به وب سایت مجمع هم اندیشی توسعه استان زنجان خوش آمدید
 
منوی اصلی
آب و هوا
وضعیت آب و هوای زنجان
آمار بازدیدها
بازدید امروز: 3,661
بازدید دیروز: 9,496
بازدید هفته: 3,661
بازدید ماه: 69,734
بازدید کل: 23,731,545
افراد آنلاین: 3
اوقات شرعی

اوقات شرعی به وقت زنجان

اذان صبح:
طلوع خورشید:
اذان ظهر:
غروب خورشید:
اذان مغرب:
تقویم و تاریخ
شنبه ، ۱۵ اردیبهشت ۱٤۰۳
Saturday , 4 May 2024
السبت ، ۲۵ شوّال ۱٤٤۵
اردیبهشت 1403
جپچسدیش
7654321
141312111098
21201918171615
28272625242322
313029
آخرین اخبار
46 - پهلوی‌ستایی در ترازوی تاریخ - لورن و سياست ديرين لندن ۱۴۰۱/۰۴/۰۵
پهلوی‌ستایی در ترازوی تاریخ -46
 
 لورن و سياست ديرين لندن
 
  ۱۴۰۱/۰۴/۰۵

لورن و سیاست دیرین لندن در کتاب «ایران، برآمدن رضاخان، برافتادن قاجار و نقش  انگلیسیها» نوشته سیروس غنی-مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی

دکتر سید مصطفی تقوی مقدم
 
 به نظر مي‌رسد كه نويسنده بر اين باور است كه گويا لرد كرزن، وزير امور خارجه، و سياست کلي دولت انگليس پس از کودتا همچنان بر تضعيف دولت مركزي ايران و تقويت دست‌پروردگان ويژة محلي براي رويارويي با آن سماجت مي‌ورزيدند ولي لورن با مهارت ويژه‌اي توانست سياست نويني مبني بر تقويت دولت مركزي خلق کرده و بر ديپلماسي بريتانيا تحميل كند و حتي به باور وي، به ‌طور متمرّدانه‌اي از اجراي سياست رسمي دولت متبوع خود «سر باز زند»!
 
