۹۳۵ - سید حسن روحبخش : اصلاح جان مقدمه اصلاح جهان ۱۴۰۱/۰۷/۲۵
اصلاح جان مقدمه اصلاح جهان
۱۴۰۱/۰۷/۲۵
سید حسن روحبخش
بر اساس آموزههای قرآنی اصلاح جهان و برطرف کردن فساد از دریا و خشکی و نیز اصلاح جامعه متوقف بر اصلاح جان آدمی و تغییر در خود است. نویسنده در این مطلب بر آن است تا نگرش اسلام را در این باره تبیین کند.
***
اصلاح جان، رهایی از فساد و تباهی
اصلاح از واژه «صلح» در برابر افساد، به معناى برطرف کردن فساد و تباهى و انجام دادن کار شایسته است.(لسان العرب، ابن منظور، ذیل واژه «صلح») از جمله کاربردهای مهم و مشهور در میان مسلمانان، اصلاح ذات البین است که به معناى ایجاد آشتى میان متخاصمان و دشمنان و یا کسانی است که با هم قهر کردهاند.
در آموزههای قرآنی از اصلاح شخصی تا جامعه تا جهان سخن به میان آمده و همان طوری که از افساد در این امور پرهیز داده شده، از انسانها بهویژه مسلمانان و مومنان خواسته شده تا به اصلاح امور فاسد بپردازند و اموری که به هر دلیلی از سوی شخص یا افراد دیگر انسانی به فساد کشیده شده را اصلاح کنند.
به عنوان نمونه معاشرت با یتیمان به خاطر احتمال خوردن مال یتیمان و حرمت شکنی و مانند آنها در آیه ۲۲۰ سوره بقره به عنوان امری فسادانگیز دانسته شده و معاشرت با حفظ موازین و حقوق آنان به معنای امری اصلاحی معرفی شده است. هم چنین در آیات ۳۵ و ۱۲۸ سوره نساء و ۲۲۸ سوره بقره، اصلاح اختلافات زناشویی که به فساد و تباهی خانواده و فروپاشی آن میانجامد، مورد تاکید قرار گرفته است. به این معنا که افسادکننده زن و شوهر هستند ولی ورود دیگران به عنوان اصلاحگری مورد تاکید و تشویق قرار گرفته است.
همچنین در آموزههای قرآنی از اصلاح دزد سخن به میان آمده که یک امر اجتماعی و اقتصادی و مربوط به حوزه جامعه است.(مائده، آیات ۳۸ تا ۴۰)
خداوند در آیه ۴۱ سوره روم درباره فساد جهان به دست انسان میفرماید: به سبب دستاوردهای مردم، فساد در خشکى و دریا نمودار شده است، تا سزاىِ بعضى از آنچه را که کردهاند به آنان بچشاند، باشد که بازگردند.
البته خداوند مردمان را به سبب افسادشان تنبیه میکند و مشکلات امر فساد را آشکار میکند تا مردم بفهمند و به اصلاح امور بپردازند.
با توجه به مجموعه این آیات و آیات دیگر میتوان دریافت که اصلاح جان به اصلاح جامعه و جهان خواهد انجامید. از این روست که خداوند در آیه ۱۱ سوره رعد میفرماید: خداوند سرنوشت هیچ ملتى را تغییر نمى دهد، مگر آنکه خودشان تغییر روش دهند و هنگامى که خداوند براى ملّتى به دلیل اعمالشان بدى بخواهد، هیچ چیز مانع آن نخواهد شد و غیر از خدا حمایتگرى براى آنان نخواهد بود.
در این آیه بیان شده که تغییر جان و اصلاح خود موجب تغییر در جامعه میشود، حال این تغییر در جهت مثبت باشد موجب اصلاح جامعه و اگر در جهت منفی باشد موجب فساد در جامعه خواهد شد. البته تاکید بر جمع، دلالت بر این معنا دارد که تغییر در پدیدههای اجتماعی نیازمند تغییرات دسته جمعی یا اکثریت افراد جامعه در جانشان است. به این معنا که تغییرات مثبت و منفی اجتماعی منوط به تغییرات در بیشترین افراد آن جامعه است.
