ولایـت فقیـه و نواندیشی دینی-بخش اول
در نوشتار پیش رو مفهوم نواندیشی در دین و ویژگیهای آن و تفاوت آن با نوگرایی دینی بررسی شده و نگاه نواندیشانه امام خمینی به دین و ضرورتهای حاکمیت ولایت فقیه مورد واکاوی قرار گرفته است. نخستین بخش از مطلب را از نظر میگذرانیم.
***
رابطه دين با عصر و زمانهاي كه در آن زندگي ميكنيم با اقتضائاتي كه دارد همواره يكي از موضوعات و دغدغههايي است كه انديشمندان مسلمان و انديشهورزان دين باور به راحتي نميتوانند از آن بگذرند، اينكه دين براي اقتضائات اين زمان چه پاسخي دارد و اساساً از دين در اين باره چه انتظاري بايد داشت از دلمشغوليهايي است كه موجب تكوين جريانهاي فكري نوانديشانة در حوزه دين شده است، توجه به همين اقتضائات و پاسخ نوانديشانه دين باوران به آن، اهميت وجود حكومت ديني و ضرورت برپايي آن در قالب نظريه ولايت فقيه را در پي داشته است، البته برخي با مصادره عنوان نوانديشي ديني مدعي شدهاند كه: «نوانديشي ديني به لحاظ نظري منكر هرگونه ولايت فقيه، منكر هرگونه حكومت ديني در دوران معاصر و منكر سازگاري دروني جمهوري اسلامي است. حكومت دموكراتيك سكولار حكومت مطلوب نوانديشي ديني است. مومنان با حقوق مساوي با ديگر شهروندان در جامعه مدني دينورزي خود را دنبال ميكنند»[۱]، در حالي كه اين ادعا از واقعيت جريانهاي نوانديشانه معاصر درباره دين دور بوده و حقيقت آن را نمايان نميكند، به هر حال درباره نسبت دين با عصر و زمانهاي كه در آن زندگي ميكنيم نگرشها، نظرات و موضعگيريهاي متفاوتي وجود دارد كه در اين مختصر ما درصدد جريان شناسي اين نگاهها نيستيم لكن براي بررسي دقيق موضوع، ضرورت دارد با تفكيك ميان دو رويكرد يعني نوگرايي ديني و نوانديشي ديني به برخي ادعاها پاسخ دهيم، بدين منظور پيش از پرداختن به تمايزات اين دو رويكرد، لازم است به مفهوم نوانديشي بپردازيم.
نوانديشي و نوانديشي در دين
نوانديشي به معناي از نو دربارة مسائل فكر كردن است؛ يعني افراد به پژوهشها و نظريههاي گذشتگان اكتفا نكرده، درصدد باشند از طريق بازانديشي در افكار پيشينيان بر مبناي مقدمات يقينيتر و به كار بردن روش صحيحتر، به نتايج نو و جديد دست يابند.[2]
مقصود از نوانديشي در دين اين است كه افراد به پژوهشها و نظريههاي گذشتگان اكتفا نكرده، درصدد باشند از طريق بازانديشي در افكار پيشينيان بر مبناي مقدمات يقينيتر و به كار بردن روش صحيحتر، به نتايج نو و جديد دست يابند. به عبارت ديگر، فرض كنند كه اين مسئله حل نشده است و از نو تحقيق كنند و راه حلي براي آن بيابند. در اين صورت است كه علم پيشرفت و سطح معلومات بشر افزايش مييابد. افزون بر اينكه در عمل هم نتايج بهتري خواهد داشت.
تمايز نوانديشي ديني از نوگرايي ديني
چرايي تمايز اين دو رويكرد در واقع به دليل ضرورت ضابطهمند بودن در باز انديشي و نوانديشي در دين است كه موجب تفكيك دو جريان فكري در اين باره شده است، براي شناخت ضابطهها و فهم اين تمايزها مناسب است به چند نكته توجه شود.
