خبرِ ، اسلام ستیزان ضد بشر و جنایتکار و .... ۱۴۰۳/۰۷/۲۱
خبرِ ، اسلام ستیزان ضد بشر و جنایتکار و ....
۱۴۰۳/۰۷/۲۱
فلسطین از آنِ فلسطینیهاست باید به برلین و پاریس برگردیم
روزنامه صهیونیستی هاآرتص در ارزیابی شرایط رژیم صهیونیستی تصریح کرد: اسرائیل، آخرین نفسهای خود را میکشد و ساکنان مهاجر آن باید به کشورهای خود برگردند. هاآرتص در تحلیلی به قلم آری شاویت مینویسد: به نظر میرسد که ما با مبارزترین و صعبالعبورترین مردم تاریخ روبهرو هستیم و چارهای جز به رسمیت شناختن حقوق آنها و پایان دادن به اشغالگری وجود ندارد. ظاهرا ما از نقطه بیبازگشت عبور کردهایم و ممکن است اسرائیل دیگر نتواند به اشغال پایان دهد، استعمار را متوقف کند یا به صلح دست یابد. اگر وضعیت به همین شکل ادامه یابد، هیچ دلیلی برای زندگی در این کشور وجود ندارد. شاید ما باید از آنچه راگل آلفر دو سال پیش پیشنهاد کرد پیروی کنیم -اسرائیل را ترک کنیم- اگر «اسرائیلیسم» و یهودیت دیگر بخش مهمی از هویت فردی ما نیست، و اگر هر شهروند اسرائیلی، دارای گذرنامه خارجی میباشد، نه تنها از نظر عینی، بلکه از نظر روانی، نیز وابستگی به این سرزمین تمام شده. ما باید به سانفرانسیسکو، برلین یا پاریس برگردیم و از سرزمین ناسیونالیسم آلمانی یا ناسیونالیسم آمریکایی دفاع کنیم، ما باید نظارهگر باشیم که اسرائیل، آخرین نفسهای خود را میکشد.
آیا ما باید سه قدم به عقب برگردیم و شاهد غرق شدن دولت دموکراتیک یهودی باشیم؟ شاید هنوز از نقطه بیبازگشت عبور نکردهایم. شاید هنوز بتوان به اشغال پایان داد، استعمار را متوقف کرد، صهیونیسم را اصلاح کرد، دموکراسی را نجات داد و سرزمین را با فلسطینیها تقسیم کرد. من انگشت خود را به سمت نتانیاهو، لیبرمن و نئونازیها گرفتهام تا آنها را از توهم صهیونیستی خود بیدار کنم. ترامپ، کوشنر، بایدن، باراک اوباما و هیلاری کلینتون کسانی نیستند که به اشغال پایان دهند. سازمان ملل و اتحادیه اروپا شهرکسازیها را متوقف نخواهند کرد. تنها نیرویی در جهان که میتواند اسرائیل را نجات دهد، خود اسرائیلیها هستند، با پذیرش یک واقعیت انکارناپذیر و فهم اینکه فلسطینیها، ریشه در این سرزمین دارند، من از شما میخواهم که به دنبال راه سومی برای زنده ماندن در اینجا باشید تا نابود نشوید. اسرائیلیها از زمانی که به فلسطین آمدند، متوجه شدند که جنبش صهیونیستی در مورد هویت یهودی، آنها را فریب داده است. این جنبش با بهرهبرداری و اغراق از آنچه هیتلر آن را هولوکاست مینامید، موفق شد جهان را متقاعد کند که فلسطین، «سرزمین موعود» است و به اصطلاح معبد، زیر مسجدالاقصی قرار دارد. بنابراین، گرگ به برهای تبدیل شد که با پول مالیاتدهندگان آمریکایی و اروپایی پرورش یافت تا اینکه به یک هیولای هستهای تبدیل شد.
