بسم الله الرّحمن الرّحیم
برای اخلاق، دین به ما دو دستور داد، یكی اینكه در درون هر كسی فضیلتهای اخلاقی نهفته است، اینها امانتهای الهیاند، خدا به عنوان ودیعه در درون ما نهاد و ما را امینِ این ودایع قرار داد. یك عدّه كارشناس و درونشناس و هویّتشناس به نام انبیا(علیهم السلام) فرستاد تا این دفائن درونی را شكوفا كنند،به ما ارائه كنند و بهرهاش را به ما برسانند؛ این یك كار.دوم اینكه [در فرامین دینی] به ما دستور احتیاط دادند.احتیاط كه ریشهاش از حائط و احاطه است،به این معناست كه انسان دور این دینش را دیوار بكشد،اگر كسی باغی درست كرد،اگر دور این باغ را دیوار نكشد،بیگانه حریم این باغ را میشكند و وارد میشود و میوهاش را هدر میدهد. اینكه میگویند فلان شخص [در مسائل دینی] محتاط است یعنی دور دینش را حائط و دیوار كشید. اگر باغداری به این فكر نباشد كه دور باغش را دیوار بكشد،محصول او به دست او نمیرسد، اگر خواست از محصولش بهره ببرد كه عصاره زحمات اوست، اطراف باغش را دیوار میكشد و از این جهت آن باغی كه دیوار دارد از آن به عنوان حائط یاد میكنند.وقتی به ما گفتند احتیاط كن یعنی دور دینت را دیوار بكش، ائمه(ع) به این سفارش كردند و گفتند: «فخذ بما فیه الحائطهًْ لدینك»[1] یعنی دور دین را دیوار بكش تا بیگانه نتواند وارد حریم دینتان بشود، برای اهمیت این مطلب هم به ما فرمودند :«أخوك دینك فاحتط لدینك»[2] یعنی انسان فقط در زندگی یك برادر دارد، هیچ كسی برادر او نیست مگر همین یكی و آن دین انسان است.این «أخوك» خبر مقدم است و این دین، مبتدای مؤخّر است، تقدیم این خبر بر این مبتدا برای افاده حصر است،یعنی در این روایت حضرت به انسانها میفهماند:ای انسان! تو یك برادر داری و آن دین توست، دور دینت را دیوار بكش كه هر كس طمع نكند، طوری زندگی كنید كه دوستان شما به شما پیشنهاد گناه ندهند، حریم بگیرند.اینكه گفتند به شما احترام میكنند یعنی حریم میگیرند، وقتی حریم میگیرند كه شما دور دینتان را دیوار كشیده باشید.
عقل؛ دوست انسان
مشابه این تعبیرازوجود مبارك امام رضا(ع) هم رسیده است كه حضرت فرمود: «صدیق كلّ امریء عقله»[3] اینچنین نیست اینكه گاهی خبر مقدم و مبتدا مؤخر است براساس تفنّن باشد،اگر خبری را مقدم داشتند برای یك نكته است، اینجا هم در این حدیث نورانی امام رضا(ع) كه خبر بر مبتدا مقدم شد، برای افاده حصر است، یعنی انسان فقط یك دوست دارد و آن عقل اوست،عقل همان است كه به تعبیر رسول خدا(ص) [در بخش انگیزه زانوی شهوت و غضب را عقال كند و] در بخش اندیشه زانوی وهم و خیال را عقال كند[4] انسان نه وهّام باشد نه خیّال. در قرآن كریم متخیّل و امثال ذلك به كار نرفت ولی مختال كه از باب افتعال است به كار رفت، از این جهت فرقی بین باب افتعال و تفعّل نیست؛ چه بگوییم تخیّل، چه بگوییم اختیال. فرمود: خدا انسان مختال را دوست ندارد :(إِنَّ الله لاَ یُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ)[5] مختال در برابر عاقل است، اختیال در برابر تعقّل است،خیال در برابر عقل است. فرمود خدای سبحان انسان خیالمدار را دوست ندارد،انسان عقلمحور را دوست دارد. اینكه امام رضا(ع) در آن بیان نورانی فرمود: «صدیق كلّ امریء عقله» همین است این عقل، زانوی وهم و خیالِ چموش و جموح را عقال میكند، چه اینكه آن عقل عملی كه «عُبد به الرحمن واكتسب به الجنان»[6] زانوی جموح و چموش شهوت و غضب را عقال میكند.عقال، زانوبند شتر جموح است،این دو زانوی شتر غیر رام را محكم میبندند كه جموحی نكند، «اعقل و توكّل»[7] همین است.
