سید ابوالحسن موسوی طباطبایی
مُغَیرة بن شُعبه که در دشمنی با امیرمؤمنان علیه السلام و کفر و نفاق و خباثت باطن، وصفی طولانی دارد، در یکی از خلوتهای خود با معاویه به وی چنین توصیه کرد: حال که پا به سن گذاشتهای سزاوار است عدالت خود را آشکار ساخته و بساط نیکی و احسان بگسترانی و در این سنین پیری به برادرانت «بنیهاشم» رحم و شفقتی نمایی و به احوالشان رسیدگی کنی. به خدا قسم آنان امروز قدرتی ندارند که از آن نگران باشی.
معاویه با شنیدن سخنان مغیره برآشفت و گفت: هیهات!... این برادر هاشمی هر روز پنج بار نامش بر مأذنهها فریاد زده میشود که أشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا رَسُولُ الله. با این وجود چه چارهای برای من باقی میماند؟ لا اُمَّ لَکَ وَاللهِ إلّا دَفنا دَفنا ؛ ای بی مادر!.. نه به خدا سوگند تا این نام را دفن نکنم از پا نمینشینم! (بحارالانوار ۳۳ / ۱۶۹)
این تصمیم و عزم جدّیِ اولاد ابوسفیان بود که کمر به محو اسلام ببندند و در راه نابودی دین و بازگشت به دوره جاهلیت، از هیچ تلاشی فروگذار نکنند. اما اوج فساد و تبهکاری بنیامیه، واقعه هولناک کربلا بود. آنان فرزند پیامبر را به همراه یارانش بین دو نهر آب، تشنه و عطش زده کشتند و سر بریدند و سرهای بریده را بر نیزه کردند. خیمههای حرم را غارت نمودند و به آتش کشیدند و... . امام سجاد در باره جنایات اولاد ابوسفیان در کربلا فرمود: وَاللهِ لَو أنَّ النّبیَّ تَقَدَّمَ إلَيهِم فی قِتالِنا كَما تَقَدَّمَ إلَيهِم فی الوِصاءَةِ بِنا لَمَا ازدادُوا علی ما فَعَلُوا بِنا ؛ به خدا قسم اگر پیامبر(ص) به جای سفارش و تأکید در مراعات حال ما اهل بیت، فرمان به جنگ و کشتار ما داده بود، امکان نداشت بیش از این، جنایتی مرتکب شوند.(همان ۴۵ / ۱۴۹)
اما در اینجا سؤالی بنیادین مطرح میشود که با چنین فجایع و فضیحتهایی، سرانجام فاتح عرصه این مَصاف که بود و حُله فتح و ظفر برازنده اندام چه کسی شد؟ برای پاسخ به این پرسش، روایتی از امام صادق علیه السلام را مرور میکنیم. آن حضرت فرمودند: پس از شهادت امام حسین(ع) هنگامی که اسرای اهل بیت از سفر شام به مدینه بازگشتند، ابراهیم فرزند طلحه به استقبال آمد و(با طعن و کنایه) از امام سجاد(ع) پرسید «مَن غَلَبَ»؟ یعنی در حادثه کربلا چه کسی پیروز شد؟ امام که در محمل نشسته و سر مبارک خود را پوشانیده بود فرمود: إذا أرَدتَ أن تَعلَمَ مَن غَلَبَ وَ دَخَلَ وَقتُ الصَّلاةِ فَأذِّن ثُمَّ أقِم ؛ اگر خواستی بدانی چه کسی پیروز شده است هنگام نماز، اذان و اقامه بگو!(همان ۴۵ / ۱۷۷)
این سخن کوتاه، شامل تلمیحی زیبا از ناکامی دشمن و عقیم ماندن جدّ و جهد اوست. مقصود امام سجاد(ع) این است که هدف بنیامیه، از میان برداشتن اسلام و حاکم کردن سنتهای جاهلی و بر باد دادن تلاشهای رسول خدا بوده است. اما سیدالشهدا علیه السلام با جانفشانی خود و فدا کردن همه هستی و داراییش، فتنه دشمن را بیثمر و او را در آرزوی چهل سالهاش نومید ساخت. حسین(ع) هر چند در میدان نظامی پیروز نشد، اما کاری کرد که خورشید حقیقت برای ابد از زیر خروارها توده جهل و خرافه اولاد امیه خارج شود و تابندهتر از همیشه بدرخشد.
