به وب سایت مجمع هم اندیشی توسعه استان زنجان خوش آمدید
 
منوی اصلی
آب و هوا
وضعیت آب و هوای زنجان
آمار بازدیدها
بازدید امروز: 1,638
بازدید دیروز: 19,824
بازدید هفته: 26,116
بازدید ماه: 26,116
بازدید کل: 25,013,255
افراد آنلاین: 22
اوقات شرعی

اوقات شرعی به وقت زنجان

اذان صبح:
طلوع خورشید:
اذان ظهر:
غروب خورشید:
اذان مغرب:
تقویم و تاریخ
دوشنبه ، ۰۳ دی ۱٤۰۳
Monday , 23 December 2024
الاثنين ، ۲۱ جمادى الآخر ۱٤٤۶
دی 1403
جپچسدیش
7654321
141312111098
21201918171615
28272625242322
3029
آخرین اخبار
۱۰۲۰ -مروری بر حیات علمی و عملی عالم مُجاهد خوزستانی حجت‌الاسلام و المسلمین سید علاءالدین سید موسوی جزایری ۱۴۰۲/۰۲/۲۹
مروری بر حیات علمی و عملی عالم مُجاهد خوزستانی حجت‌الاسلام و المسلمین سید علاءالدین سید موسوی جزایری
ستاره‌ای درخشان در آسمان متقین خوزستان   
۱۴۰۲/۰۲/۲۹

حاج سید علاءالدین سید موسوی – معرفی آثار حضرت حجت الاسلام و المسلمین حاج سید  علاءالدین سید موسوی
خوزستان استان پهناور و ولایتمداری است که با مردم نجیبش، همواره در فراز و نشیب‌ها، تلخی‌ها و شیرینی‌ها، راه سعادت و رستگاری را به شایستگی پیموده و مراجع عالیقدر و علمای صاحب نظر و بزرگان فرهنگ و‌ اندیشه و مردم باصفا و باوفایش با خونگرمی‌شان دل‌ها را به این دیار که بحق دروازه تشیع نام گرفته، متوجه کرده است و شوشتر که آن را نیای سرزمین ایران می‌خوانند و تاریخش هزاران ساله است به راستی خانه مؤمنان و مردم دینداری است که اعتقادات راستین شیعه و ارزش‌های والا را به خوبی پاس داشته و از همین رو دارالمؤمنینش گفته‌اند.
روحانی پارسا و مجاهد عالم عامل، مرحوم حجت‌الاسلام والمسلمین سید علاءالدین، چهارم خرداد 1307 شمسی در دارالمؤمنین شوشتر میان خانواده‌ای روحانی و سرشناس به‌ دنیا آمد. وی فرزند سید محمدحسن از روحانیون مشهور و متنفذ شوشتر بود.
دوران کودکی و اوائل نوجوانی در مکتب‌های قدیمی به فراگیری علوم ابتدائی گذشت. هنوز پانزده سالگی سید علاءالدین کامل نشده بود که با تشویق والد بزرگوارش مسیر طلبگی را انتخاب نمود و وارد حوزه علمیه جزایریه شوشتر شد. درس‌ها و مباحثات در مدرسه علمیه و منزل مراجع عظام حضرات آیات سید محمد حسن آل طیب، سید محمد موسوی جزایری و شیخ محمدتقی شوشتری و... برگزار می‌شد. ویژگی‌های اخلاقی در کنار تلاش علمی و شرکت فعال در مدرسه علمیه جزائریه که به تعلیم و تدریس و مباحثات و گاهی نیز به شوخی‌ها و تفریحات سالم می‌گذشت، او را محبوب و مورد اعتماد مراجع و علما کرده بود. وی با کمال فروتنی همانند اساتیدش برای طلاب تازه وارد درس می‌گفت و به آنان از همان ابتدا علاوه‌بر آموزش علوم با اخلاق کریمه و رفتار نیکویش، علم و عمل می‌آموخت. این ویژگی از همان تولد حوزه‌های علمیه در طلاب و اساتید وجود داشت که هر طلبه پس از فراگرفتن یک کتاب چنان آن را خوب می‌خواند که بتواند آن را تدریس نماید؛ هر چند این مشی و این روش هم اکنون کنار گذاشته شده و آسیب‌های جدی به آموزش و تعلیم در حوزه وارد شده است.