گرچه تغییرات مثبت و منفی اجتماعی منوط به تغییر در انفس و جان اکثریت است، اما این تغییرات در اکثریت با تغییر در یکایک افراد جامعه تحقق مییابد؛ پس اگر چه، «با یک گل بهار نمیشود»، ولی با یکایک گلهاست که گلستان ایجاد میشود و بهار میآید. بنابراین اگر هر کسی بکوشد تا خود را اصلاح کند یا به اصلاح یک فرد دیگر بپردازد، زمینه اصلاح جامعه فراهم میشود.
به سخن دیگر، اگر چه اصلاح جان یا چند جان به تنهایی کافی نیست، ولی شرط لازم است و تا این تغییرات جانی در تک تک افراد رخ ندهد، جامعه که متشکل از همین افراد است تغییر نخواهد کرد.
خداوند در آیه ۵۳ سوره انفال نیز میفرماید: این کیفر بدان سبب است که خداوند نعمتى را که بر قومى ارزانى داشته تغییر نمىدهد، مگر آنکه آنان آنچه را در دل دارند تغییر دهند و خدا شنواى داناست.
البته باید توجه داشت که تغییر در جان دیگری نیازمند تغییر در جان خود است و کسی که خود صالح نباشد نمیتواند مصلح باشد. پس مصلح واقعی کسی است که خود صالح باشد. از این رو امیرمومنان على(ع) میفرماید: مَنْ لَمْ یُصْلِحْ نَفْسَهُ لَمْ یُصْلِحْ غَیْرَهُ؛ هر کس خودش را اصلاح نکند، نمى تواند دیگران را اصلاح کند.(غررالحکم، ح ۸۹۹۰)
پیامبر (صلی الله علیه و آله) نیز خطاب به امیرمومنان علی(ع) نشانهها و علائمی را برای صالح در اصطلاح اسلامی بر میشمارد که توجه به آن بیانگر حقایقی مهم است. آن حضرت(ص) میفرماید: یا عَلىُّ وَ لِلصّالِحِ ثَلاثُ عَلاماتٍ: یُصْلِحُ ما بَیْنَهُ وَ بَیْنَ اللّهِ تَعالى بِالْعَمَلِ الصّالِحِ وَ یُصْلِحُ دینَهُ بِالْعِلْمِ وَ یَرْضى لِلنّاسِ ما یَرْضى لِنَفْسِهِ؛ اى على! انسان صالح سه نشانه دارد: با عمل صالح، میان خود و خداوند را اصلاح مى کند،با علم، دینش را اصلاح مى نماید و براى مردم، همانى را مى پسندد که براى خود مى پسندد. (میراث حدیث شیعه، ج ۲، ص ۳۵، ح ۱۲۲)
بر اساس همین قاعده است که خداوند در آیات قرآن بر اصلاح شخصی از راه کسب تقوا و تزکیه نفس تاکید دارد. خودسازی مثبت آن است که انسان خود را تسلیم محض خداوند کرده و بر اساس صراط مستقیم عبودیت رفتار کند تا خداوند او را تزکیه نماید و عیوب و نواقصش را برطرف سازد و به کمال و صلاح برساند.
کسی که خطا و گناهی مرتکب شده باید توبه کند تا زمینه توجه خداوند برایش فراهم آید و خداوند با پذیرش توبهاش، امورش را اصلاح کند. از همین رو در آیاتی از جمله آیه ۳۹ سوره مائده بر این نکته تاکید میشود که هر کسی ظلم و ستمی در حق خود و خدا و دیگران روا داشته باید توبه کند تا فرصت اصلاح به دست آورد.
