۱۰۱ - آیتالله سید احمد خاتمى : بررسی سیره امام على(ع) در دوران سکوت ۱۴۰۱/۰۱/۳۱
بررسی سیره امام على(ع) در دوران سکوت :
بیست و پنج ســال خار در چشم و استخوان در گلو
۱۴۰۱/۰۱/۳۱
آیتالله سید احمد خاتمى
در نوشتار حاضر سیره سیاسی امام علی(ع) در دوران 25 ساله سکوت و دلایل ایشان برای این سکوت به اجمال بررسی شده است. این مطلب از مجله پاسدار اسلام شماره ۱۹۵ و ۱۹۶ انتخاب شده است.
***
یکى از ادوار شایسته بررسى و تامل در سیره امامان(ع) بررسى دوره بیستوپنج ساله سکوت مولا على(ع) است. در این راستا باید به این سؤالات پاسخ گفت:
1ـ معناى سکوت چیست؟ آیا به معناى خانه نشینى و کناره گیرى از همه خدمات اجتماعى و سیاسى است؟ و یا واژه سکوت مترادف با «آتشبس» و خوددارى از درگیرى با دستگاه خلافت است؟
2ـ جایگاه سکوت از دیدگاه خود مولا چیست؟
3ـ فلسفه سکوت مولا على(ع) چه بوده است؟
4ـ فعالیت هاى سیاسى مولا على(ع) در این دوره بیستوپنج ساله در چه زمینه هایى بوده است؟
پیش از آغاز بحث تذکر این نکته لازم است که ما در این بحث درصدد نگاهى کلى به سیره سیاسى حضرت در این دوره هستیم و بر آن نیستیم تا جزئیات حوادثى که در این دوره تحقق یافته و مواضع امام(ع) در این زمینهها را مورد بحث قرار دهیم.
1ـ معناى سکوت
آیا سکوت امام على(ع) به معناى خانه نشینى و کنارهگیرى از همه خدمات و مسئولیت هاى اجتماعى است؟ برداشت خود مولا على(ع) این نیست. امام على(ع) در نهجالبلاغه از موضع خود در این دوره بیستوپنج ساله بهعنوان صبر، تسلیم و... یاد مىکند.
در خطبه شقشقیه امام على(ع) بعد از آنکه حوادث تلخ بعد از پیامبر را بازگو مىکند مىفرماید:
«... وطفقت ارتئى بین ان اصول بید جذإ إو اصبر على طخیه عمیإ... فرإیت ان الصبر على هاتا احجى...؛(1) و ژرف بیندیشیدم که آیا با دست تنها بستیزم یا بر این تاریکى کور صبر نمایم... سرانجام صبر و شکیبایى را خردمندانهتر دیدم».
در اینجا و نیز موارد مشابه(که در همین مقاله خواهید خواند) مولا از سکوت خویش تعبیر به صبر مىکند و آن را در مقابل جنگ و ستیز قرار مى دهد. بر این اساس استنباط روشن از این جملات آن است که مولا موضع خویش را در حقیقت«آتش بس» در آن شرایط مى داند و هرگز در این واژه سخنى از انزوا و گوشهنشینى نیست.
در مورد دیگر مولا از این موضع تعبیر به «تسلیم» کرده است:
«لقد علمتم انى احق الناس بهامن غیرى و والله لاسلمن ما سلمت امور المسلمین و لم یکن فیها جور الا على خاصه التماسا لاجر ذلک و فضله و زهدا فیما تنافستموه من زخرفه و زبرجه؛(2) همانا مىدانید که سزاوارتر از دیگران به خلافت منم، به خدا سوگند تسلیم خواهم بود (بدانچه کردید گردن مىنهم) تا هنگامى که اوضاع مسلمین به سامان بوده باشد و کسى را جز من ستمى نرسد و این کار را بهخاطر آن انجام مى دهم که از اجر و پاداش اخروى بهرهمند گردم و تا بىمیلى خویش را در آنچه براى رسیدن به آن مسابقه گذاردهاید یعنى دستیابى به زر و زیور دنیا، به اثبات رسانم».