در سال سوم ورود سیدعلاءالدین در حوزه علمیه لباس پیامبری پوشید و آماده تبلیغ و رساندن پیام دین به تشنگان معرفت و اسلام ناب شد. در آن دوران، شرایط زندگی برای همه به‌خصوص طلاب بسیار سخت بود. مواد غذایی کم و توانایی مردم برای تهیه غذا ‌اندک بود. به‌خصوص که شهر شوشتر با مردم نجیبش که مردمانی سختکوش بودند، بسیار کم توقع و قانع و شاکر بودند. او در خاطراتش می‌گوید: در آن شرایط دشوار بهترین راه‌حلی که من انتخاب نمودم، قناعت و راضی بودن از شرایط موجود بود که البته راهی بهتر از این هم نداشتیم. شهریه من هر ماه پنج ریال بود که بعد از چند سال به ده ریال رسید ولی با توکل به خدا زندگی طلبگی‌مان را ادامه می‌دادیم. پس از مدتی به اهواز آمدم و مدتی را از محضر آیت‌الله میرسیدعلی بهبهانی(ره)استفاده بردم. 
اما آقا سید بعد از مدتی به شوشتر بازگشت و تلاش بیشتری برای گسترش فرهنگ مذهبی میان مردم نمود. وی در صحنه‌های فرهنگی مانند منبر و تبلیغ در مسجد و روستاهای اطراف و اقامه سه نوبت نماز جماعت بسیار فعال بود.
هنوز چند سالی از آغاز طلبگی‌اش نگذشته بود که شوق علم آموزی و زانوزدن در جوار جدش امیرالمؤمنین علیه‌السلام که باب علم‌النبی و درب دانش گرانبهای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بود، او را در نیمه‏ دوم سال 1333 شمسی راهی نجف اشرف نمود. در نجف از محضر اساتیدی همانند آیت‌الله شهید سید اسدالله مدنی‌(ره)، آیت‌الله آمیرزا کاظم تبریزی (ره)، آیت‌الله شاهرودی (قدس‌سره)، آیت‌الله سیدعلی سیستانی مدظله و آشیخ محمدعلی معروف به مدرس افغانی(ره) بهره‌مند گردید. علی‌رغم مشقت و ناملایمات اما طلبه جوان خود را برای این سختی‌های زودگذر آماده کرده بود.
خودش در این باره چنین روایت کرده است: زندگی از نظر مادی در نجف با زندگی در شوشتر فرقی نداشت به طلاب جیره ماهیانه نان می‌دادند و خوشحالی ما و خانواده زمانی بود که می‌رفتیم این جیره را بگیریم. گاهی که از این جیره ‌اندک به‌اندازه چهار فلس شیره خرما و دو عدد نارنج گرفته و به عنوان نهار می‌خوردیم، همین بهترین خوشحالی ما در آن ایام بود. 
هجرت به عراق و علم آموزی گرچه تنها حدود سه سال سکونت در عراق را بیشتر درپی نداشت ولی تا آخر عمر سید بزرگوار را تشنه اقامت در دیار و همجواری با اجداد طاهرین کرده بود.
در این سال‌ها بیشترین تلاش وی بهره گرفتن از اساتید سرآمد و نشستن پای درس مراجع و علمای بزرگی بود اما معیشت و زندگی با همسر و فرزندان در آن دیار کار آسانی نبود. درآمد طلاب از راه شهریه‌ای تأمین می‌شد که مراجع و علما پس از گرفتن امتحان مقرر می‌کردند و البته ناچیز هم بود و گاه احتیاجات حداقلی زندگی را هم برآورده نمی‌نمود. سختی‌های فراوان در مقابل همت عالی این جوان سر خم کرده بود و نمی‌توانست او را از راه روشن آینده‌اش بازدارد. اما تقدیر الهی چیز دیگری بود. بیماری همسر مکرمه و بردبارش سبب شد تا در تابستان سال 1336برای پیگیری درمان و معالجه‌اش به ایران مراجعت نماید. پس از مراجعت به شوشتر از معالجات نتیجه‌ای حاصل نشد و همسرش دارفانی را وداع نمود. پس از مدت کوتاهی از درگذشت همسرش در آذرماه 1336 همراه با دو فرزندش مجدداً عازم نجف اشرف گردید. نجف اشرف مرکز ثقل حوزه‌های علمیه بود. طلاب و علما برای کسب فیض از محضر امیرالمومنین همان امام معصومی که بارها فرموده بود: «سلونی قبل ان تفقدونی»؛ «پیش از آنکه مرا از دست دهید، هرچه می‌خواهید از من بپرسید، من راه‌های آسمان را بهتر از راه‌های زمین می‌شناسم»؛ از سرتاسر دنیا علی‌رغم سختی‌ها و گرفتاری‌ها و دشواری زندگی و نیز هوای بسیار گرم و عدم امکانات رفاهی به آن‌جا آمده و زانوی ادب می‌زدند تا چند سالی از خرمن علوم معقول و منقول اساتید استفاده ببرند و از فیوضات حرم علوی خوشه برچینند. این همان چیزی بود که عطش طلبه جوانی مثل سیدعلاءالدین را فرو می‌نشاند: «درس و مباحثه و توسل و مناجات». وی در توصیه اش به طلاب جوان اظهار می‌دارد: «توصیه من به طلاب این است تا می‌توانند به دعاها اهمیت دهند، دعای توسل بخوانند، زیارت عاشورا بخوانند و سعی کنند برنامه‌ای منظم برای خواندن دعاها داشته باشند. طلاب عزیز در کنار جدیت برای فراگیری دروس با دعای توسل، زیارت عاشورا، جامعه کبیره و زیارت امین الله انس بگیرند.» و البته آقاسید این نکته را خوب می‌دانست که درس و بحث و این کلاس و آن استاد و مباحثه تنها نمی‌تواند انسان را نجات دهد و‌ای بسا که همین علم حصولی حجاب موفقیت و مانع رستگاری شود.