شروط اصلاح نفس
برای اصلاح خود به عنوان یک انسان صالح که بتواند نقش مصلح را ایفا کند اموری لازم است که گام نخست آن شناخت نواقص و عیوب خود و برطرف کردن آنهاست. از این رو شناخت،مقدم بر عمل است. همچنین تخلیه از صفات بد و تحلیه (آراسته شدن) به صفات خوب برای رسیدن به مقام صالح شرط دانسته شده است. از جمله مهمترین نکتهای که باید در حوزه تخلیه و تحلیه به آن توجه داشت اینکه از خودپسندی رها شود؛ زیرا خودپسند عیوب خود را نمیبیند و نمیپذیرد و دست به خودسازی نخواهد زد. از همین رو خداوند کسانی که گرفتار خودپسندی هستند و به تعبیر قرآنی خودشان را تزکیه میکنند و میگویند پاک هستند، سرزنش میکند و میفرماید: لاتزکوا انفسکم؛ خودتان را پاک از عیب و نقص ندانید.(نجم، آیه 32)
البته کسانی که خودستایی کرده و مدعی تزکیه نفس خویش هستند، در دامی میافتند که گمان میکنند مصلحان جامعه هستند در حالی که فساد و افساد میکنند و مدعی اصلاحگری میشوند؛ چنان که منافقان گرفتار دام خودپسندی و خودستایی اینگونه هستند و خود را مصلح و مومنان و متقیان را مفسد میشمارند.(بقره، آیات ۸ تا ۱۲)
از دیگر شروط صالح شدن شناخت نسبت به اوضاع جامعه است تا شخص گرفتار فتنه نشده و در انتخاب راه اصلاحی در نماند؛ زیرا کسی که به اوضاع جامعه شناخت نداشته باشد نمیتواند نه خود را حفظ کند و نه به جامعه مددی رساند و روش اصلاحی را در پیش گیرد. از همین رو امام صادق(ع)می فرماید: اَلْعالِمُ بِزَمانِهِ لا تَهْجُمُ عَلَیْهِ اللَّوابِسُ؛ کسى که به اوضاع زمان خود آگاه باشد، گرفتار هجوم شبهات نمى شود. (تحف العقول، ص ۳۵۶)
اصلاح جامعه، تکلیف عمومی
بر اساس آموزههای قرآنی اصلاح جامعه بر عهده همه صالحان است و هر کسی در حد خود وظیفه دارد تا در موردی که خود در آن صالح است دخالت کند و به اصلاح امور دیگری بپردازد. این بدان معنا خواهد بود که «رطب خورده منع رطب نتواند کرد»، لذا کسی که در امری صالح نیست حق امر به معروف و نهی از منکر ندارد و نمیتواند اصلاحگری کرده و به عنوان مصلح در این امر ورود کند. بنابراین شرط اصلاح دیگری و جامعه، اصلاح خود است و هر چه فرد صالحتر باشد دامنه اصلاحگری او نیز افزایش مییابد.
اگر پیامبر(ص)می فرماید: کُلُّکُمْ راعٍ وَکُلُّکُمْ مَسؤولٌ عَنْ رَعیَّتِهِ؛ همه شما سرپرست و مسئوول هستید و درباره زیردستانتان باز خواست مىشوید(جامع الاخبار، ص ۱۱۹)، پیش شرط آن اصلاح خود است؛ زیرا بر اساس آیات قرآن از جمله آیات سوره عصر، شرط توصیه دیگران به حق و صبر، تحقق ایمان و عمل صالح در خود است؛ زیرا کسی که خود در امری صالح نیست چگونه میتواند صلاح و فساد در آن امر را بشناسد و به دیگران توصیه اصلاحی داشته باشد؟!
براین اساس خداوند در آیات قرآن از جمله آیاتی که وظیفه امر به معروف ونهی از منکر را وظیفه همگانی و از باب ولایت مومنان دانسته، بر واژه ایمان و مومن بودن تاکید میکند؛ زیرا این مومنان هستند که به قید مومن بودن دارای چنین ولایتی هستند و مخاطب پیامبر(ص) در حدیث نیز همین مومنانی میباشند که در حضورشان بودند و صلاحیت آن را دارا بودند که دیگران را به اصلاح دعوت کنند. پس مصلح باید خود صالح باشد تا بتواند در این جایگاه قرار گیرد.