در این سخن، امام ابتدا از لیاقت خویش براى خلافت مىگوید تا از سکوت حضرت سوءاستفاده نشده و آن را دلیل بر اعتراف برناتوانى ایشان نگیرند!! آنگاه حضرت سخن از آرمانگرایى خویش دارد و مىفرماید براى من مهم آن است که در جامعه اسلامى امنیت و آرامش حاکم بوده و نظام اسلامى سامان داشته باشد و در این راستا ایثارگرانه همه محرومیتها را به جان خریده و به همه آنچه دیگران براى آن سر و کله مىشکنند بىاعتنا خواهم بود. در این سخن نیز مولا از موضع خویش تحلیل ایثارگرانه دارد و هرگز سخن از انزوا نیست بلکه سخن از درگیر نشدن با دستگاه خلافت است، بنابراین باید سکوت مولا را به معناى گزینش موضع مسالمتآمیز با دستگاه خلافت و پرهیز از درگیرى و مبارزه مسلحانه تفسیر کرد. پس تعبیر «خانهنشینى» اگر معناى کنائى از آن مقصود نباشد چندان واژه رسا و گویا در این زمینه نیست، آنچنانکه واژه «سکوت» اگر به معناى فریاد و خروش برنیاوردن در برابر دستگاه خلافت باشد، واژه اى متناسب با همین موضعى است که از این دو گفتار امام على(ع) عرضه شد. چنانکه برداشت مولا نیز از واژه سکوت همین است:
«...فان اقل یقولوا حرص على الملک و ان اسکت یقولوا جزع من الموت...؛(3) اگر سخن بگویم و حقم را مطالبه کنم گویند خلافت را آزمندانه خواهان است و اگر دم فروبندم و ساکت نشینم خواهند گفت از مرگ ترسید».
در این سخن، حضرت سکوت را در برابر «فریاد و خروش»قرار مى دهد. سیره عملى ایشان نیز در این دوره بهترین مفسر موضع حضرت است. این چنین نبود که مولا در خانه نشسته باشد و خود را از همه مسئولیت هاى سیاسى، اجتماعى کنار بکشد و در انزواى مطلق باشد.
حضرت در این دوره هر جا که حضورش را براى دفاع از مبانى و کیان اسلام ضرورى دید، ایثارگرانه وارد شد و علیرغم جفاها و ناجوانمردیهایى که نسبت به او صورت گرفت هرجا که دستگاه خلافت در موضوعى ناتوان مىشد و مولا مى دید ناتوانى آنها را پاى اسلام مىگذارند نه آنها، مردانه وارد مى شد و این سرباز گمنام و مظلوم اسلام به وظیفه سربازى خویش در رابطه با اسلام عمل مىکرد.(بخشى از تلاشهاى امام را در این دوره در پایان همین مقاله خواهید خواند) و این نکته را ما در سیره دیگر امامان نیز داریم. براى همه آنان حفظ کیان اسلام در هر شرایط از اصول پذیرفته شده و اجتنابناپذیر بوده است.
جایگاه سکوت مولا على(ع)
امام على(ع) از موضع خویش با تعابیرى یاد مى کند که گویاى جهاد سخت ایشان است و نشاندهنده آن است که تحمل آن شرایط براى حضرت بسیار سخت و ناگوار بوده ولى به همان ملاکى که در دوره پیامبر(ص) با حضور موثر در نبردهاى پیامبر اکرم(ص) تیرها و نیزههاى دشمنان را به جان خرید، به همان دلیل در این دوره خون دلها خورد و به تعبیر امام راحل «جام زهر» را سر کشید! و آن دلیل انجام تکلیف و وظیفه است که قبله مردان خدا بوده است.
این تعابیر عبارتند از:
1 و 2 ـ استخوان در گلو و خاشاک در چشم
«... فصبرت و فى العین قذى و فى الحلق شجى؛(4) پس شکیبایى پیشه کردم (نه شکیبایى آمیخته با آرامش خاطر بلکه) در حالى بود که گویا چشم را خاشاک پر کرده و استخوان راه گلویم را گرفته بود».
