محمدسعید مدنی
حسین بن علی(ع)، با همه آنچه که دارد، با عزیزان و تمام هستیاش، به قتلگاه کربلا قدم نهاده است. او، در حالی که همه چیز، ثروت و قدرت و سپاه و لشگر و پول و تبلیغات و... در اختیار دشمن است، با تنها چیزی که در اختیار دارد، یعنی جان خود و خاندانش، در راه ایمان و ایفای نقش امامت و احیای دین خدا و اصلاح امت جدش به میدان آمده است.
امام حسین(ع) یک انسان است. انسان تمام و کامل، انسانی در اوج قله انسانیت. او یک امام است. وارث پیامبر(ص)، پیامبری که بارها و در طول دوران رسالتش، به مخاطبان خود، اعلام کرده است، او نیز یک انسان است. نه چیزی ماورای انسان «قل انما انا بشراً مثلکم یوحی الیه» (کهف-110) انسانی است مثل همه انسانها و از جنس آنها، نه مافوق انسان. بلکه انسان مافوقی است که به او «وحی» میشود، تا بشریت مسخ شده و انسانیت به خواب رفته غافل را با «انذار و هشدار» خود بیدار کند. «... و ما ارسلناک الاکافه- للناس بشیراً و نذیراً...» (سبا- 28) «و ما ارسلناک الا مبشراً و نذیرا» (فرقان، 56) و... او بشارت دهنده هشدارگری است که میخواهد انسانها را در هر عصر و زمانی به جنبش و تلاش درآورد و در مسیر هدایت و تکامل انسانی و تقرب الهی، حرکت دهد. آری، او انسانی است که مثل همه انسانها که از سوی خدا ماموریت دارد، پیام الهی را به گوش انسانها برساند و برای آنها اندرزگو و هشدار دهندهای راستگو و امین باشد: «ابلغکم رسالات ربی و انالکم ناصح امین.» من رسالتهای پروردگارم را برای شما تبلیغ میکنم و من برای شما نصیحتکنندهای درستکارم (اعراف، 68)، هر یک از ما فقط روزی 9 بار در نمازهای واجب بر این معنا تأکید میکنیم که «اشهداً محمداً عبده و رسوله» (گواهی میدهم که محمد، بندهای است از بندگان خدا و رسول او). امام حسین(ع)، به عنوان یک انسان، و مثل همه انسانها و بالاتر و بهتر از همه آنها دارای عواطف و احساسات است، زندگی را دوست دارد، به عزیزان و فرزندان خود عشق میورزد، نعمتهای خدایی را ارج مینهد و...
او به عنوان یک شهید، صرفاً برای حفظ حرمت زندگی و معنا بخشیدن به آن و حیات معقول، جان خود را فدا میکند و با خون خود به رگهای خشکیده زندگی، جان دوباره میبخشد. اصولاً فلسفه شهادت همین است.