مفهوم رفتن به پناهگاه خدا
دو كار را خدای سبحان به وسیله قرآن و روایات به ما فهماند، یكی اینكه در درون ما سرمایهای هست، فرمود ما انسان را بدون سرمایه خلق نكردیم، یك لوح نانوشته به انسان ندادیم، ما آنچه به زیان و به سود انسان بود در درون جان او ثبت كردیم، اینكه فرمود: (وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا* فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا)[8] یعنی هر چه برای انسان كارآمد بود ما گفتیم و به او الهام كردیم، خدای سبحان هم كه منزّه از نسیان و عصیان و سهو و خطا و خطیئه است (وَمَا كَانَ رَبُّكَ نَسِیّاً)[9] انسان هم كه این مطلب را با لسان تكوین گرفته ،پس هم خدای سبحان درست الهام كرده و هم عقل بشر، فطرت بشر، جان بشر این را درست دریافت كرده، شیطان كه وارد قلب میشود چند منظوره حركت میكند، یكی اینكه دستی به این معدن بزند این (فَلَیُغَیِّرُنَّ خَلْقَ الله)[10] را در آنجا پیاده كند یا آن را دفن كند كه (قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا)[11] تا فتوای فطرت به گوش انسان نرسد، انسان از درون خود صدایی نشنود،وقتی از درون خود صدایی نشنید، از بیرون صداها را بر او تحمیل میكنند،هم خیال و وهم را شكوفا میكند، هم شهوت و غضب را در بخش عمل گویا میكند، چون جلوی فطرت را گرفته است؛ كار شیطان این است كه آن دفینه اصیل و اصلی را از یاد ما ببرد. مردان الهی كسانیاند كه معدنشناسند، حریمشناسند،احرامشناسند، مُحرِم شناسند، طواف كننده شناسند، اگر ببینند یك حرامی جامه احرام در بر كرده و در دور كعبه دلشان دارد طواف میكند تا ببیند این كعبه چه وقت باز میشود وارد دل بشود، فوراً بیدار هستند و آن را طرد میكنند:(إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّیْطَانِ تَذَكَّرُوا فَإِذَا هُم مُبْصِرُونَ)[12] اگر طوافكنندهای از شیاطین دور قلبش بگردد، تا ببیند چه وقت درِ دل باز میشود كه او وارد حریم دل بشود، اینها متذكّر میشوند، به یاد خدا میافتند، او را میبینند و او را از حریم دل طرد میكنند. اینكه فرمود: (وَإِمَّا یَنزَغَنَّكَ مِنَ الشَّیْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِالله؛ و هرگاه وسوسهای از شیطان به تو رسد، به خدا پناه ببر)[13] یعنی اگر صدای آژیر خطر را شنیدی فوراً برو پناهگاه، نه اینکه بگویی:«أعوذ بالله من الشیطان الرجیم». این گفتن، یك ذكر لفظی است ثواب هم دارد، تا حدّی هم مؤثر است؛ اما عمده،رفتن به پناهگاه است.آنهایی كه زمان دفاع مقدس را درك كردند میدانند وقتی بیگانه میخواست حمله كند،رسانههای ایران صدای آژیر خطر را پخش میكردند و معنایش این بود كه حمله بیگانه دارد شروع میشود،بروید به پناهگاه؛ این آژیر خطر به ما میگوید بروید به پناهگاه؛ معنای رفتن به پناهگاه این نیست كه كسی در خیابان بایستد و بگوید من میخواهم بروم پناهگاه! با این لفظ، با این گفتار، كسی از خطر محفوظ نیست.اینكه خدا در قرآن فرمود هر وقت خطر را احساس كردید دیدید در درون شما وسوسه است كه فلان كار را انجام بدهید،فلان نامحرم را نگاه بكنید، فلان حرف را بزنید، فلان مال را بگیرید، این آژیر خطر است،هر وقت این آژیر خطر را احساس كردید بروید به پناهگاه (فَاسْتَعِذْ بِالله)[14].