«واغضیت على القذى و شربت على الشجى...؛(5) (در حالى سکوت کردم که) ... چشمهاى پر از خاشاک را
فرو بستم و با گلوئى که گوئى استخوان در آن گیر کرده جرعه حوادث را نوشیدم».
«... فاغضیت على القذى و جرعت ریقى على الشجى...؛(6) پس چشمان پر از خاشاک را برهم گذاردم و همچون کسى که استخوان در گلویش گیر کرده باشد آب دهان فرو بردم.»
(واژه قذى به معناى خاک یا خاشاک یا آلودگى است که در چشم یا نوشیدنى باشد که در اینجا مقصود خاشاک در چشم است.(7) و شجا به معناى استخوان یا چیز دیگرى است که در گلو گیر کند و در اینجا کنایه از اندوه و غم و شدت رنج(8) است).
این دو تعبیرترسیم گویایى از نهایت ناراحتى امام در آن سال هاى مرارت بار است که از طرفى مولا به چشم مىدید که به تدریج و آرام آرام نظام و حکومت و بهدنبال آن مردم از راهى که پیامبرترسیم کرده بود فاصله مىگیرند و اسلام ناب محمدى(ص) از هر طرف مورد تاخت و تاز قرار گرفته و از طرف دیگر زمینهاى براى فریاد و اقدام براى دفاع از اسلام ناب نبود. بحق شرایط سخت و کشنده اى است و امام على(ع) تنها با سرمایه فراوان ایمان و اخلاصى که داشت توانست آن را تحمل کند.
با اشک روان چون شمع بر بسته لب از شکوه
مردانه و پابرجا مىسوزم و مىسازم(9)
3 ـ تلختر از حنظل!
امام على(ع) در سخنى از صبر خویش چنین تعبیر مى کند:
«... و على امر من العلقم...؛ صبرم همانند صبر کسى بود که بر نوشیدن تلختر از حنظل شکیبا باشد».
طریحى گوید: العلقم بفتح العین فالسکون، شجر مر و یقال للحنظل علقم.(10) علقم درخت تلخى است، به درخت حنظل علقم گفته مىشود.
در لغت نامه دهخدا آمده است: حنظل ثمر گیاهى است بقدر خربزه خرد در نهایت تلخى که آن را هندوانه ابوجهل گویند... سعدى گوید:
اگر حنظل خورى از دست خوشخوى
به از شیرینى از دست ترشروى(11)
مولا سکوت تلخ خویش را تشبیه به خوردن تلخترین میوه مىکند و اگر بخواهیم این جمله را از زبان فرزند آن امام مظلوم یعنى امام راحل ترجمه کنیم باید بگوییم: جام زهر را نوشیدن!
4ـ دردناکتر از تیزى دم شمشیر براى قلب
تعبیر امام در این زمینه این است:
«... و آلم للقلب من وخز الشفار؛(12) و صبرم برایم دردناکتر بود از تیزى دم شمشیر براى قلب».
با این تعابیر دقیقاً مى توان جایگاه سکوت را از دیدگاه مولا یافت، مولا خود را همیشه در میدان جهاد مىبیند، گاه در میدان جهاد با دشمنان رویاروى با اسلام و گاه در میدان جهاد اکبر، جهاد با نفس! و در همه صحنهها صبور است و شجاع و بدون تردید اگر ارج و عظمت صبر و شجاعت مولا در این عرصه برتر از عرصه هاى دیگر نباشد قطعا کمتر نیست. آنچنانکه شکوه پذیرش قطعنامه از سوى حضرت امام(ره) (به هنگامى که وظیفه، پذیرفتن آن شد) و معامله شکوهمند آن امام عزیز با خداوند، کمتر از فریاد و خروش در دوره حکومت ستمشاهى نبود.
