۱۳۰ - زهرا شکوهی : عصمت پیامبر اکرم(ص) از نگاه قرآن ۱۴۰۱/۱۱/۲۴
زهرا شکوهی
عصمت پیامبر(ص) از مهمترین مباحثی است که هر گونه شائبه در آن به معنای عدم قرار گرفتن ایشان در مقام «نبوت و رسالت» و عدم امکان قرار گرفتن در مقام «اسوه حسنه» به شکل مطلق است؛ زیرا بدون عصمت در دریافت وحی، صیانت وحی، ابلاغ وحی، عمل به وحی در قالب سنتهای قولی و فعلی، هیچ اعتمادی نمیتوان به شخص کرد و او را راهنمای الهی بشر دانست؛ کمترین شک در عصمت پیامبر به معنای شک در نبوت و رسالت آن حضرت(ص) است. نویسنده در نوشتارفرارو با مراجعه به آموزههای قرآن حقیقت عصمت پیامبر مکرم اسلام و زمینهها و عوامل پیدایش این عصمت را تبیین کرده است.
حقیقت عصمت پیامبر(ص)
عصمت، حالت نفسانی است که انسان را از خطا و گناه باز میدارد. وقتی این عصمت از سوی خدا ایجاد شود، به معنای رهایی از هرگونه پلیدی بازدارنده از کمال است. پیامبران بهویژه پیامبر اکرم(ص) و اهل بیت عصمت و طهارت(ع) براساس آیه 33 سوره احزاب از عصمت الهی برخوردار هستند، به طوری که همه هستی ایشان، از نظر کمی و کیفی از هر گونه پلیدی(رجس) تطهیر شده و به تمامیت طهارت دست یافتهاند؛ زیرا با آنکه آنان از همه جهات بشری همانند دیگر انسانها هستند؛ اما به سبب مقام نبوت، رسالت و امامت، لازم است تا از هر گونه قول و فعلی که برخاسته از «رجس» باشد، پاک شوند؛ چرا که اگر قول و فعل آنان، همان چیزی نباشد که خدا خواسته است، نمیتوان بدان اعتماد کرد. پس حتی اگر در یک قول و فعل ایشان، خدشه و شائبهای از خطا، سهو، اشتباه، نسیان، جهل و مانند آنها باشد، به هیچ یک از اقوال و افعالشان نمیتوان اعتماد کرد؛ از این رو خدا در آیات 3 و 4 سوره نجم و آیه 17 سوره انفال، قول و فعل ایشان را همان قول و فعل الهی دانسته که از قول و فعل سایر بشر متفاوت است.
در حقیقت، وجه تمایز پیامبر(ص) با دیگر انسانها در بخش «بشر» بودن ایشان نیست؛ زیرا ایشان و دیگر پیامبران نیز بشری همانند سایر انسانها هستند؛ چنانکه خدا بهصراحت میفرماید: قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ؛ بگو جز این نیست که من نیز همانند شما بشری هستم.(کهف، آیه 110) بر همین اساس، ایشان نیز همانند دیگران، خواب و خوراک و ازدواج دارند؛ خدا در همین باره در برابر اعتراض کافران که میگفتند: این رسول را چه میشود که غذا میخورد و در بازارها حرکت میکند.(فرقان، آیه 7) اینگونه موضعگیری میکند و میفرماید: و پيش از تو پيامبران خود را نفرستاديم جز اينكه آنان نيز غذا مىخوردند و در بازارها راه مىرفتند؛ و برخى از شما را براى برخى ديگر وسيله آزمايش قرار داديم. آيا شكيبايى مى كنيد! و پروردگار تو همواره بيناست. (فرقان، آیه ۲۰)
پس اگر میان پیامبران با دیگران از نظر بشریت فرقی نیست، این فرق میان آنان و دیگران در چه چیزی است؟ خدا در این باره به مسئله مهم اشاره میکند که به حوزه «انسانیت» باز میگردد؛ زیرا انسان تنها همین «بشره» (پوست) نیست که از ماده و خاک و آب تشکیل شده است؛ بلکه دارای نفس الهی است که به سبب روح دمیده شده، او را از دیگر آفریدههای الهی متمایز ساخته تا جایی که در مقام خلافت الهی همگان حتی فرشتگان مامور به اطاعت و سجده اطاعت و تسخیر نسبت به او شدند.(ص، آیه 72؛ بقره، آیات 30 و 31) خدا از میان انسانها، کسانی را دستچین و گلچین کرده است که از آنها به «مجتبی» (برگزیده)یاد میشود(نحل، آیه 121)، همان طوری که خدا حضرت آدم(ع) از میان مخلوقات خویش برگزید.(فرقان، آیه 122) سپس همین افرادی را که دستچین شدهاند، از صافی گذرانده و آنان را «مصطفی» (صاف شده) کرد تا هیچگونه نقص و کمبودی نداشته و همانند عسل مصفی، بدون هیچگونه موم و زوائد باشند.(آل عمران، آیه 33؛ فاطر، آیه 32) نواقص دیگری که سائر افراد بشر دارند، این افراد برگزیده صاف شده ندارند؛ یعنی در سطحی از کمالات قرار دارند که میتوان گفت از هر عیبی، سبوح و از هر نقصی قدوس هستند که به معنای تمامیت در کمالات است.