باستانشناسان غربی و یهودی که مشهورترین آنها فینکلشتاین از دانشگاه تلآویو است، تأیید میکنند معبد، یک افسانه دروغین است و وجود خارجی ندارد. همه کاوشها ثابت کردهاند که هزاران سال پیش ناپدید و به صراحت در بسیاری از منابع یهودی تأیید شده، و باستانشناسان غربی متعددی این را تأیید کردهاند. آخرین آنها در سال 1968 بود که دکتر کاتلین کنیون در حالی که مدیر کاوشهای مدرسه باستانشناسی بریتانیا در اورشلیم بود، کاوشهایی انجام داد و به دلیل افشاگریهایش، او را از فلسطین اخراج کردند. او به این نتیجه رسید که افسانههای اسرائیلی درباره وجود آثاری از معبد سلیمان در زیر مسجدالاقصی دروغ است و هیچ اثری از آن وجود ندارد.
نفرین و دروغ همان چیزی است که اسرائیلیها را آزار میدهد و هر روزه با آن مواجهند. حیفا یا عکا، اسرائیلیها میدانند که آیندهای در فلسطین ندارند. این سرزمین، بدون مردم نیست، آنچنان که آنها به دروغ ادعا میکردند. نویسنده دیگری نه تنها وجود مردم فلسطین را تصدیق میکند، بلکه برتری آنها را بر اسرائیلیها نیز تأیید میکند. گیدئون لوی، صهیونیست چپ میگوید: به نظر میرسد که فلسطینیها ماهیتی متفاوت از بقیه بشریت دارند. ما سرزمین آنها را اشغال کردیم و جوانان آنها را با مواد مخدر و فحشا آلوده کردیم. با خود گفتیم آنها بعد از چند سال، وطن و سرزمین خود را فراموش خواهند کرد آنوقت با نسل جوان در انتفاضه 1987 روبهرو شدیم. ما آنها را زندانی کردیم و گفتیم: آنها را در زندان بزرگ میکنیم. سالها بعد، با فکر کردن به مقوله اشغال سرزمینشان، درس خود را آموخته بودند، با قیام مسلحانه در سال 2000 در مقابل ما قرار گرفتند و از خود دفاع کردند. گفتیم خانههایشان را خراب میکنیم. سالها آنها را محاصره کردیم و بعد موشکها را بیرون آوردند و با وجود محاصره و تخریب، توانستند به ما حمله کنند. ما شروع به طراحی دیوار حائل و سیم خاردار کردیم. اما آنها از زیرزمین و از طریق تونلها بسوی ما آمدند و خسارات سنگینی وارد کردند. ما با تمام توان با آنها جنگیدیم، اما آنها کنترل ماهواره اسرائیل را به دست گرفتند؟ آنها با پخش تهدید و هشدار، در هر خانه اسرائیلی رعب و وحشت ایجاد کردند، همانطور که جوانان آنها موفق شدند کنترل کانال 2 اسرائیل را به دست بگیرند. به نظر میرسد که ما با مبارزترین و صعبالعبورترین مردم تاریخ روبهرو هستیم و چارهای جز به رسمیت شناختن حقوق آنها و پایان دادن به اشغالگری وجود ندارد.
مجله فارنافرز: موشکهای ایران سرمستی ترور نصرالله را به کام اسرائیلیها تلخ کرد
رژیم صهیونیستی پس از یک سال جنگ و جنایت در منطقه، از فلسطین اشغالی گرفته تا لبنان و سوریه و یمن، نهتنها به اهداف خود دست پیدا نکرده، بلکه روزبهروز به نابودی نزدیکتر میشود. این رژیم بهرغم دستیابی به پیروزیهای نظامی، در حوزههای داخلی، سیاسی، اقتصادی، و بینالمللی شکست خورده و آیندهای بهمراتب تیرهتر پیشرو دارد. اینها واقعیاتی است که مجله آمریکایی «فارنافرز» طی گزارشی مفصل تحت عنوان «تناقضِ شکستِ اسرائیل» آنها را تشریح کرده است. «آلوف بن» سردبیر روزنامه اسرائیلی «هاآرتص» و نویسنده گزارش، توضیح میدهد که چگونه ساکنان فلسطین اشغالی پس از یک سال زندگی در سایه جنگ، اکنون ناامید و سرخورده هستند. «بن» همچنین با اشاره به موشکباران رژیم صهیونیستی توسط ایران خاطرنشان میکند که این عملیات سرمستی اسرائیلیها از شهادت «سید حسن نصرالله» دبیرکل حزبالله لبنان، را نیز به کام آنها تلخ کرد. گزارش مذکور در مجله بسیار شناختهشده فارنافرز در انتها تصریح میکند تنها راه برقراری صلح در منطقه و فلسطین اشغالی، تشکیل کشور مستقل فلسطینی در نوار غزه و کرانه باختری است. آنچه در ادامه میخوانید، گزیدهای از گزارش فارنافرز است.