اهداف قیام امام حسین(ع)
باری، حضرت ابا عبدالله(ع)، در این حرکت قهرمانانه و رهاییبخش، چیزی برای خودش نمیخواست، به دنبال منافع شخصی و تصفیه حساب خانوادگی و ارضای جاهطلبیها نبود. این امثال عبدالله ابن زبیر بودند که در همان زمان پرچم مبارزه را علیه یزید و بنیامیه بر افراشته بودند، اما با هدف و منظوری کاملاً مغایر و در جهت عکس نهضت سیدالشهداء و... عبدالله بن زبیر با هدف رسیدن به منافع شخصی و آرزوهای جاهطلبانهای که از دوران جوانی شعلههای آن در وجودش زبانه میکشید و همین یکی از دلایل برپایی جنگ جمل شد، علیه بنیامیه و حکومت یزید مبارزه کرد، اما وقتی در منطقه حجاز حکومت تشکیل داد، عملاً نشان داد از بنیامیه و یزید دستکمی ندارد و از حیث سرشت و مرام با آنها یکی است. به قول یکی از نویسندگان «میان ابن زبیر و امویان هیچ تفاوتی نبود، جز این که عبدالله بن زبیر، دستورهای خود را به دژخیمانش برای کشتار مردان و زنان و نابود کردن شیعیان از گوشه خانه کعبه صادر میکرد و جامه عباد و زهاد را پوشیده بود و امویان اوامر خویش را به جلادانشان برای قتل و جور و ستم، از سر سفره شراب و مجالس قمار و از کنار زنان خنیاگر و رقاصه صادر میکردند. (هاشم معروف الحسنی، جنبشهای شیعه، ص 585)، این فرد، همان است که وقتی در مکه، اعلام استقلال کرد «چهل هفته متوالی در خطبه نماز جمعه از ذکر صلوات و از ذکر اسم رسول خدا، خودداری نمود، و چون به وی اعتراض کردند، جواب گفت: من از ذکر نام رسول خدا ابا و امتناعی ندارم ولی برای اینکه دماغ کسانی که خود را از خاندان وی میدانند، به خاک بمالم، به ترک صلوات مبادرت میکنم.»(علامه عسکری، نقش عایشه در تاریخ اسلام، جلد دوم، ص 263) در نقطه مقابل منافع شخصی و ارضای جاهطلبی یعنی همان که دربارهاش فرمودهاند، آخر ما یخرج من قلوب الصدیقین، حب جاه» (آخرین علاقهای که از قلب صدیقان و راستگویان در ایمان، خارج میشود، حب جاه است!) (اخلاق در قرآن، آیت الله مکارم شیرازی، ج 3، ص 13)، در وجود امام حسین(ع) که پرورش یافته دامان فاطمه(س) و علی(ع) است، ذرهای جایگاه نداشت، که اگر- نستجیربالله- داشت، راههای زیادی برای ارضای آنها وجود داشت و هر چه بود، نیازی به برپایی آن قیام خونین و جاوید وجود نداشت! امام حسین(ع)، به عنوان وارث پیامبر(ص)- و همه انبیای الهی(ع)- چیزی برای خود نمیخواست- حضرت رسول(ص) و همه پیامبران هم چیزی به عنوان «مزد رسالت» از مردم نمیخواستند، آیه «قل لااسئلکم علیه اجراً...» فقط در سوره الشعراء، چندین بار خطاب به پیامبران الهی (نوح، لوط، هود، صالح و...) تکرار شده است. و اگر درباره خاتم رسولان الهی هم فرموده که: «... قل لا اسئلکم علیه اجراً الا مودتالقربی...» (شوری- 23)، به مردم بگو، من از شما اجر رسالت نمیخواهم، جز اینکه نزدیکان مرا دوست بدارید، نه از آن جهت که پیامبر(ص) یا آن بزرگواران محتاج دوستی و قربانصدقه رفتن ما باشند، شان آن اختران تابناک خلقت بزرگتر از این خواستههای کوچک است، بلکه برای خودتان و نجات خودتان از دام و تلههایی است که دشمنان خدا و راهزنان انسانیت پیش پای شما پهن کردهاند. آنها را دوست بدارید، از آنها اطاعت کنید که «مصباح الهدی» و «سفینهًْ النجاهًْ» هستند و دستان شما را گرفته از میان امواج خروشان خرد کننده و گردبادهای کورکننده و... به ساحل نجات میرسانند.
عاشورا فرصتی برای خودسازی و جامعهسازی
عاشورا، فرصت خوبی است برای تغییر دادن خود و جامعه خود، بزنگاه مناسبی است برای به خود آمدن و بیدار شدن و در مسیر حق و سلامت نفس حرکت کردن. عاشورا، فرصتی است برای حسینی شدن. روشن است که معنای حسینی شدن و هر روز را «عاشورایی» و هر زمین را «کربلایی» کردن، فقط مبارزه با ظلم و شمرهای زمانه و بیرونی نیست، این هست، اما معنای مهمتر آن این است که از «شمرهای درون» غفلت نکنیم. «شمر» نام یک آدمک کثیف و پست و جنایتکار نیست، بلکه نام یک خصلت و اخلاق پلشت است که درون هر کسی آدم بودن و انسانیت او را تهدید میکند. دشمنی خطرناکتر و نابودکنندهتر از شمرهای مجسم خارجی. و این همان چیزی است که پیامبر(ص) از آن به «جهاد اکبر» تعبیر کرده است.