از نظر امام باقر(ع)جامعه صالح و مصلح جامعهای است که فریضه امر به معروف و نهی از منکر در آن به طور کامل اجرایی میشود و همگان بدان اهتمام میورزند. آن حضرت(ع) میفرماید: اِنَّ الاَمْرَ بِالْمَعْروفِ وَ النَّهْىَ عَنِ الْمُنـکَرِ سَبیلُ الاَْنْبیاءِ وَ مِنْهاجُا لصُّلَحاءِ، فَریضَهٌ عَظیمَهٌ بِها تُقامُ الْفَرائِضُ، وَ تَاْمَنُ الْمَذاهِبُ وَ تَحِلُّ الْمَکاسِبُ، وَ تُرَدُّ الْمَظالِمُ وَ تَعْمُرُ الاَرْضُ، وَ ینْتَصِفُ مِنَ الاَْعداءِ وَ یَسْتَقیمُ الاَمْرُ...؛ امر به معروف و نهى از منکر راه و روش پیامبران و شیوه صالحان است و واجب بزرگى است که واجبات دیگر با آن بر پا مى شوند، راهها امن مى گردد و درآمدها حلال مى شود وحقوق پایمال شده، به صاحبانش برمى گردد، زمین آباد مى شود و (بدون ظلم) حق ازدشمنان گرفته مى شود و کارها سامان مى پذیرد. (کافى، ج ۵، ص ۵۶، ح ۱)
در این راستا نقش برخی از افراد جامعه مهمتر و اساسیتر بهشمار میرود؛ زیرا دامنه نفوذ آنان بیشتر است؛ چنانکه پیامبر(ص) میفرماید: صِنْفانِ مِنْ اُمَّتى اِذا صَلُحا صَلُحَتْ اُمَّتى وَ اِذا فَسَدا، فَسَدَتْ اُمَّتى. قیلَ: یا رَسولَ اللّهِ وَ مَنْ هُما؟ قالَ: اَلْـفُقَهاءُ وَ الاُمَراءُ؛ دو گروه از امّت من اگر صالح شوند، امّتم صالح مى شوند و اگر فاسد شوند، امّتم فاسد مى شوند. عرض شد: اى رسول خدا، آن دو گروه کدامند؟ فرمودند: عالمان دین شناس و حاکمان و دولتمردان.(خصال، شیخ صدوق، ص ۳۷)
از نظر پیامبر روش حکام جامعه بستگی کامل به عملکرد افراد جامعه دارد؛ زیرا حاکمان و رهبران جامعه از درون همین جامعه بیرون آمده و به عنوان یک پدیده اجتماعی خود را بروز داده و در جایگاه مسئولیت قرار گرفتهاند. پس رهبران و دولتمردان هر جامعه نماد و آینه تمام نمای افکار و اعمال افراد آنجامعه و بازتابی از آن است. از این رو میفرماید: عُمّالُکُمْ اَعْمالُکُمْ، کَما تَـکونونَ، یُوَلّى عَلَیْکُمْ؛ کارگزاران شما نتیجه اعمال شما هستند، همان گونه که هستید، بر شما حکومت مى شود.(شرح شهاب الاخبار، ص ۲۶۰)
رسول خدا(ص) اهتمام به امور جامعه مسلمانان را وظیفه مسلمان دانسته و حتی مسلمانی را به آن معنا کرده و فرموده است: مَنْ اَصْبَحَ لا یَهْتَمُّ بِاُمورِ الْمُسْلِمینَ فَلَیْسَ مَنْهُمْ وَ مَنْ سَمِعَ رَجُلاً یُنادى یا لَلْمُسْلِمینَ فَلَمْ یُجِبْهُ فَلَیْسَ بِمُسْلِمٍ؛ هر کس صبح کند و به امور مسلمانان همّت نکند، از آنان نیست و هر کس فریاد کمک خواهى کسى را بشنود و به کمکش نشتابد، مسلمان نیست. (کافى، ج ۲، ص ۱۶۴، ح ۵)
البته برخی از گناهان اجتماعی و حتی فردی تاثیر افسادی بیشتری از برخی دیگر دارد که باید مورد توجه قرار گیرد. به عنوان نمونه امام سجاد(ع)می فرماید: اَلذُّنوبُ الَّتى تُغَـیِّرُ النِّعَمَ: اَلْبَغْىُ عَلَى النّاسِ وَ الزَّوالُ عَنِ الْعادَهِ فِى الْخَیْرِ وَ اِصْطِناعِ الْمَعْروفِ وَ کُفْرانِ النِّعَمِ وَ تَرْکِ الشُّکْرِ قالَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ: «اِنَّ اللّهَ لایُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتّى یُغَیِّروا ما بِاَ نْفُسِهِمْ...»؛ گناهانى که باعث تغییر نعمتها مى شوند، عبارتند از: تعدی به مردم، ترک عادتهاى کار خیر و خوب و کفران نعمت و ترک شکر، زیرا خداوند عزّوجلّ مى فرماید:«خداوند سرنوشت هیچ ملتى را تغییر نمى دهد، مگر اینکه خودشان تغییر روش دهند». (معانى الاخبار، ص ۲۷۰)
