامید؟
اگر خاتمی میگفت: «اگر دین هم در برابر آزادی قرار بگیرد، این دین است که باید محدود شود نه آزادی»2 به خاطر این است که جوهره دین را طبق نظریههای غربی، مخالف با کرامت انسان و آزادیهای مشروع او میداند و آزادی را بالاتر و ارزشمندتر از دین میشناسد.
خاتمی در دیدار با زنان حزب مشارکت در بررسی جایگاه زن در قرآن، اظهارنظری دارد که نشان میدهد تا چه حد از دوستان روشنفکرش اثرپذیری داشته است: «این سخن عبدالکریم سروش و مجتهد شبستری که وحی الهام بر پیامبر بوده و ماهیت قرآن بر ما آشکار نیست و نمیتوان به آن استناد کرد درست است... در حال حاضر مطالب قرآن با برخی دریافتهای بشری سازگار نیست، چرا که احکام آن متناسب با زندگی قبیلهای است و اگر بپذیریم احکام کتاب آسمانی مسلمانان قطعی و جاودانه است، باید بگوییم که زندگی مورد نظر اسلام زندگی قبیلهای است! در زمان حاضر بنابر ادلهای که ذکر کرده، قرآن کریم برای ما قابل استناد نیست.»3
جای تعجب است که خاتمی به جای آنکه به وظیفه ریاست جمهوری- که از سوی مردم برای آن تعیین و انتخاب شده است بپردازد- یکسره به نظریهپردازی، آن هم در حوزههایی که تخصص چندانی در آن ندارد، پرداخته است.
خاتمی علیالقاعده میبایستی اینگونه دریافتهای خود را با اهل فن در حوزههای بزرگ علمیه و دانشگاهی مطرح میساخت و در صورت تأیید، آن را عمومی مینمود. خاتمی به خاطر جهل خود و کوتاهیهایی که در دوران تحصیل در حوزه قم داشته و ناتمام آن را رها ساخته و نیز معاشرت بیحد و مرز با منحرفین اعتقادی و اخلاقی، گرفتار استنباطهای غلطی شده که قطعا پرونده او را در دنیا و آخرت سنگین خواهد ساخت. اگر قرآن قابل استناد برای مسلمانان نباشد و اگر آن را محصور زندگی قبیلهای کنیم، انقلاب اسلامی بر چه مبنا و پایهای میخواهد تمدن نوین بشری را بسازد و او را از گرفتاریهای تمدن خانمانسوز و بیاخلاق غرب نجات دهد؟ اسلام بر چه پایه و اصولی توانست تمدن بزرگ بشری را پایهگذاری کند و غرب در دوره رنسانس با ارتباط با این تمدن، پیشرفت را آموخت و به وضعیت علمی و تکنولوژیک امروز، نه وضعیت اخلاقی رسید؟
خاتمی چطور ادعای فرهیختگی دینی دارد، اما وحی را یک نوع الهام میداند که به خاطر آن، ماهیت قرآن را ناشناخته و غیرقابل استناد معرفی میکند؟ اگر خاتمی چنین میپندارد، چرا به دعوت قرآن کریم عمل نمیکند و تمامی لشکر پیدا و پنهان روشنفکری را همراه نمیکند تا یک سوره مانند قرآن بیاورد؟ اگر قرآن الهام است و برداشت از آن خاص نیست، چرا با آوردن سورهای مانند آن، حرف خود را اثبات نمیکند؟
به تعبیر و پاسخ روشن رهبری به این گزافهگوییها، کتاب خدا را دو جور میتوان استفاده و استنباط کرد. یک طور به شیوه غیرفقاهت و یکی هم به شیوه فقاهت. تفاوت این دو شیوه در الگو داشتن و نداشتن است. دینی که با روش غیرفقاهت – بدون حوزههای علمیه و شیوه فهم صحیح اسلام اعم از اصول و فروع – به دست بیاید هم مامون از خطا نیست و هم ممکن است در بعضی جاها مصیبت باشد، چنانچه در این آقایان هست. این روش، روش نامطمئنی است و روش نامطمئن در مسائل حیاتی – زندگی و مرگ فکری انسان – قابل پیمایش نیست. روش مطمئن روش فقاهت است که این متد علمی بیش از هزار سال قدمت و تجربه دارد.4
خوابی که غرب برای انقلاب اسلامی دیده آن است که حکومت و سیاست را از وجود دین پاکسازی کند و حکومتی مانند سایر جمهوریهای اسلامی – با اسلام آمریکایی – ایجاد شود! موضوع عدم دخالت دیانت در سیاست، سالها قبل از پیروزی انقلاب اسلامی توسط رژیم سفاک و فاسد پهلوی، تبلیغ و عمل شده بود. انقلاب اسلامی، این توطئه استعماری را مضمحل کرده بود. حضور دین در عرصه سیاست و حکومت یعنی در رأس نظام، ولیِّ فقیه با شرایط عالم به دین، عادل، شجاع، مدیر، مدبّر، یعنی حاکمیت پاکی و سلامت نفس، چنین نظامی برای سلطهگران فاسد قابل تحمل نخواهد بود. حالا با زبانها و نظریههای مختلف سعی میکنند این نظام را از منطق محکم و عقبه ایمانی خود، خالی کنند و ذهنها را بفریبند.
نشریه ضدانقلابی «نیمروز» چاپ لندن، طی گزارشی به استقبال رسانههای آمریکایی از سروش و حرفهای او پرداخته و مأموریت او را روشن میکند. این نشریه خانم «رابین رایت» را نخستین روزنامهنگاری در آمریکا میداند که از سروش به عنوان اصلاحگر مذهبی و «مارتین لوتر» اسلامی نام برد و او را نوآور و نوپردازی خواند که خواهد توانست سره را از ناسره در اسلام جدا کند و خرافه را از دیانت بزداید و شرع انور را از میدان سیاست براند!
پانوشتها
1- روزنامة صبح امروز، 21/9/1378
2- اوّلین سالگرد دوم خرداد در دانشگاه تهران
3- روزنامه کیهان، 12/6/1387، ص 2، یادداشت روز
4- حوزه و روحانیت در آینه رهنمودهای رهبر معظّم انقلاب ، جلد دوم، صص 231- 235