1. به طور مسلّم دين اسلام داراي چهار ويژگي اساسی چون حقانيت، جامعيت، جهانشمولي و ابدي بودن است، در همين راستا بايد گفت اسلام ديني جامع و جاودانهاي است، اگر ما اسلام را به عنوان ديني جامع و جاودانه و دين زندگي و حيات شناختهايم كه اساساً به اعتقاد ما، اصالت اسلام در گرو همين وصف است و در آموزههاي ديني نيز اسلام، بيش از هر چيزي به اين وصف توصيف و از لوازم «ختميت» شمرده شده است، بايستي در تمام حيات بشر پاسخگوي نيازها و گشاينده رازهاي او باشد و طبيعتاً اين پاسخگويي بايد متناسب با اقتضائات عصري انجام پذيرد، البته بدون ترديد ميدانيم دين براساس اقتضائات و ضرورتهاي عصري پاسخهاي مناسبي دارد، اين اصل كه «بايد متناسب با نيازها و پرسشهاي عصري به پاسخيابي از متن دين پرداخت و خود را از حصار فهم ظاهري و پديداري خارج ساخت» جوهر نوانديشي ديني است[3]، در مقابل نوانديشي ديني كه با اين نگرش به بازشناسي و بازسازي انديشه ديني روي آورده است، جريان نوگراي ديني هم وجود دارد كه بدون عنايت به چهار ويژگي اساسي اسلام به فهم ظاهري و پديداري آن روي آورده و قائل به تطبيق با اقتضائات عصر مدرن و نوسازي و دگرگونسازي در حوزه انديشهورزي دين است.
باید توجه داشت هر نوانديشي و نگرشي نو نسبت به دين ضرورتاً به معناي دگرانديشي نيست بلكه اساساً خاستگاه نخستين «نوانديشي ديني» تفكر اجتهادي شيعه است كه محصول آموزههاي امامان و پيشوايان آن ميباشد. تعامل عقلاني و نقاد با سنت و آموزههاي ديني، نتيجه غير قابل انكار تفكر اجتهادي است. نوانديش ديني نيز اصالت خود را بازگشت به سنتها و بازشناسي آنها ميداند، اما اين بازگشت، خردورزانه و متفكرانه و در عين حال ضابطهمند و روششناسانه است.
2. آنچه كه اصالت جريان نوانديشي ديني را در آغاز و انجام صيانت ميكند، وفاداري به عنصر «اجتهاد» است. اجتهاد يعني «فهم دين مبتني بر روشها، متدها و ضابطههاي خاص و نيز فهم روشمند دين». در مقابل اين نظريه، «فهم آزاد و غيرضابطهمند» قرار دارد كه مادر همة انحرافات و كجرويهاست. جريان اصيل نوانديشي معتقد است نميتوان به تداوم تاريخي پديدارهاي ديني پرداخت و مظاهر تمدن جديد را ناديده انگاشت، بنابراين، هنگامي كه اقتضائات عصري براي صاحبان انديشه مسئلهسازي ميكند و متفكران و انديشمندان دين با رويكرد درون ديني درصدد پاسخگويي به آن هستند بنابر نگاه و رويكردي كه يك نوانديش ديني دارد این است که هر گونه تحولي بايد متناسب با اصول و روش شناختي خاص صورت گيرد و اين نوع پاسخگويي به گونهاي نيست كه اقتضائات عصري بر آموزههاي دين تحميل شود و فهم و ادراك عصري بر متن دين بار گردد، چنين روشي را اساساً نوسازي و يا دگرگونسازي ميخوانند، يعني همان چيزي كه يك نوگراي ديني آن را دنبال ميكند.
