835 - خبر هائی از اسلام ستیزان جنایتکار ۱۴۰۲/۰۸/۱۷
خبر هائی از اسلام ستیزان جنایتکار
۱۴۰۲/۰۸/۱۷
بنیاد کارنگی: ایران و فلسطین خواب غرب برای منطقه را آشفته کردند
«جایگاه منطقهای ایران اکنون آنچنان ارتقا پیدا کرده و به چنان بازیگری مؤثر و قدرتمندی تبدیل شده است که دیگر نمیتوان او را در هیچ شرایطی نادیده گرفت.»
این تحلیل را بنیاد آمریکایی کارنگی، به قلم مدیر بخش خاورمیانه خود، «ماها یحیی» منتشر کرده و نوشت: حمله غافلگیران هفتم اکتبر حماس به اسرائیل، چندین پویش را که در سالهای اخیر، به شکل فزایندهای در حال تعریف سیاست در خاورمیانه بودند، از کار انداخت. نخستین و آشکارترینشان این مغلطه بود که مسئله فلسطین و فلسطینیان، دیگر اهمیتی ندارد و دستیابی به ثبات در منطقه ممکن است، حتی اگر فلسطینیها تحت ساختار خشونتبار اشغالگری اسرائیل باقی بمانند. یعنی اینکه کشورهای عربی میتوانند بیتوجه به موضوع فلسطین، توسعه یابند و روابط بینالمللی را گسترش دهند، حتی اگر فلسطین موضوع لاینحلی بماند و مردم آن تحت ستم باقی بمانند. واکنشهای مردمی نشان داد که فلسطینیها و بیعدالتیای که در حق آنان اعمال میشود، مسائل نمادین سیاسیای هستند که قادرند خشم جهان عرب را- بیش از دیگر مردمان گیتی- برانگیزند. حتی اگر رسانههای غربی که تلاش میکنند افکار عمومی جهانی را مدیریت کنند واقعیات را به گونه دیگری نشان دهند و جای ظالم و مظلوم را تغییر دهند.
خشم از رفتار اسرائیل با فلسطینیها، که حتی پیش از حمله هفتم اکتبر هم افکار عمومی عربی را فراگرفته بود، اکنون عمیقتر میشود. این وضعیت همچنین حال و هوای فزاینده ضدغربی را تقویت میکند چرا که ایالات متحده آمریکا و بسیاری از کشورهای اروپایی، حمایت بیقیدوشرطی از بمباران غزه توسط اسرائیل به عمل آوردند که بیمحابا مناطق مسکونی و شهروندان عادی را
قتلعام میکند.
همچنین مسئله فلسطین را به کانون گفتمان عمومی بازگرداند و مطالبه یک راهحل برای مسئله فلسطین را دوباره زنده کرد. خشم عمومی در منطقه و اتهامات معیارهای دوگانه علیه کشورهای غربی، همچنین بیشتر تلاشهای دیپلماتیک برای کسب حمایت کشورهای کلیدی جهان جنوبی از اوکراین را هم زائل کرد. به این ترتیب فلسطین به موضوع اصلی جامعه جهانی تبدیل شده و توجه به حقوق فلسطینیان و بیتوجهی به سرنوشت آنها به دغدغه اصلی افکار عمومی جهان بهویژه جهان جنوبی تبدیل شده است. واکنشی که کشورهای مسیحی آمریکای لاتین در قبال این موضوع نشان دادهاند میتواند نقطه عطفی در توجه به حقوق فلسطینیان محسوب شود.
دیگر اینکه حمله هفتم اکتبر، روند عادیسازی میان شماری از کشورهای عربی و اسرائیل را عمیقا فریز کرد و حتی آنهائی که به عادیسازی روابط با اسرائیل پرداخته بودند را به تجدیدنظر در سیاستهایشان واداشت. بحرین که پیمان امنیتی با اسرائیل امضا کرده بود مجبور شد روابط خود را کاهش دهد و ترکیه که روابط خود را به این کشور مجددا احیا کرده بود و از رئیسجمهوری اسرائیل در آنکارا استقبال کرده بود مجددا به مرحله تعلیق روابط بازگشت.
به گزارش دیپلماسی ایرانی، در ادامه تحلیل بنیاد کارنگی آمده است: سومین ذهنیتی که آشفته شد، این بود که تلاشهای چنددههای ایران برای تحکیم نفوذ منطقهایاش، در حال میوه دادن است. اوایل سال جاری، آشتی عربستان سعودی و ایران، شناسایی ضمنی شبکه بازیگران غیردولتی منطقهای ایران توسط عربستان را در خود داشت. همزمان، پیشرفتی در کاهش تنش میان واشنگتن و تهران حاصل شد. ایران همچنین با کمک نیروهای نیابتیاش توانست اسرائیل را در احاطه بگیرد. امروز همه اینها، ناکار شده است. جایگاه ایران ارتقا یافته، قدرتش به رخ همگان کشیده شده و به بازیگری مؤثر تبدیل شده است که در هیچ حالتی نمیتوان آن را نادیده گرفت، حتی کشورهای غربی که تلاش داشتند آن را منزوی کنند و ارتباطاتش را محدود کنند و با تضعیف مستمر آن را وادار کنند تا به خواستههایشان عمل کند، اکنون شاهدند که همه برنامههایشان بههم خورده است و مجبورند با قدرت ایران کنار بیایند.