۷ اکتبر سال قبل، حماس سازمانهای نظامی و اطلاعاتی مشهور [به قدرتِ] اسرائیل را غافلگیر کرد. هر دویِ این تشکیلات از سالها قبل میدانستند این گروه مسلح فلسطینی دارد خودش را برای حمله به اسرائیل و کشتن و ربودن سربازان و شهروندان آن آماده میکند. با این حال، باور نمیکردند حماس جرأت یا توان اجرای موفقیتآمیز چنین عملیات بیسابقهای را داشته باشد.
ارتش و سازمانهای اطلاعاتی اسرائیل، بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل، و عموم مردم اسرائیل همگی اعتقاد داشتند مرزهای مستحکمسازیشده جنوبی کشورشان آنقدر غیرقابل نفوذ و توازن قوا آنقدر به نفع اسرائیل است که حماس هرگز وضعیت موجود را به چالش نخواهد کشید. اما حماس دقیقاً همین کار را کرد. طی روزها و هفتههای پس از آغاز حمله ویرانگر این گروه، یکی از اظهارات رایج در میان اسرائیلیها این بود: «همه چیز عوض شده.» و از قضا، برای مدتی به نظر میرسید همینطور است: حمله حماس، اعتمادبهنفس بنیادین اسرائیلیها را از بین برد و باورهای دیرینه درباره امنیت، سیاست و هنجارهای اجتماعی کشور را متزلزل کرد. همزمان با انتشار جزئیات درباره ناتوانی در جلوگیری از حمله حماس و همچنین دیر رسیدن برای نجات ساکنان مناطق مرزی و پاسگاههای نظامی، رهبران ارتش اسرائیل عملاً یکشبه اعتبارشان را از دست دادند.
یک سال جنگ
نتانیاهو یک «کابینه جنگ وحدت» تشکیل داد که جناحهای سیاسی مختلف (و معمولاً تشنه به خون یکدیگر) در آن نماینده داشتند؛ و ظرف چند روز، حدود ۲۵۰,۰۰۰ نیروی ذخیره را برای آغاز ضدحمله علیه غزه فراخواند. ارتش اسرائیل، پس از غلبه بر شوک اولیهاش، با کینه دست به مبارزه متقابل زد؛ و برای انجام وظیفهای که به عهدهاش گذاشته شده بود، یعنی متلاشی کردن ظرفیتهای نظامی و حکومتی حماس، بخشهای زیادی از غزه را با خاک یکسان کرد، حدود دو میلیون غزه را درون این باریکه آواره نمود، و بیش از ۴۰,۰۰۰ فلسطینی را کشت. با این حال، و بهرغم اشغال حدود یکسوم از اراضی غزه توسط ارتش اسرائیل، بسیاری از اسرائیلیها، وضعیت فعلی را مصداق شکست میبینند. با وجود بسیج کامل و حمایت تقریباً تزلزلناپذیر دولت آمریکا، ارتش اسرائیل نتوانسته پیروز شود؛ یحیی سنوار، رهبر حماس، تسلیم نشده؛ و حدود ۱۰۰ گروگان اسرائیلی در غزه مفقود هستند که، طبق اظهارات عمومی نتانیاهو، حدود نیمی از آنها هنوز زندهاند.
این بنبست فاجعهبار، همراه با انزوای جهانی فزاینده اسرائیل و چشماندازِ روزبهروز تیرهتر اقتصادی، به احساس ناامیدی و استیصال ملی در این کشور منجر شده. واقعیت این است که، جنبههای مهم سیاسی و اجتماعی در اسرائیل، از روزِ بعد از حمله حماس تا امروز، به طرز شگفتآوری، تقریباً بدون تغییر ماندهاند: شهروندان مناطق مرزی در شمال و جنوب، همچنان نمیتوانند به خانههایشان بازگردند. نبرد چندجانبه اسرائیل علیه دشمنان خارجیاش، به جای متحد کردن یهودیان اسرائیل علیه یک دشمن خارجی مشترک، صرفاً شکافهای اجتماعی و سیاسی موجود بین مخالفان و حامیان نتانیاهو را عمیقتر کرده است.