از آنجا که آنان با انتخاب و گزینش الهی از دیگر افراد بشر متمایز شدهاند، از این استعداد و قابلیت برخوردارند که وحی را دریافت دارند: بگو من همانند شما بشری هستم، با این فرق که به من وحی میشود.(کهف، آیه 110)
ظرفیتی که آنان پیدا کردهاند موجب شده تا از دیگر انسانها متمایز باشند. این دریافت وحی، نیازمند سطحی از کمالات است که همه انسانها هر چند در اصل وجود، آن را دارا هستند، ولی چون به کمال نرسیده، نمیتوانند از آن سطح بهره مند شوند، در حالی که پیامبران با عنایت و فضل الهی به این ظرفیت میرسند و اینگونه میتوانند در مقام نبوت و رسالت به دریافت وحی و ابلاغ آن بپردازند. پس عصمت در پیامبران، حقیقتی است که در ایشان نه تنها به شکل ملکه، بلکه مقوم ذات وجود دارد و آنان را از هر گونه رجس که نقص و عیب است، پاک و مطهر کرده است. این بدان معناست که قول ایشان همان «نطق الهی»(نجم، آیات 3 و 4) و فعل ایشان همان فعل الله است.(انفال، آیه 17) بنابراین، اطاعت از ایشان عین اطاعت از خدا است؛ چنانکه عصیان نسبت به ایشان عصیان نسبت به خدا است؛ زیرا قول و فعلی ندارند که بر خلاف حق باشد و شائبه خطا، اشتباه، نسیان، سهو و مانند آنها در آن راه نمییابد.(انفال، آیات 20 و 46؛ مجادله، آیه 13؛ ممتحنه، آیه 8 و 9)
بنابراین، هر چیزی که پیامبر(ص) در قول و فعل و تقریر خویش دارد، میبایست اطاعت شود و برخلاف آن عمل نکرد؛ زیرا اینگونه است که انسان میتواند با اطاعت مطلق از اسوه حسنه به کمالات برسد و خدایی و ربانی شود.(حشر، آیه 7؛ احزاب، آیه 21؛ آل عمران، آیه 79)
عوامل و زمینههای عصمت در پیامبر(ص)
از آنچه بیان شد معلوم شد که عصمت در پیامبران از جمله پیامبر اکرم(ص)، بلکه اولیای امور که در جایگاه پیامبر(ص) قرار میگیرند، یک شرط اساسی است؛ زیرا بدون عصمت نمیتوان از کسی که احتمال خطا و اشتباه و سهو و نسیان در اوست پیروی کرد و اقوال و افعال او را به کار گرفت؛ از همین رو در آیات قرآن، اطاعت مطلق تنها نسبت به دارندگان عصمت مجاز دانسته شده است.