فلسفه سکوت
اساسىترین فلسفه سکوت آن حضرت آن گونه که از سخنان مولا استفاده مى شود «حفظ اساس دین» است. مولا على(ع) به این باور رسید که ادامه روش اعتراضآمیز نه تنها تإثیر آنى خود را ندارد بلکه سبب سوءاستفاده دشمنان زخم خورده اسلام مىشود. لکن در برخى از سخنان مولا این نکته مطرح است که حضرت راز سکوت خویش را نداشتن یاران وفادار و فداکار بیان مىکند. اینجا سؤالى که مطرح است این است که اگر ما محور حفظ دین را راز اصلى سکوت بهحساب آوریم حتى اگر مولا یارانى آنچنان نیز مىداشت، باید سکوت مىکرد؟ پس راز بیان این نکته چیست؟
باید گفت نکته حائز اهمیت همینجا است که مولا على(ع) در آغاز، تلاش شایسته خویش را در جهت تحقق برترین معروف یعنى «تحقق حکومت حق» به کار برد و آنگاه که از یافتن نتیجه مایوس شد براساس مصالح اسلام دست از روش اعتراضآمیز خویش کشید. این روش الهامبخش این نکته است که انسان باید در حد توان خود در جهت تحقق معروف تلاش کند تا حد یأس! و فایده دیگرى که این رفتار مولا داشت آن بود که جلوى تحریف تاریخ را گرفت وگرنه بىتردید سکوت مولا را علامت رضا گرفته و مى گفتند آنچه واقع شده مطابق خواست حضرت بوده است! لذا مولا در آغاز تلاش گسترده مقدس خویش را جهت بازگرداندن امامت در جایگاه شایسته خود به کار برد. هم او وارد صحنه شد و هم همسر فداکارش حضرت صدیقه طاهره(س) و هم برخى از دوستان وفادار و فداکار حضرت! در این رابطه مولا على(ع) هم کار سیاسى داشت و هم تلاش تشکیلاتى! و البته در تمام اینها حضرت کاملاً مراقب بود که دشمنان اسلام که درصدد یافتن فرصت براى ضربهزدن به اسلام بودند از وضعیت پیش آمده سوءاستفاده نکنند!
اولین برخورد مولا در این رابطه برخورد پرخاشگرانه حضرت با ابوبکر در همان روز غصب خلافت بود. مسعودى مىنویسد:
در روز بیعت سقیفه مولا به ابوبکر فرمود:
«افسدت علینا امورنا و لم تستشر و لم ترع لنا حقا فقال ابوبکر بلى ولکنى خشیت الفتنه؛(13) کار ما را تباه کردى و با ما مشورت نکردى و حق ما را رعایت ننمودى، ابوبکر گفت: آرى ولکن از بروز فتنه ترسیدم!»
ناگفته روشن است که سخن ابوبکر بهانه اى بیش نیست، واقعیت آن است که اگر با مولا بیعت مى شد «فتنهزدایى» صورت مى گرفت. زیرا این على بود که «فتنهشناس» بود و بهترین شیوه را براى دفع آن داشت.
دومین تلاش مولا کوشش براى فراهم آوردن نیرو جهت برخورد با جریان انحراف بود.
به گفته مورخان امام على(ع) شبها به همراه حضرت صدیقه طاهره به خانه مهاجر و انصار مىرفت و آنان را به یارى مىطلبید لیکن آنان با عذرهاى غیرموجهى همانند آنکه کار تمام شده و بیعت با ابىبکر صورت پذیرفته و اگر مولا زودتر از ما بیعت مىخواست ما حضرت را برمىگزیدیم! از انجام وظیفه شانه خالى کردند و جز اندکى وفادار، کسى در کنار آن حضرت نبود.(14) بدیهى است در این شرایط با این یاران اندک کارى از پیش نمىرود و قیام در این شرایط جز کشتهشدن همین اندک، بدون آنکه تاثیر مناسب خویش را داشته باشد، پیامد دیگرى نخواهد داشت و این حقیقتى است که مولا در سخنان خود بیان فرموده است:
«... فنظرت فاذا لیس لى معین الا اهلبیتى فضننت بهم عن الموت...؛(15) نگریستم و دیدم مرا یارى نیست و جز کسانم مددکارى نیست دریغم آمد که آنان دست به یاریام گشایند مبادا که به کام مرگ درآیند...».