معنای حسینی بودن این است که حسین(ع) و خوبیها و خصلتهای والا و انسانی او را مثل احساس مسئولیت کردن در برابر جامعه، خدمت و ایثار برای مردم، فداکاری کردن، از خودگذشتن، راست گفتن، شجاع بودن، وفادار بودن، فریفته دنیا نشدن، به آخرت اندیشیدن و ... در خود بپرورانیم و بارور کنیم و با شمرهای درون که همه ما را تهدید میکنند، مثل خودخواهی و جاهطلبی و زیادهخواهی و دروغ و ریا و تظاهر و دستدرازی به بیتالمال و توهین به مردم و خیانت به ملک و ملت و ... که همگی ریشه در دنیاگرایی و غفلت از آخرت و معاد دارد، حسینوار و بیامان و یکسره بجنگیم.
البته در این باره، آنها که درباره مردم و جامعه آن هم در جامعهای اسلامی، ردای مسئولیت بر تن کردهاند، مسئولترند. مولای متقیان در این باره سخن جانانه و جاودانهای دارد: «الناس بامرائهم اشبه، منهم بابائهم.» (تحفالعقول، ص 208) مردم به امیران و مدیران خود شبیهترند، تا به پدرانشان!
باید در حد توان از بزرگ و کوچک تلاش کنیم «حسینی» شویم. هر روز بیشتر از دیروز. هر عاشورا نزدیکتر از عاشورای سال پیش به حسین(ع) و مکتب و مرام او. آنها که در اردوگاه یزید و عبیدالله بنزیاد بودند، و امام حسین(ع) بر سرشان فریاد میکشید تا از مسیر گمراهی و جنایت برگردند، به آنها نهیب میزد که «کونوا منالدنیا علی حذر...» (کفایهًْ الطالب، ص 429) و نمیشنیدند و مثل سنگ بیعقل و احساس بودند، برای این که طبق فرموده امام: «شکمشان از حرام پر بود» بحار، ج 45، ص 1 (ملئت بطونکم من الحرام)
اما مردم و ملتی که عاشقانه حسین(ع) را دوست دارند، ذکر یا حسین(ع) لحظهای از زبانشان دور نمیشود، آرزویشان «یا لیتنی کنت معک و نفوز فوزا عظیما» را بارها در عمل ثابت کردهاند. قرنهاست در راه امام حسین(ع) و زنده نگاه داشتن نام او هدف قیام سرخ او، با همه مشکلات و سختیها و... جانبازی و فداکاری کرده و فرزندان عزیزشان را به قربانگاه و کربلای زمان فرستاده و میفرستد، در اوج هیاهوی مکاتب ماتریالیستی، برپا کننده «نهضت حسینی(ع)» بود و قهرمانانه و شجاعانه پای آرمانهای خود ایستاده و یزیدیان زمان و ستمگران زمین را به مبارزه و رویارویی فراخوانده و اجیرشدگان خونخوار آنان از صدام گرفته تا داعش را درهم کوبید و رسوا کردهاند، میتواند بدون اغراق، لایقترین مردم برای شنیدن حرفهای بیدارکننده و نجاتبخش حسین بنعلی(ع) و حرکت کردن در راه او حاکم کردن ارزشهای حسینی در فردیت خود و گستره جامعه باشد...
آنها بارها و عملا آمادگی خود را برای این کار ثابت کردهاند، مسئولان و مدیران و «امرا» در این باره وظایف جدی و تعیینکنندهای دارند.