      سیدعلاءالدین که مورد اعتماد مراجع و علما هم بود‌، گاهی اوقات تقسیم شهریه بین طلاب خوزستانی مقیم نجف را به ایشان واگذار می‌نمودند. و البته ایشان شهریه‏ خود را که برای خویش مانند دیگر طلاب جدا می‌گذاشتند‌، بعضی اوقات علی‌رغم احتیاج خودشان آن را به طلابی که نیاز داشتند یا مشکلی برایشان پیش آمده بود، می‌دادند.                                                                                                            
این دوران دیری نپایید که وضعیت جسمی والد گرامی‌شان و نیاز به مراجعه پزشک برای درمان چشمان وی باعث شد که برای پیگیری مداوا به بغداد هم بروند اما سودی نداشت لذا در تابستان سال 1342 برای ادامه معالجه به ایران مراجعت نمودند و پس از پیگیری‌ها و مراجعات که نتیجه‏ای نداشت، چشمان پدرش بینایی را از دست داد و به شهر شوشتر مراجعت نمودند و همین مسئله سبب شد آقاسید علاء وظیفه‌اش را چشم‌پوشی از مراجعت به نجف و اقامت در شوشتر در کنار پدر دید.
دعوت و تشویق بعضی از خویشاوندان سبب شد در سال 1347 به منظور فعالیت‌های تبلیغی و اجتماعی و ادامه تحصیل علوم حوزوی به تهران مهاجرت و چند ماهی در آن‌جا اقامت داشته باشد او در این مدت برای درس و مباحثه به مدرسه مروی تهران می‌رفت. با اینکه پیشنهاداتی برای اقامت دائمی در تهران به آقا سید گردید و حتی چند مسجد همراه با منزل مسکونی برای امامت جماعت را به او نشان دادند، اما پیشنهادات را نپذیرفت و تصمیم گرفت از اقامت در تهران صرف نظر نماید لذا به اتفاق خانواده به شوشتر مراجعت کرد و پس از مدت کوتاهی در سال 1348 شمسی به اهواز هجرت نمود.
گرچه ایشان حوزه‌های علمیه نجف، شوشتر، اهواز و تهران را تجربه کرده بودند، اما برخورد نیکویش با اساتید و طلاب چه برای فراگیری و چه برای تدریس به‌گونه‌ای بود که زود دوستانی پیدا می‌کرد.
در اهواز چند مدرسه علمیه فعال بود که با توجه به اقتضای همان زمان طلاب واساتید مشغول فراگیری دروس حوزوی بودند از مهم‌ترین این مراکز دارالعلم آیت‌الله بهبهانی ره بود. حاج سیدعلاءالدین از همان ابتدا در دروس مراجع آن زمان علامه آیت‌الله بهبهانی رحمه الله علیه و آیت‌الله سیدمحمدجعفر مروج رضوان الله تعالی علیه شرکت نمود و با دیگر علما و روحانیون مباحثات علمی داشت. تدریس در مقاطع مختلف چه در منزل وچه در مدارس علمیه مختلف هم دارالعلم آیت‌الله بهبهانی (ره)، مدرسه آیت‌الله بروجردی، آیت‌الله آل‌طیب(ره)، امام خمینی (قدس‌سره) و حوزه خواهران توسط ایشان ادامه داشت. تدریس برای طلاب ورودی با بیان شیوا و ساده ایشان که جذابیت خاصی داشت باعث اقبال طلاب به درس ایشان شده بود و این نوع تدریس که با کمال فروتنی با بیان آسان برای طلاب تازه وارد بیان می‌شد، را از اساتید خود ارث برده بود و سیره عالمان و فقیهانی همانند علامه سیدمحمدحسن آل طیب(ره) و آیت‌الله سیدمحمد موسوی جزایری(ره) نیز چنین بود که علی‌رغم جایگاه علمی اما حاضر بودند برای طلابی که تازه وارد حوزه می‌شدند و پایه‌های ابتدائی دروس حوزوی را می‌خوانند، تدریس داشته باشند. گاهی برای حتی دو نفر هم تدریس را آغاز می‌کردند چه در حوزه علمیه وچه در خانه. همین رفتار حاج سیدعلا بود که سبب شد خاطرات شیرین از آن دوران در یاد شاگردان‌شان بماند. 