نیز فرمود: «... فنظرت فاذا لیس لى رافد و لا ذاب و لامساعد الا اهلبیتى فضننت بهم عن المنیه...؛(16)... پس نگریستم و دیدم نه مرا یارى است نه مدافعى و مددکارى جز کسانم که دریغم آمد به کام مرگشان برانم...».
و در سخنى دیگر فرمود:
«لو وجدت اربعین ذوى عزم منهم لناهضت القوم...؛(17) اگر چهل تن که داراى عزم استوار باشند از میان ایشان بیابم با این گروه به نبرد برمىخیزم».
و این تحرکات مولا طبق نقلى تا شش ماه ادامه یافت و اینها در شرایطى بود که مولا این اقدامات را وظیفه مىدید و ضررى براى اساس اسلام نداشت. سخنان امام در زمینه نداشتن یاران وفادار و فداکار مربوط به این دوره است.
بعد از این دوره شرایط تغییر یافت و مولا به این باور رسید که نه تنها اقدامات ایشان موثر نیست بلکه بیم آن مىرود که دشمنان از آب گلآلود ماهى بگیرند!! اینجا بود که حضرت دست از این اقدامات کشید و در حقیقت آتشبس یکطرفه از ناحیه مولا انجام گرفت.
خود حضرت در این زمینه چنین مىفرماید:
«... پس دست خود باز کشیدم تا آنکه دیدم گروهى در دین خود نماندند و از اسلام روى برگرداندند و مردم را به نابود ساختن دین محمد(ص) خواندند پس ترسیدم که اگر اسلام و مسلمانان را یارى نکنم رخنهاى در آن بینم یا ویرانیاى، که مصیبت آن بر من سختتر از محروم ماندن از خلافت است و از دست شدن حکومت شما...»(18).
در این سخن على(ع) دقیقاً شرایط را ترسیم کرده و زیربناى سکوت خویش را دفاع از اساس اسلام بیان مىکند.
در چنین شرایطى از گوشه و کنار کشور اسلامى اخبارى مىرسید که برخى از قبایل تازه مسلمان سر به شورش برآورده و پرچم ارتداد را برافراشتهاند و عملاً در برابر اساس اسلام ایستادهاند و علاوه بر ارتداد، فتنه ظهور مدعیان نبوت همانند مسیلمه و سجاح و طلیحه مشکل دیگر آن روز جهان اسلام بود که بدون تردید اگر مولا همچنان به مخالفت خود ادامه مىداد این اساس اسلام بود که ضربه مىدید و براى امام به هیچ وجه این امر قابل پذیرش نبود. در همین بحبوحه، شخصى به مولا گفت: اگر شما همچنان به این رویه(اعتراض) ادامه دهى هیچکس به جنگ با دشمنان اسلام نمىرود! حضرت نیز وقتى شرایط را چنان دید دست از اعتراض کشید و نشاط فوقالعادهاى براى نبرد با دشمنان مکتب در بین مسلمین پدید آمد.(19)
امام على(ع) در سخنى شرایط آن دوره را چنین ترسیم مىکند:
«لما توفى رسولالله(ص) ارتدت العرب و اشرإیت الیهودیه والنصرانیه و نجم النفاق و صار المسلمون کالغنم المطیره فى اللیله الشاتیه؛(20) هنگامى که پیامبر وفات یافت عرب جاهلى بازگشت خود را شروع کرد و یهود و نصارى سر برداشتند و منافقان آشکار گشتند و وارد صحنه شدند و مسلمانان همچون رمه بىچوپانى بودند که در یک شب سرد و بارانى زمستان در بیابان گرفتار شدهاند.»
اینجاست که مولا حفظ اسلام را در حفظ وحدت امت اسلامى و کنار گذاشتن اعتراض مىداند و اگر بخواهیم فلسفه سکوت مولا را در یک جمله خلاصه کنیم باید بگوییم حضرت براى حفظ اساس دین شیوه نرمش را برگزید، آنچنانکه به همان انگیزه در پى یارانى وفادار بود تا با همراهى آنان از اسلام ناب محمدى(ص) پاسدارى کند اما افسوس!!!...