خداوند؛ دژبان قلعه توحید
استعاذه یعنی پناهجویی، پناه بردن، وارد پناهگاه شدن.خدا هم فرمود من یك پناهگاه دارم همه جایی و همیشگی است، در آن هم باز است، كلید نمیخواهد. اینكه فرمود: «كلمهًْ لا إله إلاّ الله حِصْنی فَمن قالها دخل حِصنی و مَن دخل حِصنی اَمِن مِن عذابی»[15] همین است.حِصن یعنی دژ.فرمود من دژبانم،این یاء متكلّم نشان میدهد تنها دژبان توحید،خود خدای سبحان است، البته انبیا اولیای الهی، فرستادههای الهی، مدبّرات و ملائكه الهی زیرمجموعه فرمان ذات اقدس اله كمك میكنند، اما تنها كسی كه دژبان اصلی و اصیل این قلعه است، خود خدای سبحان است. اگر كسی آن را عارفاً و عاقلاً و معتقداً بگوید و وارد این قلعه بشود، از خطر محفوظ است.بنابراین این خطرها را قرآن كریم گوشزد كرد و این راههای اخلاقی را هم به ما فرمود. فرمود مسائل اخلاقی بر شما تحمیل نیست،خواسته شماست (یك) ما این خواسته را در درون شما به ودیعت نهادیم (دو) انبیا را هم فرستادیم كه این را شكوفا كنند: «یُثیروا لهم دفائن العقول»[16] (سه) عالمان دین را هم وارثان انبیا قرار دادیم كه حرف انبیا را یاد بگیرند،باور كنند،عمل كنند و به شما منتقل كنند در راستای شكوفا كردن همین گوهرها (چهار). اینكه فرمود علما وارثان انبیایند[17] فقها وارثان انبیایند، میراث مهمّ انبیا همین «یُثیروا لهم دفائن العقول» است كه جامعه را به عقلانیت برسانند، آدم عاقل نه بیراهه میرود نه راه كسی را میبندد، آدم عاقل نه به خود خیانت میكند،نه به جامعه و دین خیانت میكند. این كار رسمی انبیا(ع) است عالمان دین كه این مطالب را یاد گرفتند و عمل كردند، در اثاره دفائن عقول، وارثان انبیایند یعنی زمینهشناسند،گوهرشناسند، آن گوهر را از درون دل استخراج میكنند و به انسان نشان میدهند، وقتی انسان فهمید دارای چه گوهری است آنگاه دستور دوم را از طرف رهبران الهی به آنها ابلاغ میكنند كه «فخذ بما فیه الحائطهًْ لدینك» این گوهرها را با دیواركشی حفظ كن كه بیرون نروند، از بیرون كسی حمله نكند، آن وقت چنین انسانی میشود متخلّق.
بیانات حضرت آیت الله جوادی آملی (دام ظله) در جلسه درس اخلاق
در دیدار با جمعی از دانشجویان و طلاب، قم؛ 26 /11 / 1391 .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مرکز اطلاعرسانی اسرا
[1]. بحارالأنوار، ج2، ص246. [2]. الامالی (شیخ مفید)،ص283. [3]. الكافی، ج1، ص11. [4]. ر.ك: تحفالعقول، ص15. [5]. لقمان، 18. [6]. الكافی، ج1، ص11. [7]. شرح نهجالبلاغه (ابنابیالحدید)، ج11، ص201. [8]. شمس، 7 و 8. [9]. مریم، 64. [10]. نساء، 119. [11]. شمس، 10. [12]. اعراف، 201. [13 و14]. اعراف، 200. [15]. كشفالغمه، ج2، ص308. [16]. نهجالبلاغه، خطبه 1. [17]. الكافی، ج1، ص32 و 34.