قرآن برای پیدایی عصمت در پیامبران و امامان و خصوصا حضرت محمد(ص) عوامل و زمینههایی را برشمرده که برخی ازآنها عبارتند از:
1. حکمت الهی: اهدافی برای آفرینش انسان در نظر گرفته شده که جز از راه هدایتهای فطری(طه، آیه 50) و هدایتهای تشریعی که مطابق همان هدایت فطری تکوینی است(روم، آیه 30) به دست نمیآید. از همینرو خدا برای هدایت بشر افزون بر حجت باطنی عقلی فطری، حجتهای ظاهری به عنوان پیامبران فرستاده تا اسلام را ابلاغ کرده و مردم را به صراط مستقیم الهی دعوت کنند.(بقره، آیه 38؛ آل عمران، آیات 19 و 85 و 164) پس حکمت الهی مقتضای آن است که گروهی دارای عصمت باشند و بتوانند در مقام اسوههای حسنه الهی قرار گیرند و مردمان را با تعلیم و تزکیه به کمالاتی برساند که مقام خلافت الهی انسان مقتضی آن است. از آیات قرآن به دست میآید که پیامبر(ص) نیز به حکمت الهی در این درجه از عصمت قرار گرفته تا از هر گونه خطا در امان باشد و بتواند ماموریت الهی را به انجام برساند.(نساء، آیه 113)
2. فضل الهی: نبوت و رسالت و امامت از مقامات الهی است که به هر کسی نمیرسد؛ زیرا باید شخص از هر گونه ظلم فکری و رفتاری از جمله ظلم عظیم شرک و گناه به دور باشد.(بقره، آیه 124؛ لقمان، آیه 13) خدا از میان موجودات، انسان را بر دیگران برتری بخشید(اسراء، آیه 70) و در میان انسانها پیامبران را بر غیر ایشان برتری داد.(انعام، آیه 86؛ بقره، آیه 253؛ اسراء، آیات 21 و 55) مقتضی فضل الهی خاص نسبت به پیامبر(ص) این است که ایشان از عصمت مطلق برخوردار باشد (نساء، آیه 113) تا در مقام اسوه حسنه مطلق قرار گیرد که قول و فعل او حجت است.(احزاب، آیه 21)
3. الطاف خفی الهی: پیامبر(ص) از الطاف خفی الهی بهره برده و به او عصمت داده شده است(اسراء، آیه 74)؛ زیرا «ثبّتناك» در احتمالى به معناى ثبات قلب به لطف خفى الهى است. (مجمع البيان، ج 5- 6، ص 665) البته برخى از مفسّران معتقدند كه مقصود از تثبيت، عصمت افاضه شده از جانب خداوند است. (الميزان، ج13، ص184)
4. علم لدنی: علم لدنی به معنای علمی که مستقیم و بیواسطه از خدا به قلب انسان میرسد و نسبت به حقایق هستی، از رویت و شهود برخوردار میشود، عامل مهم در عصمت پیامبر(ص) و مصون ماندن ایشان است.
از نظر قرآن، برخوردارى محمّد (صلیالله علیه و آله) از علم لدنّى، زمینه مصونیّت آن حضرت از خطا و مایه عصمت وى بوده است.(نساء، آیه 113)
5. وحی: وحی الهی که نوعی ارتباط خاص میان انسان با خدا است، موجب میشود تا انسان به مصونیت برسد و از عصمت الهی برخوردار شود.
این وحی الهی علاوه بر عصمتبخشی علومی خاص را در اختیار پیامبر(ص) قرار میدهد که او و بلکه همه انسانها جز از راه وحی نمیتوانستند به آن دست یابند. در حقیقت معلوماتی که از طریق وحی میرسد معلوماتی است که از هیچ راه دیگری قابل دسترسی برای بشر نیست.(نساء، آیه 113) این معلومات که علم لدنی است(هود، آیه 1؛ نمل، آیه 6) نوعی علم خاص است که موجب عصمت نیز میشود.(نساء، آیه 113)
6. نعمت الهی: از نظر قرآن، برخی از امور نعمتهای مطلق هستند که از جمله آنها میتوان به نعمت ولایت، اسلام، ایمان و نبوت و رسالت اشاره کرد.(مائده، آیه 3؛ حجرات، آیه 7 ) همین لطف الهی است که اجازه نمیدهد تا شیاطین و جنیان بر نفس پیامبر(ص) مسلط شوند و القائات شیطانی داشته باشند و او را به جنون مبتلا سازند که همان جنزدگی است.(قلم، آیه 2؛ حج، آیه 52)
7. استعاذه به خدا: از عوامل موثر در عصمت استعاذه به خدا است. کسی که واقعا در پناه خدا قرار گیرد از عصمت بهرهمند میشود؛ چنانکه حضرت یوسف (یوسف، آیه 23) و پیامبر(ص) با استعاذه در امان خدا قرار گرفته و از هرگونه وسوسهها و تاثیرات شیطانی در امان ماندند.
(اعراف، آیه 200؛ فصلت، آیه 36)
موارد و مصادیق عصمت پیامبر(ص)
براساس تعالیم قرآن، حضرت پیامبر(ص) دارای عصمت مطلق است که از نظر کمی و کیفی در تمامیت کمالی قرار دارد. بنابراین، مواردی که ایشان با عصمت از آن در امان خواهند بود، شامل همه ساحات زندگی او میشود.