در همان روزهاى آغاز غصب خلافت یک نفر از بستگان امام على(ع) اشعارى در مدح حضرت سرود که:
من هرگز فکر نمىکردم که رهبرى امت را از خاندان بنىهاشم و از امام ابوالحسن سلب کنند.
آیا على نخستین کسى نیست که بر قبله شما نماز گزارد؟ آیا داناترین شما به قرآن و سنت پیامبر او نیست؟
آیا وى نزدیکترین فرد به پیامبر نبود؟ آیا او کسى نیست که جبرئیل او را در تجهیز پیامبر یارى کرد؟
هنگامى که امام على(ع) از شعار او آگاه شد قاصدى فرستاد که او را از خواندن اشعار خویش بازدارد و فرمود:
«سلامهالدین احب الینا من غیره؛(21) سلامت اسلام از گزند اختلاف، براى ما از همه چیز خوشتر است.»
امام على(ع) در سخنى صریحا خطر تفرقه و پیامد دردناک آن را گوشزد مى کند: «و ایم الله لولا مخافه الفرقه بین المسلمین و ان یعود الکفر و یبور الدین لکنا على غیرما کنا لهم علیه؛(22) به خدا سوگند اگر از پراکندگى و تفرقه مسلمانان و بازگشت کفر و اضمحلال دین بیمناک نبودم، با ستمگران غاصب بهطرز دیگرى رفتار مىکردم».
ارزش این رفتار شکوهمندانه مولا على(ع) اگر از جهاد مقدس ایشان برتر نباشد یقینا کمتر نیست! این سیره درسآموز براى همه پیروان مولا است که همه باید فدایى دین باشیم و براى ما مصالح اساس اسلام در اولویت اول قرار داشته باشد و حتى در مواردى که حق را صددرصد در جانب خود مىدانیم ولى اگر ببینیم که تلاش در این زمینه ضربه به اساس اسلام و انقلاب اسلامى که امروز پرچم اسلام را در دنیا برافراشته مىزند باید از این کار دست کشید و تنها به هدف والاى اعتلاى اسلام و مکتب اندیشید.
تلاشهاى امام على(ع) در این دوره
امام على(ع) در این دوره همانند همه ادوار زندگى پرافتخارش مرد تکلیف و وظیفه بود. براى مولا تنها این مطرح بود که «جانان چه مىپسندد؟».
تلاشهاى امام را در این دوره مىتوانیم بهطور فشرده به سه بخش تقسیم کنیم:
1ـ تلاش فرهنگى.
2ـ تلاش سیاسى.
3ـ تلاش اجتماعى.
1ـ تلاش فرهنگى:
تلاش فرهنگى امام على(ع) در این دوره دو بعد دارد: 1ـ خدمت به قرآن کریم. امام على(ع) از آغاز بعثت با پیامبر اکرم(ص) همراه بود و تا پایان عمر مبارک ایشان اطلاع دقیق از شأن نزول آیات، تفسیر آیات، تاویل آیات داشته است و اینها را بهطور پراکنده جمعآورى کرده بود. بعد از پیامبر اکرم(ص) با شرایطى که مهیا شده بود بهترین فرصت براى مولا پیش آمد تا خود که قرآن ناطق است به تبیین ابعاد آن بپردازد. مولا در این تلاش کاملاً موفق بود و کتابى در این زمینه تنظیم کرد که در حقیقت تفسیر قرآن بود. خود مولا در این زمینه مىفرماید:
«و لقد جئتهم بالکتاب کملا مشتملا على التإویل و التنزیل؛(23) من تمام کتاب را برایشان آوردم کتابى که حاوى تنزیل(لفظ قرآن) و تأویل آن(تفسیر و بیان آیات) بود».
حضرت در این سخن اشاره به این نکته دارد که به هنگام جمعآوری قرآن در زمان ابوبکر این کتاب را بر آنها عرضه کرد ولى دستگاه خلافت اعلام کرد که ما نیازى به آن نداریم!!