3. همه عناصر دين يكسره در تحول و سيلان نيست، اسلام براي احتياجات ثابت انسانها قوانين ثابت و براي احتياجات متغير آنها موضع متغيري را لحاظ كرده و آن را با اصول ثابت مربوط كرده و طبق آن اصول در هر وضعيت جديدي قانون فرعي خاصي به وجود ميآيد. البته دين اسلام در برابر موضوعات متغير، ساكت ننشسته و مردم و جامعه را به حال خود رها نكرده تا هر كسي با هر نيتي دربارة اين متغيرها اظهار نظر كند بلكه در اسلام طرحي نو وجامع به نام اجتهاد پايهريزي شده است، اسلام در برابر موضوعات متغير، اجتهاد را به عنوان بهترين راه معرفي ميكند و با پذيرش و وارد كردن عقل در حريم دين، خود را از هر كهنگي و انحطاط مبرا كرده و اجازه نداده غبار زمان بر او نشيند كه او را گرفتار مرور زمان كند، به خاطر همين ويژگي اسلام، اين دين الهي براي هر زماني سخني نو و راهگشا به ارمغان آورده است، كاركرد اجتهاد اين است كه به ما دانايي، توانايي و مهارت لازم را جهت اين انفكاك ساختاري ميبخشد تا بتوانيم ثوابت را از متن متغيرات جدا كرده و پديدههاي جاودانه و ماندگار را از دل پديدههاي متغير تاريخي منفک ساخته و به آنها استمرار و تداوم تاريخي بخشيم.
4. ضرورت تفكيك ميان نوگرايي و نوانديشي و پرهيز از خلط آن، در اين است كه «نوگرايي ديني» ماهيت عملگرايانه و نيز تسليم شدن در برابر وضعيت موجود و غالب غرب دارد اما «نوانديشي ديني» ماهيتش تطبيق با مباني نظري دين و مطابق آن انديشيدن است، در جامعه كنوني ما خصوصاً در آرايشهاي سياسي ميان اين دو خلط ميشود، عنصر اصلي نوانديشيدن، تفكر و انديشه است، اما نوگرايان با دركي كه از واقعيتهاي زمانه دارند در يك فرآيند عيني با تحولات معاصر همراهي ميكنند، درك اين تحولات نزد آنان گرچه همگام با زمان پيش رفته كه در اين باره آنان مدعي فرزند زمان خويش هستند ولي در عين حال توانايي لازم براي توليد انديشه و تحليل نظري تحولات را ندارند، هر چند ميتوانند حامل و بازتوليدكننده انديشههاي نو و تازه ديگران باشند. تا بدين جا مشكلي در خصوص نوگرايان وجود ندارد، مشكل از آنجا آغاز ميشود كه چون لازمة عملگرايي، فرصت جويي و نوعي فايدهگرايي است لذا بيش و پيش از آنكه نوانديش باشند و نوآوري در عرصه فهم و انديشه داشته باشند، با ژست نوگرايانه امرار معاش ميكنند و به همين دليل خصوصيت اين « نوگرايان» اين است كه به جهت فقدان مباني نظري و انديشه ورزي، در معرض آسيبهاي زيادي قرار دارند، برخلاف بسياري از نوانديشان اصيل كه در عين برخورداري از انديشهنو، سخت پايبند سنتهاي اصيل ميباشند.
5. محقق ارجمند علي اكبر رشاد مؤلف كتاب « دين پژوهي معاصر»[4] تفكيك بين اين دو جريان را به شكل ديگري مطرح كردهاند، ايشان جريان نوانديشي ديني را تحت گفتمان مجدّد ياد كرده و آن را در مقابل گفتمان متجدد قرار دادهاند كه اين گفتمان متجدد عمدتاً شيفته و دلباخته فكر و فرهنگ مسلط و غالب غربي است ولي گفتمان مجدد در عين اينكه به ارزش مواريث خودي و ميراث غني و قويم فكري و علمي بازمانده از سلف، توجه و باور دارد و عالمانه بدان وفادار است، به دستاورد فكر بشر معاصر احترام ميگذارد و نيز به جدّ درصدد تأمل و توليد و ارائه انديشههاي تازه و مستقل است، اين گفتمان از نوآوري، نگران نيست بلكه ويژگياش نوآوري و ابداع و كوشش براي سهمگذاري در خزانه حكمت و معرفت بشري بخصوص در قلمرو معرفت ديني است[5]، مشخصه اصلي گفتمان مجدد و يا نوانديش ديني نقد و نوآوري در عين وفاداري مجتهدانه، ارزيابانه و نقادانه و پيشرونده نسبت به ميراث غني و قويم خودي و تعامل فعّال با تفكر معاصر جهاني و بينالمللي است، اين گفتمان با تفكرات حضرت امام خميني، علامه طباطبايي و مرحوم مطهري از دهه بيست تكوين يافته و توسط پيروان اين تفكر همچنان ادامه دارد.