در جامعه اسلامی جایی برای تبعیض میان قوی و ضعیف نیست به طوری که حق ضعیف نادیده گرفته شود و تنها به حقوق اقویا توجه شود و حتی بدتر از آن، عدالت و حدود و قوانین نسبت به ضعفاء به شدت اجرایی شود و نسبت به اقویا با اهمال و تسامح عبور شود. پیامبر(ص)در این باره هشدار میدهد و میفرماید: اِنَّما اَهْلَکَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ اَنـَّهُمْ کانوا اِذا سَرَقَ فیهِمُ الشَّریفُ تَرَکوهُ وَاِذا سَرَقَ فیهِمُ الضَّعیفُ اَقاموا عَلَیْهِ الْحَدَّ؛ نابودى مردمان پیش از شما از آنجا بود که اگر سرشناسى دزدى مى کرد، رهایش مىکردند و چون ناتوانى دزدى مى کرد، مجازاتش مىکردند. (نهج الفصاحه، ح ۹۴۳)
امام على(ع) نیز بر اساس همین قاعده میفرماید: کونا لِلظّالِمِ خَصْما وَ لِلْمَظْلومِ عَوْنا؛ پیوسته دشمن ظالم و یاور مظلوم باشید. (نهجالبلاغه، از نامه ۴۷) پس تفاوتی نباید میان ظالمی با ظالمی دیگر به جهت قدرت و ثروت و یا بینوایی و فقر گذاشته شود و ظالم هر کس و در هر مرتبه و جایگاه اجتماعی باشد باید مجازات شود و حق، به اجرا درآید.
جامعه اسلامی دارای امت صالح و مصلح باید همان گونه که از فسق و فجور و غیبت و تهمت و مانند آن پاک باشد، نباید اجازه دهد هنجارشکنان، هنجارشکنی کنند و در امنیت اجتماعی قرار گیرند. پیامبر(ص) به جامعه هشدار میدهد که نسبت به هنجارشکنان واکنش شدید نشان دهند؛ زیرا اگر هنجارشکنی به شکل پدیده اجتماعی درآید غیر قابل مهار و مدیریت خواهد شد. اگر هنجارشکنان در جامعهای بخواهند با فجور و اباحهگری قباحت ربا، زنا، خیانت، دزدی از بیتالمال، ارتشاء، اختلاس، بیحجابی و مانند آنها را از میان ببرند، آن جامعه به تباهی و فساد خواهد کشید و نعمت از آن جامعه رخت خواهد بست. بنابراین لازمه اصلاحگری در جامعه مقابله با این پدیدههای زشت و نابهنجار اجتماعی و برخورد شدید با هنجارشکنان است. پیامبر(ص)میفرماید: اَتـَرعوونَ عَنْ ذِکْرِ الْفاجِرِ حَتّى یَعْرِفَهُ النّاسُ؟! فَاذْکُرُوا الْفاجِرَ بِما فیهِ یَحْذَرْهُ النّاسُ؛ آیا از بردن نام بدکار، براى اینکه مردم او را بشناسند، خوددارى مى کنید؟ بدکار را بااعمال و کردارش معرفى کنید، تا مردم از او برحذر باشند. (کنزالعمال، ح ۸۰۷۰)
آن حضرت(ص) در جایی دیگر به یک اصل و سنت الهی اشاره کرده و میفرماید: اِنَّ اللّهَ تَبارَکَ وَ تَعالى اِذا اَرادَ بِقَوْمٍ بَقاءً اَوْ نَماءً رَزَقَهُمْ الْقَصْدَ وَالْعَفافَ وَ اِذا اَرادَ بِقَوْمٍ اِقْتِطاعا فَتَحَ لَهُمْ اَوْ فَتَحَ عَلَیْهِم بابَ خیانَهٍ؛ هرگاه خداوند تبارک و تعالى ماندگارى یا رشد ملتى را بخواهد، میانهروى و عفاف را روزی شان مىکند و هرگاه نابودى آنان را بخواهد، دَرِ خیانتکارى را به سود ویا به ضررشان، به رویشان مى گشاید. (الدررالمنثور، ج ۳، ص ۱۲۰)