***
آن روز کار با خون و شهادت پیش رفت و پیروزی ظاهری میسّر نشد. چرا که اهلبیت رسول خدا(ص) از صحنه جامعه رانده شده و در محاصره و تنگنا قرار داشتند و شیعیان نیز گرفتار ابتلائاتی چون زندان، شکنجه، آوارگی و کشته شدن بودند. اما امروز شرایط با سال ۶۱ هجری تفاوت دارد و ایرانِ مقتدر، باشکوهتر از هر زمان در عرصه جهانی ظاهر شده است و هرگز اجازه نخواهد داد نظام سلطه، کربلای دیگری ایجاد کند.
شايد تاکنون هیچگاه سابقه نداشته در یک نبرد تاریخساز، حق و باطل شفاف، صریح و بیپرده در مقابل هم قرار گیرند و معمولاً در همه جنگها شائبه و تردیدهایی برای تشخیص اینکه کدام طرف، برحق و کدامیک باطل است وجود داشته است
و چه بسیار جنگهایی که هر دو طرف باطل و به ناحق بودهاند. اما در جنگ تحمیلی ۱۲ روزه به شکل بیسابقه و عجیبی، جبههای تشکیل شد که در یک سو حق، بیپرده و عریان و در سوی دیگر، باطلِ محض در برابر هم صفآرایی کردند.
در یک طرف، مثلث عبری، غربی و عربی یعنی صهیونیسم بین الملل با همدستی آمریکا و اروپا و همکاری کشورهای منافق عربنشین عرض اندام کرد و در طرف دیگر ایرانِ ولایی، ایران مقتدر، ایران سلحشور، ایرانِ هسته محور مقاومت، ایران برآمده از هشت سال جنگ نابرابر، و ایران هستهای و موشکی به مبارزه برخاست. در یک سو، شیاطین و اعوان و انصار آنها بر طبل جنگ کوفتند و در سوی دیگر، جنود خداوند قهار، صدایشان را خاموش کردند.
جنگ ۱۲ روزه چنان روایت خالصی از هماوردی حق و باطل داشت که ملتهای آزاده جهان بی هیچ تردیدی به حمایت از ایران اسلامی پرداختند و پرچم ایران و تصویر رهبری را بر سر دست گرفتند. موج این هواداری، سلطه امپراطوری رسانه غرب را شکست و دروغپردازیهایشان را آشکار نمود و بعد از چهار و نیم دهه، برای اولین بار، حقیقت جمهوری اسلامی از بیشتر رسانهها بیان گردید. دامنه این پیروزی بزرگ به حدی بود که حتی بسیاری از مخالفانِ جمهوری اسلامی که شرف و انسانیت خود را زیر پای غرب، قربانی نکرده بودند به حمایت از ایران برخاستند. چنین فتح الفتوحی هرگز با هزینهکردِ هزاران میلیارد به دست نمیآمد.
به راستی پیروز میدان در جنگ ۱۲ روزه که بود؟
در فرهنگ قرآن، خداوند هستی را بر اساس حقیقت و راستی آفریده است و در این میان، باطل همچون کف روی آب، از بین رفتنی و بدون اصالت است که لِلباطِلِ جَولَه. او فقط ایامی چند، تاخت و تازی دارد و عرض اندام میکند، اما پیروزی برای باطل، تکویناً حرام و ناروا است. اگر رژیم غاصب ۸۰ سال سرزمین مردم مظلومی را اشغال کند و کشتی خود را بر امواج خون مظلومان سیر دهد، نام آن فتح و پیروزی نیست که اگر یزید را فاتحِ کربلا بدانیم، صهیونیسم نیز پیروز است. اساساً در نظام هستی باطل جایگاهی ندارد و سرانجام، شیرازه آن از هم خواهد گسست.