اعتماد آیات عظام و مراجع و فقها به ایشان از یکطرف و با توجه به ارتباط نیکو و اخلاقی شان با مردم و بازاریان از طرف دیگر سبب شد که امین مراجع و خیرین باشند. این رفتار که نشانگر سیره آباء و اجداد و معصومین علیهم‌السلام است در محبوبیت ایشان تاثیر زیادی داشت و ایشان را زبانزد متدینین کرده بود.
صبر وحلم و بردباری مثال زدنی ایشان در هنگام مراجعات به‌حدی زیاد بود که معمولا برای دیگر روحانیون قابل تحمل نبود.گاه برای پاسخ یک مسئله فرصت زیادی می‌گذاشتند تا هم مسئله کاملا روشن شود و هم سؤال‌کننده از پاسخ کاملا قانع و راضی بشود. 
هنوز دو سال از انقلاب نوپای اسلامی در ایران نگذشته بود که استکبار جهانی جنگی بزرگ را به مردم ایران تحمیل کرد. همزمان با آغاز جنگ تحمیلی رژیم بعث عراق در شهریور 1359، ایشان نسبت به تشویق مردم برای شرکت در جبهه و کمک به مجاهدان، خودش هم شرکت نموده و چند نوبت برای کارهای تبلیغی همراه با رزمندگان به جبهه‌ها اعزام شد. تا آن‌جا که گاهی از شرکت ایشان در جبهه جلوگیری می‌کردند. ایشان با استقامت و بردباری در مدت هشت سال دفاع مقدس با ماندن در اهواز و شرکت در جبهه و نیز خدمات رسانی در پشت جبهه با حضور خود و خانواده، فعالیت چشمگیری داشت. در سال 1362 همراه با یک هیئت تبلیغی از جمله مرحوم حاج علی کربلایی و حاج سید محمد امام جهت برگزاری جلسات درس و نشر معارف و کارهای فرهنگی برای مجاهدان و پاسداران به سوریه و لبنان اعزام شدند . در طول سه ماه اقامت توانستند با اعزام به جبهه‌های مختلف و سرکشی به رزمندگان این ماموریت را به خوبی به پایان برسانند.
یکی از فرزندان طلبه آقاسید علا به نام سید محمدحسین در سال 1365در عملیات کربلای چهار حضور پیدا کرد و مفقود الاثر گردید. جست‌وجوها سودی نداشت و پس از پانزده سال دوران سخت انتظار، در سال 1380 باقیمانده پیکر مطهرش پیدا و پس از تشییع باشکوه مردم عزیز اهواز به خاک سپرده شد.
گرچه اهواز با توجه به اینکه مرکز استان بود مسائل و مشکلات خاص خودش را داشت اما اوبا پذیرفتن مسئولیت امامت جماعت مسجد بازار کاوه که در منطقه مرکزی اهواز بود، توانست با بازاریان پیرامون مسجد ارتباط بسیار خوبی داشته باشد و از ظرفیت مسجد برای چاره‌جویی و حل مشکلات به‌خوبی استفاده نماید. همیشه تاکید داشت طلبه نمادی از ساده زیستی و تقرب به خداست و مردم آنها را با این چشم نگاه می‌کنند؛ حال اگر طلاب می‌خواهند در این امر موفق شوند باید کاری کنند که اعمالشان خوب شود که اگر این چنین شد، هم در میان مردم شخصیتی خوب پیدا می‌کنند و هم ان‌شاءالله نام آنها در لیست سربازان آقا امام زمان(عج) جای خواهد گرفت.
او عمری را با ذکر خدا و تهجّد و دعا سپری کرد و با شوق وصال امام زمان(عج) دعای عهد و ندبه و نماز امام زمانش در سپیده‌دم و بین الطلوعین ترک نمی‌شد، سرانجام پس از 92 سال عمر بابرکت در اول خرداد سال 1399، عروج ملکوتی خویش را به سوی جایگاه ابدی و رحمت الهی و همجواری با اجداد طاهرین آغاز نمود.