نتانیاهو برخلاف انتظارِ هم دشمنان و هم دوستانش، همچنان مرکز ثقل سیاست در اسرائیل است. و ائتلاف جناح راستیای که او را در قدرت نگه داشته، تلاشش را برای سرکوب جنبش حامی تشکیل کشور فلسطین و «جایگزینی نخبگان اسرائیل» (حسن تعبیری برای اشاره به نابود کردن نهادهای دموکراتیک و لیبرال اسرائیل) تشدید کرده است.
جبهه شمالی
سپس، ۱۷ سپتامبر، ارتش اسرائیل شروع به انجام زنجیرهای از ضدحملات جسورانه علیه مهیبترین دشمنش در همسایگی خود کرد: حزبالله لبنان، که یک روز پس از حمله حماس به جنوب اسرائیل، جبهه دومی را در شمال این کشور گشوده بود. اسرائیل سید حسن نصرالله، رهبر دیرینه حزبالله، را ترور کرد و دست به حمله زمینی به جنوب لبنان زد. بخش عمدهای از تفسیرهای رسانهای جریان اصلی در اسرائیل، گسترش خصومتها در مرزهای شمالی اسرائیل را به عنوان یک فرصت معرفی کردهاند: فرصتی برای اسرائیل تا نهتنها حزبالله را درهم بکوبد، بلکه به خودش ثابت کند که بالاخره بعد از یک سال ضربه روحی و تزلزلِ هولناک، در مسیر درست افتاده؛ اثبات کند دوباره به هویتِ باهوش، قدرتمند، الهامبخش در حوزه فناوری، و موردِ تحسینِ جهانیِ خود برگشته. اما همانطور که جنگ غزه، برخلاف پیشبینی اسرائیلیها، بسیاری از واقعیتهای تهدیدآمیز اساسی علیه اسرائیل را تغییر نداد، این جبهه جدید هم تغییری در آنها بهوجود نخواهد آورد؛ مگر اینکه اسرائیل با تغییرات عمیقتری رودررو شود که باید در سیاستهای خود در قبال فلسطینیها و در حوزه سیاست داخلی ایجاد کند. آمریکا و کشورهای بزرگ اروپایی در برابر اقدامات اسرائیل در غزه صرفاً مقاومت [و مخالفت] نمادین از خود نشان دادهاند. غرب عملاً دست اسرائیل را در عملیاتهایش در غزه باز گذاشته و تاکنون هیچ تلاش واقعیای برای احیای روند صلح اسرائیل و فلسطین انجام نداده و تسلیم اظهارات نتانیاهو شده که میگوید الآن زمان مناسبی برای این کار نیست. با این حال، بهرغم حمایت دولتهای غربی از کارزار جنگی اسرائیل، اسرائیلیها به طور فزایندهای احساس میکنند در میان مردم سایر نقاط جهان منزوی شدهاند. بخشی از این احساس انزوا موجه است: بیشتر خطوط هوائی خارجی پروازهایشان به تلآویو را متوقف کردهاند. و رتبه اعتباری اسرائیل به پایینترین حد خود در تاریخ رسیده. اما بخشی از این حس انزوا خود تحمیل شده است: رسانههای عبری جریان اصلی، اعتراضات در دانشگاههای غربی و مکانهای عمومی در حمایت از فلسطین را برجسته میکنند، اگرچه تا حد زیادی ادعای نتانیاهو را میپذیرند که این اقدامات تجسم قدیمیترین و غیرمنطقیترین اَشکال نفرت از یهودیان است. به همین ترتیب، ادعاها درباره ارتکاب جنایات جنگی یا تلاش اسرائیل برای نسلکشی در غزه (پروندههایی که در حال حاضر در دو دادگاه بینالمللی در دست رسیدگی هستند) نیز بازتاب داده میشود، هرچند این اخبار نیز در اسرائیل، به طور کلی، به عنوان پروپاگاندای شرورانه توصیف میشوند.