از نظر فکری و عملی و نیز دریافت و بیان و ابلاغ و حفظ وحی، ایشان مصون از هرگونه خطا و گناه و اشتباه و سهو است که برخی مصادیق آنها به شرح زیر است:
1. خطا: پیامبر(ص) از هرگونه خطا در دریافت وحی(نجم، آیه 11)، دیدن و رویت حقیقت و مشاهدات قلبی (نجم، آیات 10 تا 17) و نیز حکم، حکومت، قضاوت و فتوا(نساء، آیه 65؛ التفسير الكبير،
فخر رازی، ج 4، ص 128 – 129) در امان خواهد بود.
2. نسیان: پیامبر(ص) هر چه را خدا به او آموخت را یاد دارد و فراموشی در او راه نمییابد.(اعلی، آیه 6)
3. شیطنت: آن حضرت(ع) از هر گونه شیطنت در امان است و هرگز شیطان نمیتواند در او تصرفاتی داشته باشد.(حج، آیات 52 و 54)؛ زیرا ایشان تحت ربوبیت مستقیم رب العالمین قرار دارد و از سلطه شیطان در امان است.(اسراء، آیه 65)
4. گمراهی: عصمت الهی پیامبر(ص) موجب آن است که همواره در خط هدایت و صراط مستقیم باشد و هرگز به سمت گمراهی کشیده نشود.(نساء، آیه 113)
5. عصیان و معصیت: پیامبر (ص) معصوم از هر گونه عصیان بوده و همواره مطیع خدا است.(یونس، آیه 15)
6. مصونیت در ابلاغ: همان طوری که ایشان در دریافت وحی دارای عصمت است، در ابلاغ نیز دارای عصمت است.(همان؛ نجم، آیات 3 و 4؛ حاقه، آیه 44)
7. حکم و حکومت: هر فرمان و حکمی که پیامبر(ص) میدهد فرمان و حکم الهی است که میبایست از آن اطاعت شود؛ زیرا پیامبر(ص) حکم و حکومتی که دارد، همان حکم و حکومت الهی است و در آن هواهای نفس و امور دیگر راه نمییابد. لذا مردم باید تسلیم محض حکم و حکومت ایشان باشند.(نساء، آیه 65)
8. قول و فعل: سخن ایشان بر اساس نطق الهی است. قرآن میفرماید: او از روی هواهای نفس سخن نمیگوید؛ جز این نیست که همان وحی را میگوید که به او شده است.(نجم، آیات 3 و 4) در مقام فعل نیز هر اقدام فعلی او همان فعل الله است؛ زیرا خدا به عنوان نمونه میفرماید: وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ رَمَى؛ وقتی تیر میاندازی تو تیر نمیاندازی بلکه این خدا است که تیر میاندازد.(انفال، آیه 17) از همین رو وقتی ایشان کسی را برای امامت و خلافت خویش نصب میکند، همان نصب الهی است و باید اطاعت شود و عصیان نشود؛ چرا که ایشان هرگز به میل خویش یا هواهای نفسانی اقدامی نمیکند که موجب خشم الهی شود و رضایت الهی در آن نباشد. پس سخنی به هذیان نمیگوید و وصیتی نمیکند که برخاسته از پریشان حالی در هنگام احتضار و مانند آن باشد؛ زیرا اگر در مقام احتضار هوشیاری نداشته باشد یا خطا و نسیان کند، ممکن است سخنی بگوید که سخن شیطان باشد و همه تلاشهای عمرش را به یک سخن بر باد دهد. پس عصمت ایشان تا دم مرگ همچنان باقی بوده است و اینکه دوات و قلم خواست تا مطلبی بنویسد که هرگز امت گمراه نشود، سخنی برخاسته از «هذیان» نبوده است که برخی از اصحاب نزدیک ایشان او را متهم به آن کرده و گفتند: ان الرجل لیهجر؛ این مرد هذیان میگوید.(اربلی، کشف الغمه، الشریف الرضی، ج۱، ص۴۰۲؛ ابن تیمیه، منهاج السنه، ۱۴۰۶ق، ج۶، ص۱۹؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، دارالصادر، ج۲، ص۱۸۷؛ مسلم، صحیح مسلم، دارالفکر، ج۵، ص۷۶)