غني در زير تصوير لورن كه ميان صفحات 384 و 385 کتاب خود گنجانيده است، اين‌گونه نوشته است: «... در طول 5 سال مأموريت خود به سياست ديرين لندن در ايران شك آورد و از تضعيف حكومت مقتدر مركزي سر باز زد». او اين سخن را با عبارات و تعابير ديگري در چند جاي ديگر كتاب خود نيز آورده است.1 از مجموعة مباحث مطرح شده در كتاب و ديدگاه حاكم بر آن، اين‌گونه به نظر مي‌رسد كه نويسندة آن بر اين باور است كه گويا لرد كرزن، وزير امور خارجه، و سياست کلي دولت انگليس، پس از کودتا همچنان بر تضعيف دولت مركزي ايران و تقويت دست‌پروردگان ويژة محلي براي رويارويي با آن سماجت مي‌ورزيدند ولي لورن با مهارت ويژه‌اي توانست سياست نويني مبني بر تقويت دولت مركزي خلق کرده و بر ديپلماسي بريتانيا تحميل كند و حتي به باور وي، به ‌طور متمرّدانه‌اي از اجراي سياست رسمي دولت متبوع خود «سر باز زند»! 
واقعيت اين است که در مقطع مورد بحث، جناح وزارت خارجه به رياست لرد کرزن و جناح وزارت جنگ به رياست وينستون چرچيل در دولت انگليس، هر كدام بخشي از جامعه و كانون‌هاي ثروت و قدرت انگليس را نمايندگي مي‌كردند و به همين علت، هم در سياست داخلي و هم در سياست خارجي، تفاوت‌هايي گاه در راهبرد و گاه در تاكتيك با يكديگر داشتند. اما بايد توجه داشت كه هر دو جناح يادشده به رغم اختلاف‌هايي كه در ديگر زمينه‌ها با يكديگر داشتند، پس از انقلاب شوروي دربارة اصل ايجاد حكومت متمركز مقتدر و الزامات آن در سراسر ايران اتفاق نظر داشتند. اگرچه دربارة چند و چون آن، امكان يا عدم امكان و چگونگي ايجاد آن و يا اشخاص مجري آن اختلاف ديدگاه داشتند، اما در اصل آن هم‌رأي بودند و تحقق آن را بخش مهمي از منافع ملي بريتانيا مي‌دانستند.
يکي از موارد اختلاف نظر جناح‌هاي يادشده در مورد ايران بر سر اين رخ مي‌نمود كه آيا بريتانيا در پي تسلط بر همة خاك ايران باشد يا اينكه از اصطكاك با شوروي بپرهيزد و بخش شمالي ايران را به حال خود رها سازد و بر نيمة جنوبي آن متمرکز گردد؟ همچنين بر سر اين مسئله كه آيا ايجاد دولت مرکزي مقتدر براي تسلط بر سراسر ايران، در قالب قرارداد 1919 و با حضور فيزيکي مأموران انگليس به اجرا درآيد يا به صورت كودتاي نظامي و بدون نياز به حضور مستقيم مأموران آن دولت، نيز اختلاف نظر وجود داشت. اين اختلاف نظرهاي مقامات بريتانيا حتي در مواضع افراد و جريانهاي انگلوفيل درون ايران نيز به‌گونه‌اي خود را نشان مي‌داد. به طور طبيعي، پس از شكست قرارداد و اجراي كودتاي نظامي، گرايش سياسي كرزن (مبتكر قرارداد و مخالف كودتا) موجب مي‌شد كه او در فرايند تحقق دولت مركزي مقتدر در ايران، نسبت به جريان‌ها و رجال سياسي و هم‌پيمانان محلي و غيره، وسواس‌ها و مصلحت‌انديشي‌هاي محافظه‌كارانه خاص خود را داشته باشد و در اين راستا افرادي از قبيل سيد ضياء را براي تحقق اهداف بريتانيا مناسب‌تر مي‌دانست. او به طور طبيعي چون مجريان کودتا را منتخب جريان رقيب خود مي‌دانست، دلِ خوش و صميميت کافي نسبت به آنها نداشت. اما اين بدان معنا نيست كه کرزن با اصل تمركز قدرت و اقدامات رضاخان در ايران مخالف بوده باشد تا به نادرست گفته شود كه لورن از اجراي سياست او سرباز زده است. 