ورود ایران به معادله
اعتمادبهنفس اسرائیلیها در ماه سپتامبر، پس از تشدید حملات دولت علیه حزبالله، تقویت شد. حزبالله پس از ۷ اکتبر نشان داده بود قادر است شهرها، فرودگاهها، و نیروگاههای اسرائیل را در حمایت از حماس، نابود کند؛ و ارتش اسرائیل را مجبور کرده بود نیروهای زمینیاش را بین دو جبهه جنوب و شمال اسرائیل تقسیم کند. از نظر اسرائیلیها (که از ۷ اکتبر تا آن زمان لگدکوب و سرخورده بودند) ضدحمله ارتش اسرائیل یادآور جنگ ششروزه ۱۹۶۷ بود که اسرائیل در آن هم به لطف برخورداری از نیروی هوائی برتر بهسرعت پیروز شد. نتانیاهو اعلام کرد که اسرائیل در حال «پیروز شدن» در جنگ است و ایران، حامی حزبالله، را نیز به حملات مشابه تهدید کرد. وزارت آموزش اسرائیل دستور داد در مدارس مذهبی دولتی رقص شادی انجام شود. یهودیان سکولار و لیبرال اسرائیل هم، اگرچه در ملأعام پایکوبی نمیکردند، اما آنها هم شاد بودند و خلبانان شجاع و مأموران اطلاعاتی باهوش خود را، که موجب ایجاد این حس پیروزی شده بودند، تحسین میکردند.
به گزارش مشرق، با این حال، این سرخوشی بهسرعت از بین رفت. ایران با شلیک تعداد زیادی موشک [به ترور اسماعیل هنیه و سید حسن نصرالله و سردار نیلفروشان] واکنش نشان داد و تروریستها [افراد شهادتطلب] شش نفر را در ایستگاه قطار شهری تلآویو کشتند. عملیات زمینی نوپای اسرائیل در لبنان پیشاپیش از نظر تلفات نظامی پرهزینهتر از حملات هوائی و عملیاتهای ویژه قبلی نشان داده. بدیهی است که یک جنگ منطقهای گستردهتر با حضور ایران، دست اسرائیل را از رسیدن به پیروزیهای سریع و پایدار کوتاه خواهد کرد. و احساس شکست اسرائیلیها بزرگتر از آن است که مأموریتهای موفقیتآمیز علیه حزبالله و حتی ایران، بتوانند آن را تغییر دهند. برای اسرائیلیها ضروری است که بپذیرند واقعیتهای گستردهتر پیرامون آنها واقعاً از ۷ اکتبر به این سو تغییر کرده و راهبرد آنها نیز باید به همین نسبت تغییر کند.
پادویی روزنامه زنجیرهای برای آمریکا و رژیم جنایتکار صهیونیست
در حالی که سیاستهای خصمانه آمریکا علیه ایران در قالب افزایش تحریمها و حمایت از رژیم تروریستی اسرائیل تشدید شده است، روزنامه غربگرای هممیهن، تیتر نخست خود را به «امکان همکاری ایران و آمریکا؟» اختصاص داد.
هممیهن از قول باربارا اسلاوین پژوهشگر اندیشکده استیمسون و نزدیک به دولت آمریکا مدعی شده است آمریکا به خاطر نزدیکی به انتخابات نمیتواند کاری بکند اما دولت ایران میتواند (به شکل یکطرفه) اعتمادسازی کند.
اسلاوین به روزنامه هممیهن گفته است: «برای ایران و آمریکا این زمینه وجود دارد که با یکدیگر برای کاهش تنش در خاورمیانه تلاش کنند. تشدید تنش جاری در منطقه برای همه خطرناک است. اگر من جای دولت ایران بودم این سیگنال را ارسال میکردم که آمادگی پذیرش راهکار دودولتی را که از طریق دیپلماسی و نه جنگ به دست بیاید، دارم؛ از حزبالله میخواستم تا آنگونه که شورای امنیت سازمان ملل در قطعنامه ۱۷۰۱ خواسته است به ازای خروج اسرائیل از جنوب لبنان به شمال رودخانه لیتانی عقبنشینی کند و تبادل موشک و راکت بین دو طرف متوقف شود. از حماس میخواستم که آتشبس را بپذیرد و گروگانهای اسرائیلی را آزاد کند. از شبه نظامیان عراقی و حوثیها میخواستم که با پایان منازعه موافقت کنند و از آمریکا برای گفتوگوهای مستقیم در خصوص مسائل منطقهای و در عین حال پرونده هستهای دعوت میکردم. چنین اقدامهایی باعث میشود که اسرائیل به عنوان یک جنگطلب منزوی شود.»