اما در عرصه نظامی، اسرائیل از حمله غافلگیرانه خود اهدافی را دنبال میکرد که هیچکدام محقق نشد. او به بهانه مسخره از بین بردن قدرت هستهای کشورمان، در ضربه اول با به شهادت رساندن فرماندهان عالی ارتش و سپاه، در نظر داشت نیروهای مسلح ما را فلج و ناکارآمد کند، اما فرمانده کل، با درایتی بینظیر فرماندهان را به سرعت جایگزین کرد و ساختار ارتش را حفظ نمود.
آنچه که باعث قوت قلب ملت شد و صفوف مردمی را همدل و منسجم کرد، نقش بیبدیل مقام معظم رهبری در این نبرد بود. آن هنگام که با آرامشی شگفت انگیز و مستظهر به تأییدات الهی، در صفحه سیما حاضر شد و فرمود دشمن صهیونیستی غلطی کرد، اما بداند که بیچاره خواهد شد! تاکنون هیچکس از این رادمرد سخنی به گزاف نشنیده است و همین عبارت کوتاه، کافی بود که همگان به نتیجه این جنگ واقف شوند.
دشمن صهیونیست که طی سالها سرمایهگذاری، حجم وسیعی از سلاح و مهماتی را به همراه جاسوسان آموزش دیده وارد مرزهای کشور کرده بود، امید داشت با آغاز حمله او، عملیات مسلحانه تروریستها از یک سو و ناآرامیها و اغتشاشات مردمی از سوی دیگر، کار ایران را بسازد و کشور را برای تجزیه و سوریه شدن به ورطه نابودی بکشاند. اما حماقت فطری او اجازه نداد «قدرت رهبری»، «اقتدار موشکی» و «انسجام ملت» را در محاسبات خود بگنجاند.
اسرائیل با رذالت تمام، پای در حریمی گذاشت که امدادهای الهی همواره آن را از همه کورانها به سلامت گذر داده بود. او به جنگ با خدایی برخاست که گهواره موسی در امواج خروشان نیل را به کشتی امن مبدّل ساخت و شعلههای سوزان آتش را بر ابراهیم، گلستان کرد. همان خدایی که یونس نبی را از شکم ماهی به سلامت به ساحل رساند و لبه تیز خنجر بر گلوی اسماعیل را کُند و نابُرّا کرد و توطئه یهودا بر عیسی مسیح را خنثی فرمود.
امروز همان نفحات غیبی بر این کشور وزیدن گرفت و شعله برافروخته صهیونیسم را به دامن خودش انداخت که اگر نبود سانسور شدید رژیم کودککش، همگان میفهمیدند چه نقاط حساس و استراتژیکی در سرزمینهای اشغالی مورد هدف رزمندگان غیور ما قرار گرفته و وی را بیچاره و عاجز از هر اقدامی نموده است.
استیصال اسرائیل تا بدانجا رسید که برای خروج از این باتلاق، دست به دامان ایالات متحده شد. آمریکا این رژیم رذل و قلدر نیز برای نجات سگ زنجیری خود، بیتوجه به همه قواعد و در نقض آشکار حاکمیت ملی ایران در عملیاتی تجاوزکارانه و با اسم مسخره چکش نیمه شب! برخی مراکز هستهای ما را هدف قرار داد و تقاضای عدم پاسخگویی! و آتشبس نمود. اما نیروهای مسلح ما در عملیات «بشارت فتح» پایگاه بزرگ و راهبردی آمریکا را هدف گرفته و ضربات جانانهای به آن وارد ساختند.
جهان امروز، عرصه بروز قدرت و استیلای نظامی است نه گفتوگو! «جنگ در خلال مذاکره»، درس عبرتی برای ملت ما بود که خوی شیطان بزرگ را بشناسند و امیدی به آن نبندند. ما در جهانی به سر میبریم که ممانعت از رسیدن غذا به یک ملت، به عنوان یک سلاح جنگی به کار گرفته میشود تا کودکان بر اثر گرسنگی جان دهند. ترامپ دیوانه و قمارباز درباره مردم غزه گفته است: آنها میخواهند بمیرند پس اسرائیل باید هرچه سریعتر کار را تمام کند[!!] مذاکره و گفت وگو با چنین موجوداتی چقدر میتواند خطرناک و هراسانگیز باشد.
آری در بین سگان وحشی، چماق سنگین و بلند به کار میآید نه زبان نرم و مؤدب!