بنابراين، سياست تقويت حكومت مركزي ابتكار لورن نبود بلكه راهبرد کلان بريتانيا در ايران از فرداي انقلاب شوروي يعني از سه سال قبل از کودتا بود. قرارداد و كودتا فقط دو راهكار متفاوت براي تحقق اين راهبرد کلان بودند كه چون يكي از آنها موفق نبود، ديگري انجام گرفت. با توجه به روح حاكم بر نگارش كتاب، به نظر مي‌رسد نويسنده با مبتكر جلوه دادن لورن، به نادرست در پي القاي اين مطلب است كه از يک سو گويا رضاخان به‌رغم ميل بريتانيا اوضاع ايران را به گونه‌اي دگرگون ساخت كه ديگر زمينه‌اي براي اجراي سياست سنتي بريتانيا مبني بر تضعيف دولت مركزي باقي نمانده بود، و از سوي ديگر «با وجود همة وقايعي كه از 1298 تا 1301 در ايران اتفاق افتاد، در طرز تفكر كرزن نسبت به ايران تغييري روي نداده بود،»2 اما لورن با مهارت ويژة خود «سياستگزاران لندن را با واقعيات جديدي روبه‌رو كرد و [آنها] ناچار شدند خود را با شرايط تازه تطبيق دهند».3 اين در حالي است که نويسندة كتاب در جاي ديگر اذعان دارد كه مدتها پيش از لورن، «سودبخشي كل سياست» سنتي بريتانيا، به وسيلة هرمان نرمن، سفير پيشين انگليس در ايران، زير سؤال رفته بود.4
تعريف و تمجيد غني از لورن و مبتكر جلوه دادن او، همانند تعريف و تمجيدهاي وي از نرمن در مباحث مربوط به شکل‌گيري کودتا، و يا در مواردي تنقيد از آنها، تنها در چارچوب ديگر تشبثات نويسنده براي تکميل جدول چهره‌پردازي خاص او از رضاخان معنا پيدا مي‌کند و در اين راستا، بسته به مورد، آنها گاهي ستايش و گاهي نکوهش مي‌شوند. وگرنه داده‌هاي تاريخي تعبير غني دربارة لورن را تأييد نمي‌کند. براي نمونه و در همين راستا، او در بحث نخست‌وزير شدن رضاخان، براي برساختن چهره‌اي مستقل و ضد انگليسي از رضاخان و مخالفت انگليس با او، لورن را مخالف نخست‌وزير شدن رضاخان مي‌داند و پس از ذكر علت‌هاي ظاهري، نيت و منظور واقعي اين مخالفت را اين اعلام مي‌کند كه از ديدگاه لورن، «رضاخان وقتي نخست‌وزير شد ديگر كسي قادر نيست جلو نقشه‌هاي او را براي مطيع ساختن قبايل جنوب بگيرد».5
ياللعجب، چگونه مي‌توان كسي را هم مبتكر سياست تقويت حكومت مركزي قلمداد كرد به گونه‌اي كه حاضر است به خاطر آن از اجراي سياست رسمي وزارت متبوع خود سر باز زند، و هم مخالف نخست‌وزير شدن مجري حکومت متمرکز آن هم به اين دليل عجيب كه نخست‌وزيري او باعث مطيع ساختن خرده قدرت‌هاي محلي و در واقع، باعث تقويت حكومت مركزي مي‌شود؟ 
همة اين موارد به خوبي روشن مي‌سازد كه در تغيير سياست انگليس در ايران، عوامل گوناگوني مانند وقوع انقلاب شوروي و تغيير آرايش سياسي جهان، بحران سياسي بريتانيا در مناطق تحت استعمار، بحران اقتصادي آن كشور پس از جنگ جهاني اول، مبارزه و موضع‌گيري جناح‌هاي سياسي و اقتصادي درون آن دولت در عرصة سياست داخلي و خارجي، تحولات سياسي- اجتماعي- فرهنگي ايران پس از مشروطه و موقعيت ژئوپليتيك آن و بسياري از عوامل ريز و درشت ديگر تأثيرگذار بودند. بنابراين، سياست نوين انگليس دربارة ايران مبني بر خلع يد از دست‌پرورده‌هاي محلي، تقويت دولت مركزي، قرارداد 1919، كودتاي 1299 و برنامه‌هاي اجراشدة پس از آن در ايران، محصول و معلول تعامل و تضارب مجموعه عوامل يادشده و مربوط به زمان قبل از کودتا بود.
واقعيت اين است كه كودتا و اقدامات رضاخان معلول و مولود سياست نوين بريتانيا در ايران بود و نه برعكس. واژگونه‌گويي‌هاي مطرح شده در کتاب، غيرعلمي و ناسازگار با داده‌هاي تاريخي بوده تنها مي‌تواند ناشي از نوعي اشتباه و سطحي‌نگري نسبت به تاريخ تحولات جهان و ايران و يا از شدت جانبداري متعصبانه و غيرواقع‌بينانه نسبت به رضاخان باشد.
پانوشت‌ها:
1- سیروس غنی. پیشین. صص 274 و 282.
2- همان. ص 274.
3- همان. ص 273.
4- همان. صص 104-105.
5- همان. ص 321.