تلاش عقبه تئوریک نظام برای «اقامه دین» در جامعه
۱۴۰۰/۱۱/۰۵
احمدحسين شريفي
تفکر انضمامي
از ويژگيهاي علمي آيتالله مصباح، نگاه کاربستي ايشان به علوم ديني بود؛ به تعبير ديگر، ايشان در پی «اقامه دين» بود و اقامه دين صرفاً به طرح و رواج بحثهاي فلسفي، کلامي، فقهي، اصولي و امثال آن نيست؛ آيتالله مصباح در اين عرصه، شیوه آموزشي و تعليمي نوینی پایهریزی کرد و با تلاشي مجاهدانه و خستگيناپذير کوشید تا بر پایه بنيانهاي معرفتشناختي، هستيشناختي و انسانشناختي ديني و اسلامي، فلسفههاي مضافي چون فلسفه اخلاق، فلسفه حقوق، فلسفه سیاست و فلسفه تعليم و تربيت را استوار کند، و به تعبير ديگر، فلسفههاي مضاف را در زمين معرفتشناسي و هستيشناسي اسلامي و بر پايه انسانشناسي اسلامي استوار کرد.
اين اندازه از کاربست بنيانهاي نظري اسلامي در علوم انساني، هرچند در نوع خود بيسابقه و کاملاً ابتکاری بود، اما ايشان هرگز به اين حد راضي نبود، بلکه کوشید بر پايه همين فلسفههاي مضاف، علوم انساني اسلامي هم توليد شود. خود ايشان نیز در حوزه تعليم و تربيت عملاً به میدان آمد.
در کتاب فلسفه تعليم و تربيت، ضمن بيان مباني هستيشناختي، معرفتشناختي، انسانشناختي و ارزششناختي اسلامي، از دل آنها به استخراج
۱. اهداف تعليم و تربيت 2. اصول تعليم و تربيت 3. ساحتهاي تعليم و تربيت (ساحتهای بينشي، گرايشي و کنشي؛ فردي، اجتماعي، سياسي، اقتصادي،...) 4. مراحل تعليم و تربيت (مرحله پيشزادي، سيادت، اطاعت، وزارت، حمايت، بزرگسالي) 5. عوامل و موانع تعليم و تربيت، و
6. روشهاي تعليم و تربيت (در سه حوزه روشهاي بينشي، گرايشي و کنشي) پرداخت. ایشان الگويی بسيار منسجم و دقيق از فلسفه و الهيات کاربردي يا به تعبير ديگر، نمونهای عيني براي امتدادبخشي به انديشههاي بنيادين در عرصههاي زيست انساني عرضه کرد که برای نمونه به یک مورد اشاره میکنیم:
گفتیم که ایشان اصول تعلیم و تربیت را با تکیه بر مبنای الهیاتی و انسانشناختی اسلامی استخراج میکنند. برای مثال، معتقدند یکی از اصول تعلیم و تربیت اسلامی اصل «جامعنگری» است که در توضیح آن میگویند:
در مبانی انسانشناختی گذشت که انسان دارای دو بعد اصلی روح و بدن است و روح انسان نیز از ساحتهای مختلفِ بینش، گرایش و توانایی تشکیل شده است. همچنین استعدادها و ظرفیتهای گوناگونی در ابعاد و ساحتهای مختلف انسان نهفتهاند که قابل تکامل و شکوفایی هستند، و همه این ابعاد و ساحتها، و استعدادها و ظرفیتها، علیرغم اختلافاتی که در اصلی و فرعی بودن دارند، در یکدیگر تأثیراتی دارند و در مجموع، هویت واحد هر انسانی را میتوان برآیند فعلیت یافتن مجموع این ویژگیها در او دانست.
از سوی دیگر، حکمت الهی که از مبانی الهیاتی تعلیم و تربیت اسلامی است، مقتضی آن است که هیچ بعد و ساحتی و هیچ نیرو و استعدادی در وجود انسان عبث و بیهوده نباشد و وجود همه آنها برای وصول او به هدفی که نهایتاً برای آن آفریده شده است مفید و مؤثر باشند. بدین ترتیب، همه ابعاد و ساحتهای انسان، و نیز همه انواع استعدادهای قابل شکوفایی در انسان، به نحوی در وصول به هدف عام تعلیم و تربیت اسلامی نقش دارند و بدین ترتیب، میتوان اصل جامعنگری را به بیان زیر، از اصول تعلیم و تربیت اسلامی به شمار آورد:
در تعلیم و تربیت اسلامی، باید به همه ابعاد و ساحتها، نیازها و استعدادهای وجود انسان توجه شود، و پرداختن به تعلیم یا تربیت برخی ابعاد و ساحتها، یا برخی نیازها و استعدادها، نباید موجب به فراموشی سپرده شدن سایر ابعاد و ساحتها و نیازها و استعدادهای مربوط به آنها شود...
از این اصل، اصول فرعی زیر را میتوان نتیجه گرفت:
توجه همزمان به ساحتهای گوناگون تعلیم و تربیت، (توجه همزمان به ظاهر و باطن،...؛ توجه همزمان به نیازهای مادی و معنوی، دنیوی و اخروی،...)
توجه همزمان به کمیت و کیفیت تعلیم و تربیت،
توجه به رابطه تعلیم و تربیت در ساحتها، مراحل و موضوعات مختلف و تأثیرات آنها بر یکدیگر،
توجه به پیامدهای گوناگون مطلوب و نامطلوب عوامل، موانع و روشها.1
دقت در این نمونه نشان میدهد که ایشان مقوله الهیات کاربردی و امتدادبخشی به بنیانهای نظری اسلام را تا کجا دنبال کردند. به باور بنده این مهمترین کاری بود که عمر آیتالله مصباح برای آن هزینه شد، و به نظرم یکی از دلایلی که رهبر معظم انقلاب ایشان را «عقبه تئوریک نظام» معرفی کردند همین مسئله است. ایشان اندیشه انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی را بر بنیانهای قدرتمندی از معرفتشناسی، هستیشناسی، انسانشناسی و ارزششناسی استوار کردند و کوشیدند تا ساختارها و نظامات اجتماعی را نیز با تکیه بر بنیانهای فکر اسلامی طراحی و عرضه کنند.
پانوشت:
1- جمعی از نویسندگان زیر نظر علامه مصباح یزدی، فلسفه تعلیم و تربیت، ص303-306.