وی در عین حال میافزاید: «دولت آمریکا به دلیل نزدیک شدن به زمان برگزاری انتخابات ریاست جمهوری در شرایط سختی قرار دارد و نوعی بیمیلی در دولت وجود دارد که باعث میشود هیچ اقدامی انجام ندهد که بخت انتخاب کامالا هریس را به مخاطره بیاندازد. اما این بیمیلی به معنای آن نیست که زمینهسازی برای دیپلماسی از همین حالا شروع نشود. حتی دونالد ترامپ هم علاقهای ندارد که خاورمیانهای را که در آتش میسوزد به ارث ببرد. در حال حاضر مشخص نیست که دولت آمریکا تا چه اندازه علاقهمند باشد گامهای لازم برای پایان دادن به منازعه در خاورمیانه را بردارد. اما آن چیزی که به وضوح مشخص است تا پیش از انتخابات دولت آمریکا از برداشتن گامهای جدی خودداری میکند.
سرنوشت کشورهای منطقه در هم تنیده شده است. آنها میتوانند به تخریب اموال مردم و اقتصادهای یکدیگر ادامه دهند یا اینکه میتوانند برای حل چالشهای عمیق مشترکی که با آن مواجه هستند همکاری را آغاز کنند. باید به شعارهای مرگ بر هر کسی پایان داد و به سمت پذیرش واقعگرایانه این موضوع رفت که همه ملتهای منطقه ماندگار هستند و در این جهت گام برداشت که راهکارهای غیرخشونتآمیزی برای حل مسائل ریشهای مانند منازعه اسرائیل و فلسطین پیدا شود. ایران باید در کنار عربستان سعودی و کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس پرچمدار چنین جنبشی باشند زمان زیادی است که وقت آن رسیده که از محور مقاومت به سمت محور سازندگی و صلح حرکت کرد.»
گفتوگو و بازنشر بیدریغ اظهارات این تحلیلگر آمریکایی در حالی است.
اولا رژیم صهیونیستی، اشغالگر است و راهکار دو دولتی در فلسطین اشغالی معنا ندارد. نشانه ابطال این ادعا هم این است که صهیونیستها پس از رسمیت بخشیدن سازمان ملل به اشغال بخشی از سرزمین فلسطین، به همین میزان بسنده نکردند و طی 7 دهه گذشته به بهانههای مختلف به شهرکسازی و گسترش مناطق صهیونیستنشین در عمق فلسطین ادامه دادهاند.
ثانیا مرزهای لبنان مشخص است و هیچ دلیلی ندارد که حزبالله به عنوان نیروی مقاومت از مرزها عقبنشینی کند.
ثالثا برخلاف ادعای تحلیلگر آمریکایی، اسرائیل در جنگطلبی و جنایت تنها نیست و کاملا با حمایت و پشتیبانی آمریکا جنایت و نسلکشی میکند. بنابراین، آمریکاست که باید به حمایت از این رژیم خاتمه دهد تا آتشبس در منطقه برقرار شود، نه اینکه حامیان مقاومت فلسطین در لبنان کنار بکشند.
رابعا روزگاری که میشد ملتهای منطقه را با کلماتی مانند صلح و آبادانی و سازندگی فریب داد و سرزمینهایشان را اشغال و منابعشان را غارت کرد و از کشور آنها ویرانه ساخت، سپری شده است. «مقاومت»، در متن جنگهای تحمیلی آمریکا و اسرائیل به منطقه رشد کرده و جا افتاده و ریشه دوانده است و همین مقاومت هم هست که مهار رژیم نسلکش و ویرانیطلب صهیونیستی را لازمه هر نوع صلح و سازندگی در منطقه میداند.
تاریخ خبر: ۱٤۰۳/۰۷/۲۲، ۰۶:۲۲:۵۷ بازدیدها: 49