۲۴ - محدودیتهای اقدام در حکومت امیر مومنان(ع) - بردباری و مدارا در برخورد با مخالفان۱۴۰۱/۰۳/۰۱
محدودیتهای اقدام در حکومت امیر مومنان(ع) - ۲۴
بردباری و مدارا در برخورد با مخالفان
۱۴۰۱/۰۳/۰۱
جواد سلیمانی
برخی از سیاستمداران وقتی سرمست قدرت میشوند، مخالفان خویش را به سرعت قلع و قمع میکنند و برای هدایت و نجاتشان هیچ سرمایهگذاری نمیکنند. ولی امیرمومنان(ع) برای هدایت مخالفانش از گمراهی و ضلالت و بازگرداندنشان از عصیانگری به اطاعت بسیار با صبر و حوصله برخورد میکرد، به طوری که ناظران گذشته و حال از مدارای امیرمومنان(ع) در برخورد با مخالفان بسیار در شگفت هستند. در میان مخالفان آن حضرت دو گروه بیش از سایران مشمول بردباری امام شدند.
نخستين گروه خواص خوشسابقه منحرف و اهل لغزش بودند. اميرالمؤمنين(ع) براي هدايت کساني که روزي در صف مجاهدان اسلام رزميده و دين خدا را ياري نموده، ولي پس از مدتي فريب زر و زيور و شياطين را خورده و از مسير اسلام ناب خارج شده بودند با گذشت و بردباري رفتار ميکرد و سعي ميکرد از خطاهاي گذشتهشان چشم بپوشد و آنان را از هلاکت و شقاوت نجات دهد. ايشان تا حد امکان لغزشها و نيّات آلودهشان را ناديده ميگرفت و با رفق و سماحت با آنان رفتار ميکرد. مادامي که آنان بهطور علني روبهروي مسلمانان صف نميکشيدند و دست به شمشير نميبردند با آنها برخورد نميکرد. حقيقت مزبور، در برخورد آن حضرت با ناکثين کاملاً هويداست؛ وقتي که طلحه و زبير از آن حضرت اجازة خروج از مدينه را خواستند، حضرت ميدانست آنها مناسک عمره را بهانه قرار داده، قصد فتنهانگيزي دارند، اما مانع خروجشان نشده، آنها را حبس نکرد. حتي پس از اشغال بصره توسط طلحه، زبير و عايشه، و آمادگي براي جنگ، در ميدان جمل نيز بارها بهطور مستقيم و غيرمستقيم با آنها مذاکره نمود تا آنها را از مسير باطلي که برگزيدهاند، بازگرداند.
سرانجام قرآني را به دست جواني داد تا آنها را به پيروي از حکم قرآن دعوت کند؛ ولي نتيجهاي نداشت؛ آنها آن جوان را به شهادت رساندند و حضرت را مجبور به جنگ کردند.1
در مورد راز مداراي حضرت با افرادي چون طلحه، زبير و عايشه دو نکته به نظر ميرسد که دومي مهمتر از اولي است: اول اينکه، خواص، انسانهاي برگزيده و باسابقهاي بودند که ساليان متمادي در کنار رسول خدا(ص) و زير بيرق اسلام شمشير زده و رنجها و مرارتهاي فراواني را در عرصة جهاد فيسبيلالله متحمل شده بودند و اساساً اسلام محصول محنتهايي بود که آنها در دوران بعثت و هجرت کشيده بودند. ازاينرو، علي(ع) که امام رحمت و پدر امت پس از پيامبر(ص) بهحساب ميآمد، نهايت تلاش خويش را بهکار ميبست تا با صبر، حوصله و مدارا آنان را از کام دنيا بيرون بياورد و از بر باد رفتن رنجهايشان جلوگيري کند. علي(ع) ميدانست آنها فريب زر و زيور و مقام دنيا را خوردهاند و آلت دست بنياميه شدهاند، و خميرماية آنان خميرماية افرادي چون معاويه و مروانبنحکم نيست.
از همينرو، وقتي شمشير زبير را پس از کشته شدن نزدش آوردند، اشک از ديدگانش جاري شد و فرمود: سيف طالما انکشف الکرب عن وجه رسول الله؛ این شمشیری است که مدتها مدیدی غم و اندوه را از چهره رسول خدا(ص) [در میدانها نبرد] میزدود.