نیز فرمود:
«والله ما نزلت آیه الا و قد علمت فى ما نزلت و این نزلت و على من نزلت ان ربى اعطانى قلبا عقولا و لسانا ناطقا؛(24) به خدا قسم هیچ آیهای نازل نشد مگر آنکه دانستم در چه موضوعى بوده و در کجا نازل شده و در مورد چه شخصى بوده است، همانا خداوند قلبى فهیم و زبانى گویا به من داده است».
این کتاب ودیعه الهى در دست فرزندان مولا على(ع) یعنى امامان معصوم دست به دست شده و اینک در دست بقیهالله الاعظم(عج) است و کسى جز آنان از محتواى آن باخبر نیست.
2ـ پاسخگویى به مشکلات فرهنگى جهان اسلام، دومین تلاش فرهنگى امام بود. جهان اسلام بهطور طبیعى مشکلات فرهنگى داشت و گسترش جغرافیایى جهان اسلام که تحت عنوان فتوحات صورت مىگرفت خود مزید بر علت بود که مشکلات بیشتر فرهنگى بهوجود آید. پاسخگوى این همه فقط مولا(ع) بود و این چیزى بود که دستگاه خلافت هم دریافته بود و همه مشکلات را در این زمینه به آن حضرت ارجاع مى داد و امام نیز پاسخگو بود. نمونهها در این زمینه فراوان است، تنها ابونعیم اصفهانى صورت مذاکره امام(ع) را با چهل تن از احبار یهود نقل کرده است. بیان این نمونهها از عهده یک مقاله مختصر بیرون است.(25)
2ـ تلاش سیاسى:
تلاش سیاسى مولا را در این دوره مىتوان در دو بخش عرضه کرد: یکى مشاورههاى سیاسى در مسائل داخلی و برونمرزى که نظر صائب از آن مولا بود و حضرت از آن رو که مىدید آبروى اسلام مطرح است، آنان را از نظر اندیشمند خویش محروم نمىکرد. بهعنوان نمونه ابوبکر در آغاز خلافت در مورد برخورد با رومیان تردید داشت، با گروهى از صحابه در میان گذاشت، پاسخ قانعکننده نشنید، سرانجام با مولا به مشورت نشست، حضرت فرمود پیامبر(ص) تصمیم بر نبرد با آنان را داشت، تو هم راه آن حضرت را دنبال کن پیروز خواهى شد. ابوبکر از این نظر امام خوشحال شد و گفت فال نیکى زدى و به خیر بشارت دادى.(26)
نیز عمر مىخواست خود همراه سپاهیانى که براى نبرد با ایران آن روز به راه افتاده بودند حرکت کند، امام او را از این کار بازداشت و گوشزد کرد که اگر فارسیان بفهمند خلیفه مسلمانان در لشکر است سعى مىکنند او را از پاى درآورند و به خیال خود ضربهاى به اسلام وارد خواهند کرد ولى دیگران نظرشان این بود که عمر خود شرکت کند اما وى سخن مولا را ترجیح داد.(27) در قسمتى از رهنمود حضرت در این زمینه آمده است:
«تو همانند قطب بر جاى بمان و عرب را چون آسیا گرد خود بگردان و به آنان آتش جنگ را برافروزان که اگر تو از این سرزمین برون شوى عرب از هر سو تو را رها کند و پیمان بسته را بشکند و چنان شود که نگاهدارى مرزها که پشتسر مىگذارى براى تو مهمتر باشد از آنچه پیش روى دارى».(28)
این تنها دو نمونه از رایزنىهاى دستگاه خلافت با مولا(ع) بود و نمونهها فراوان است.
