گام دیگری كه در میدانِ هجمه به باورهای دینی برداشته شده، طرح نظریة سَیَلان یا عدم ثبات معرفت دینی است. بنا بر این نگره، یك فرد ممكن است از یك نصّ دینی برداشتی داشته باشد، اما با گذشت زمان و بروز برخی عوامل ـ نظیر افزوده شدن بر اطلاعات علمیِ وی ـ معرفت او دربارة همان نصّ دینی تغییر كند و آن شخص از آن متن چیز دیگری دریابد. به همین ترتیب، این وضع میتواند دربارة امّتها و ملّتهای مختلف، در زمانهای گوناگون صادق باشد.
هواداران نظریه مزبور برای اثبات این مدعا از یافتهها و استنباطهای فلسفی، روانشناختی، جامعهشناختی و روانشناسیِ اجتماعی مدد میگیرند و از این طریق میكوشند تا دین را طبق آرا و خواستههای خود تفسیر كنند.
بر این اساس، نظر به اینكه فهم دینی تابع مجموعهای از علوم دیگر است و هر تغییری در این علوم بر معرفت دینی اثر میگذارد، و نیز با توجه به اینكه علوم تجربی در معرض خطا و اشتباهاند، نتیجه گرفته میشود كه در فهم دینی نیز خطا و اشتباه راه دارد؛ و حتی انبیای الهی نیز ـ با توجه به اینكه از ابنای بشرند ـ فهم بشری دارند و معرفتشان درباره دین تابع ذهنیات و پیشداوریهای آنان است، و فهم آنان از وحی الهی تفسیری بشری و حصولی از امر نازل شدة خداوندی است. به این ترتیب با افزوده شدن بر اندوختههای علمیِ بشر طیِّ قرون و اعصارِ گذشته و آینده، پیشداوریها و ذهنیتهای او دقیقتر و به واقعیت نزدیكتر میشود و در نتیجه فهم او از نصوص دینی ـ كه صامت، نیازمند تفسیر و از جنس علوم حضوریاند ـ تصحیح میگردد. نتیجة این نگره آن خواهد بود كه حتی پیامبر
(صلى الله علیه وآله) در تلقی و ابلاغ و تفسیر وحی اشتباه میكرده، و چه بسا پس از كشفیات روزآمد و فراگیر معاصر، دانشمندانِ امروز وحی الهی را بهتر از برگزیدة خدا بفهمند و تفسیر كنند! بنابراین، تعالیم پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله)، همگی از مرتبة اعتبارِ یقینیشان فرو میافتند، و ایمان و یقینِ مسلمین به متن وحی و سیره و سنّت رسول(صلى الله علیه وآله) و جانشینان معصومش به شك و تردید و ابهام تبدیل میشود.
هواخواهان این نظریه میگویند با وجود اینكه حقیقت و گوهر دین امری ثابت و تغییر ناپذیر، و نزد خداوند است، علمِ ما آدمیان هرگز بدان احاطه نمییابد و پیامبر نیز آنچه بدو القا شده با فهم بشریِ خود دریافته است و امكان خطا در آن راه دارد. بر این اساس درك اندیشمندان دینی، به طریق اولی در معرض اشتباه و كجفهمی قرار دارد و هیچ ضمانتی برای صحت این معرفت وجود نخواهد داشت. نتیجه آنكه هر كسی دین را با فهم شخصی خود درك كرده و هیچ كس حق ندارد در این زمینه با دیگری مناقشه و سختگیری كند؛ حتّی موحدان هم بر مشركان برتری ندارند و هر كسی تابع ذهنیاتی است كه عرف و عادات و رسوم و علوم برای وی به ارمغان آوردهاند.1
تهاجم در حوزة ارزشها
دومین میدانِ ستیز با فرهنگ دین، عرصة ارزشهاست. پس از هجومهایِ ویرانگری كه در عرصة باورها صورت میگیرد و حاصل آن سست شدن ایمان و یقین امّت مسلمان و بهخصوص نسلهای نوجوان و جوان است، نوبتِ تاختن به ارزشها و گرایشهای آنان فرا میرسد.
دربارة هویت واقعی انسان و استعدادها و تواناییهای او دیدگاههای متفاوت و بلكه متضادی مطرح شده است. در یك دیدگاه، انسان موجودی كاملاً آزاد و مستقل انگاشته میشود كه برای شناخت سعادتِ خویش و راه رسیدن به آنْ خودكفاست؛ او موجودی است دارای قدرت مطلق، و رها از قید و بند هر گونه تكلیف و الزام خارجی. در دیدگاه دوم، انسان از قدرت شناخت لازم، و نه كافی، برای رسیدن به سعادت واقعی برخوردار، و نیازمند راهنماییِ الهی است. او تحت تدبیر و هدایت قدرتی ماورایی قرار دارد و برای نیل به مقصود نهایی خویش از جانب خدا و به وسیلة پیامبران تكالیف و الزامهایی بر عهده دارد.
پانوشت:
1- برای آگاهی بیشتر در این زمینه مراجعه كنید به: محمّدتقی مصباح یزدی، چكیدهای ازاندیشههای بنیادین اسلامی، ترجمه و تدوین حسینعلی عربی و محمّدمهدی نادری قمی، ص 31 ـ 43.