دوم اينکه، علي(ع) ميدانست درگيري با خواص، قشر عوام نومسلمان را به حيرت واميدارد، و در نتيجه، برخي گمراه شده، به خواص منحرف ميپيوندند و جاهلانه حيات طيب دنيوي و اخروي خويش را تباه ميکنند، و برخي ديگر در بهت فرو مانده، از شرکت در جنگ کناره ميگيرند؛ کمااينکه شمار زيادي از مردم به اين بهانه که جنگ علي(ع) با طلحه و زبير جنگ با اهل قبله است، از شرکت در سپاه حضرت کناره گرفتند. در نتيجه در اين ميان سپاه اسلام در اثر تفرقه و اختلاف از درون فرو پاشيد و دشمن اسلام يعني معاويه به قدرت رسید. ازاينرو، حضرت تا حد امکان ميکوشيد با مدارا خطر انحراف خواص را از سر امت اسلامي برطرف کند.
البته اين نرمخويي بيحد و مرز نبود و تا زماني که مصالح جامعة اسلامي را تهديد نميکرد، ادامه مييافت؛ ولي اگر نفس مدارا موجب فروپاشي حکومت ديني میگردید، با تمام قوا وارد ميدان مبارزه ميشد و با آنها بهشدت برخورد ميکرد. گرچه طلحه و زبير هيچيک توسط ياران علي(ع) به قتل نرسيدند، ولي کشته شدنشان در خلال جنگ، توسط ياران حضرت امري طبيعي بود، چراکه هيچ دستور خاصي مبني بر ممنوعيت کشتن طلحه و زبير ازسوي حضرت صادر نشده بود.
دومين گروه متحجران و انسانهاي کوتهفکر بودن. آن بزرگوار در برخورد با خوارج که به دلیل کجفهمي و حماقتشان فريب نيرنگهاي معاويه را خورده و بازيچة دست منافقان قرار گرفته بودند و تفسيرهاي التقاطي از دين ارائه ميدادند نيز مانند ناکثين، بلکه بيش از آنها رفق و مدارا به خرج داد. جنگ صفين را در سرنوشتسازترين لحظات پيروزي با اصرار آنها متوقف کرد و به پيشنهاد آنها سند تحکيم (حکمیت) و آتشبس موقت را با معاويه امضا کرد. به سبب پافشاري خوارج ابوموسي اشعري را بهجاي ابنعباس و مالک اشتر، به نمايندگي از خويش براي مذاکره با عمروبنعاص به دومهًْالجندل فرستاد. پس از ماجراي تحکيم و امضاي سند تحکيم (حکمیت) در همان ميدان جنگ صفين برخي از خوارج فوراً از نظر خود بازگشتند و شعار لا حکم الّا لله سر دادند؛2 اما حضرت خويشتنداري به خرج داده، آنها را قلع و قمع نکرد.
پس از اينکه مذاکرات عمروبنعاص و ابوموسي اشعري به نفع عمروبنعاص پايان يافت، و خوارج نيرنگ معاويه و عمروبنعاص را دريافتند، بهجاي توبه و عذرخواهي از اميرالمؤمنين(ع) از ايشان خواستند توبه کند؛ چراکه جز خدا را حَکم قرار داده است. امام(ع) با وجود همة جفاکاريهايشان، با آنها درگير نشد؛ ولي زماني که عبداللهبنخبّاب، همسر و زنان همراهش را به جرم حمايت از اميرالمؤمنين(ع) به قتل رساندند آنها را قلع و قمع کرد؛ زيرا آنان از آن تاريخ به گروه خطرناکي تبديل شده بودند که امنيت جاني و مالي جامعه را به خطر ميافکندند. رمز مداراي حضرت با متحجران نيز روشن است؛ چراکه رفتار آنان برخاسته از فکر شيطاني و الحادي نيست؛ ازاينرو بايد با صبر و سلوک آنها را هدايت کرد.
پانوشتها:
1- ابن اعثم، احمد ، الفتوح، تحقیق علی شیری، بيروت، نشر دارالاضواء، چ 1، 1411ق/1991م، ج2، ص473.
2- ر.ک: نصربنمزاحم منقري، وقعة صفين، ص513.