دومین تلاش سیاسى امام در این دوره قضاوتهاى محیرالعقول است که به حق کانونى از معارف الهى است و گنجینه ذىقیمتى براى کارگزاران قضایى و کسانى که درصدد سوژههاى مفید براى ساختن فیلم در سیره امامان هستند میباشد. امام على(ع) نه تنها در دوران خلفا بهترین قاضى و یگانه داور به حق امت بود بلکه در دوران پیامبر گرامى(ص) نیز در یمن و مدینه مرجع قضایى مردم بود رسول خدا(ص) داوریهاى او را ستود و از این طریق مرجع قضایى جامعه اسلامى پس از خویش معرفى کرد. و دستگاه خلافت نیز چارهاى جز رجوع به مولا در این زمینهها نداشتند. از کتابهاى نفیس در این زمینه کتاب «قضا امیرالمومنین على بن ابىطالب» تالیف علامه شیخ محمدتقى تسترى است که در 54 باب و یک خاتمه تنظیم شده و موارد فراوانى از قضاوتهاى مولا را آورده است و خوشبختانه این کتاب توسط فرزند مولف به فارسىترجمه شده است.
تلاش اجتماعى امام
تلاش اجتماعى امام در این دوره و همه ادوار زندگى مبارکش عبارت بود از خدمت به مردم بهویژه مستضعفان و محرومان. با کار و تلاش و زحمت و حاصل دسترنج خویش را دراین مسیر به کار مى برد. امام صادق(ع) فرمود: «ان علیا(ع) اعتق الف مملوک من کد یده؛(29) امام على(ع) هزار برده را از دسترنج خویش آزاد کرد». با زحمت فراوان قنات حفر مىکرد و آن را وقف زائران خانه خدا و رهگذران مىنمود و مىفرمود کسى حق فروش آب را ندارد و فرزندانم هرگز آن را به میراث نمىبرند.(30)
اینها اندکى از نمونه خدمات فراوان اجتماعى امام بود.
پىنوشتها:
1) نهجالبلاغه، خطبه3. 2) همان، خطبه74. 3(همان، خطبه5. 4) همان، خطبه3. 5) همان، خطبه26. 6) همان، خطبه217. 7(مجمعالبحرین جلد3، صفحه 1454 چاپ موسسه البعثه گوید: القذى بالفتح والقصر مایقع فى العین و الشراب منتراب إو تبن إو وسخ إو غیرذلک لکن در جلد دوم ص932 در واژه شجى گوید: القذى ما یقع فى العین فیوذیها کالغبار و نحوه، در اینجا قذى را محدود به خاشاک در چشم کرده است. 8) مجمع البحرین، ج2، ص932. 9) دیوان ملک الشعرإ بهار، ص137. 10) مجمعالبحرین، ج2، ص1256. 11) لغت نامه دهخدا ج19، ص819. 12) نهجالبلاغه، خطبه 217. 13) مروجالذهب، ج2، ص301، چاپ موسسه دارالهجره قم. 14) ابن ابىالحدید معتزلى، شرح نهجالبلاغه، ج6، ص؛28 الامامه والسیاسه، ص12. 15) نهجالبلاغه، خطبه26. 16) همان، خطبه217. 17) بحارالانوار، ج28، ص313. 18) نهجالبلاغه، نامه 62. 19) انسابالاشراف، ج1، ص58 به نقل از قیامالائمه باحیاء السنه، ج14، ص42. 20) سیره ابن هشام، ج4، 316. 21) شرح نهجالبلاغه ابن ابىالحدید، ج2، ص8 ـ9؛ تاریخ یعقوبى، ج2، ص114. 22) همان، ج1، ص308، ذیل خطبه 22. 23) الاحتجاج للطبرسى ط النجف الاشرف سنه 1386، ج1، ص؛383 بحارالانوار، ط تهران، ج93، ص125 و 126. 24) طبقات ابن سعد ط بیروت 1376، ج2، ص338. 25) حلیه الاولیا، ج1، ص72. 26) تاریخ یعقوبى، ج2، ص123 ط نجف. 27) الاخبار الطوال، ص؛134 الفتوح ابناعثم، ج2، ص؛37 تاریخ طبرى، ج4، ص237. 28) نهجالبلاغه، خطبه146. 29) فروع کافى، ج5، ص؛74 بحارالانوار، ج41، ص43. 30) فروع کافى، ج7، ص؛543 وسائلالشیعه، ج13، ص303.