متفكر شهيد استاد مرتضي مطهري همواره به عنوان اسلامشناسي آگاه، عالمي زمانشناس، دانشمندي دردآشنا و فيلسوفي تواناست كه مورد علاقة فرهيختگان و جوانان فكور بوده و ميباشد، ايشان الگوي مناسبي در پروسه نوانديشي ديني به شمار ميروند، وي درباره مقدمات و نيز آثار ظهور اين جريان نوانديش ديني چنين آورده است:
« از صد سال پيش مصلحان و انقلابيون اسلامي، پيشروان و رهبران انقلاب اسلامي از نو كتاب الجهاد و كتاب امر به معروف و نهي از منكر را براي جامعه ما طرح كردند كه شما ميبينيد در اين چهل پنجاه سال اخير در اين زمينه زياد سخن گفته شده است، اين مصلحان و رهبران انقلابي بذر اين تهاجم، تعرض و شورش بر نظامهاي فاسد حاكم را در حالي كه از روح اسلامي سرچشمه ميگرفت در روح ملت مسلمان كاشتند و همين خود يك دگرگوني روحي بنيادي در جامعه ما به وجود آورد.»[6]
ايشان همچنين درباره تأثيرات جريان نوانديش ديني در جامعه ميگويند: «اين گنجينه عظيم از ارزشهاي انساني كه در معارف اسلامي نهفته بود، تقريباً از سنه بيست به بعد در ايران به وسيله يك عده از اسلام شناسهاي خوب و واقعي وارد خودآگاهي مردم شد، يعني به مردم گفته شد، اسلام دين عدالت است، اسلام با تبعيضهاي طبقاتي مخالف است، اسلام دين حريت و آزادي است، به اين ترتيب علاوه بر معنويت، آرمانها و مفاهيم ديگر نظير برابري، آزاديخواهي و عدالت رنگ اسلامي به خود گرفته و در ذهن مردم جايگزين شد، درست به دليل جايگزيني اين مفاهيم در ذهن توده بود كه نهضت اخير ما، نهضتي شامل و همهگير شد...»[7]
نگاه امام خميني(ره) و توجه به اقتضائات زمانه نسبت به دين، همان نگاه نوانديشانهاي است كه ضرورت طرح و اعمال ولايت فقيه را در حوزه حكومت ايجاب کرده است، طرح و اعمال ولايت فقيه در سطح حكومت نياز به يك نگرش نوانديشانه در آموزههاي دين است كه براي توضيح و تبيين آن، نياز به شرح و تفصيل بيشتري داريم كه در ادامه به آن خواهيم پرداخت.
ـــــــــــــــــــ
پينوشتها:
[1]. محسن كديور، ولايت فقيه و نوانديشي ديني، 14/4/1396. http://www.kadivar.com. [2]. رك. نوانديشي ديني- گفتارهايي از حضرت آيتالله محمدتقي مصباح يزدي، دوفصلنامه پژوهش شماره2. [3]. سيد محمد حسيني قائم مقامي، «ضابطههاي نوانديشي ديني»، كيهان، 7/8/81، ص 6 و رك: حسيني قائم مقامي، «ضابطههاي نوانديشي ديني»، نقد، سال هفتم، ش 27 و 26، بهار و تابستان 82، ص 127- 142. [4]. علياكبر رشاد، دينپژوهي معاصر، تهران؛ پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، 1382، ص 147-149. [5]. علياكبر رشاد، دين پژوهي معاصر، تهران؛ پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، 1382 ، ص 109. [6]. مرتضي مطهري، مجموعه آثار، ج 24، ص 211. [7]. مرتضي مطهري، پيرامون انقلاب اسلامي، ص 31- 36.