نظم 80 ساله که منافع آمریکا را تامین میکرد، از بین رفته است
اقتصاددان آمریکایی هشدار داد وضعیت روانپریشانه هشتاد سال گذشته که آمریکا در آن، از سیاست خارجی تهاجمی و حمایت از دیکتاتورها و مهندسی کودتاها استقبال کرده بود عملا فروپاشیده و سیاستگذاران آمریکایی باید تا دیر نشده به فکر جایگزین باشند.
نشریه «پروجکت سندیکیت» وابسته به اندیشکده کوئینسی، در تحلیلی به قلم «دارون عجم اوغلو» استاد دانشگاه MIT (مؤسسه فناوری ماساچوست(نوشت: وضع موجود در 8 دهه گذشته روانپریشانه بوده است. ایالات متحده یک سیاست خارجی تهاجمی و گاه بدبینانه را در حمایت از دیکتاتورها و گاهی مهندسی کودتاها توسط سیا در پیش داشته و همزمان از جهانی شدن، تجارت بینالمللی و یکپارچگی اقتصادی به نام ایجاد رفاه و دوستی جهان با منافع آمریکا استقبال کرده بود. اکنون این وضعیت عملا فروپاشیده و سیاستگذاران باید جایگزینی منسجم ارائه کنند. برای این منظور دو اصل جدید میتوانند اساس سیاستگذاری ایالات متحده را تشکیل دهند.
نخست آن که تجارت بینالمللی باید به گونهای ساختار یابد که نظم جهانی با ثبات را تشویق نماید. اگر گسترش تجارت، پول بیشتری به دست بنیادگرایان یا بدخواهان مستبد برساند ثبات جهانی و منافع ایالات متحده آسیب خواهد دید. دوم آن که توسل به «مزایای تجارت» انتزاعی دیگر کافی نیست. کارگران آمریکایی باید مزایای آن را ببینند و لمس کنند. هرگونه ترتیبات تجاری که کیفیت و کمیت مشاغل طبقه متوسط آمریکا را به میزان قابل توجهی تضعیف کند، برای آمریکا و مردم آن بد است و احتمالا واکنشهای سیاسی را بر میانگیزد.
استفاده از نیروی کار ارزان ممکن است با «قانون مزیت نسبی» مطابقت داشته باشد که بر این مبنا که اگر هر کشوری در آن چیزی که در آن خوب است تخصص داشته باشد به طور متوسط وضعیت همه بهتر خواهد بود. با این وجود، مشکلات زمانی به وجود میآیند که این نظریه کورکورانه اعمال شود. بله، با توجه به هزینههای کمتر نیروی کار چین قانون ریکاردو بر این باور است که چین باید در تولید کالاهای فشرده تخصص داشته باشد و آن کالاها را به ایالات متحده صادر کند. با این وجود، هنوز باید پرسید که این مزیت نسبی از کجا میآید، چه کسی از آن سود میبرد و چنین ترتیبات تجاریای برای آینده چه معنایی دارند.
چه کسی در برابر قانون از حقوق مالکیت و حمایتهای مطمئن برخوردار است و حقوق بشر چه کسانی میتواند یا نمیتواند پایمال شود؟ دلیل آن که جنوب ایالات متحده در دهه ۱۸۰۰ میلادی پنبه را به جهان عرضه کرد، صرفا داشتن شرایط کشاورزی خوب و «کار ارزان» نبود. این بردهداری بود که مزیت نسبی به جنوب ایالات متحده بخشید. با این وجود، این ترتیب پیامدهای بدی داشت. بردهداران جنوبی چنان قدرتی به دست آوردند که توانستند مرگبارترین درگیری اوایل دوران مدرن، یعنی جنگ داخلی ایالات متحده را آغاز کنند.
چین ممکن است در ابتدا متفاوت به نظر برسد زیرا مدل صادرات آن صدها میلیون نفر را از فقر نجات داده و طبقه متوسط عظیمی را ایجاد کرده. با این وجود، این وضعیت به جای آن که در نهایت به نفع همه باشد باعث شد سیاستهای چین به ضرر کارگران آمریکایی تمام شود که در مواجهه با افزایش کنترل نشده واردات چینی به بازار خود به ویژه پس از پیوستن چین به سازمان تجارت جهانی در سال ۲۰۰۱، به سرعت شغل خود را از دست بدهند. اقتصاد چین رشد کرد و چین میتوانست روی مجموعه پیچیدهتری از فناوریها سرمایهگذاری کند. ممکن است این کشور هنوز یک کشور یاغی قلمداد نشود اما رشد اقتصادی آن ممکن است ثبات جهانی و منافع ایالات متحده را
تهدید کند.
رؤسای شرکتهای سودجو تنها مقصران وضع موجود نیستند. سیاست خارجی ایالات متحده برای مدت زمانی طولانی مملو از تناقضات بوده، به گونهای که سیا، اغلب رژیمهای دموکراتیک که با منافع ما سازگاری نداشتند را تضعیف کرده بود. در این صورت، ادعای دفاع از دموکراسی یا حقوق بشر کماکان پوچ باقی خواهد ماند. دوم آن که ما باید گذار به یک اقتصاد عاری از آلایندههای کربنی را تسریع کنیم چرا که تنها راه برای از بین بردن قدرت دولتهای نفتی است که اتفاقا برای ایجاد شغل در ایالات متحده نیز خوب است. با این وجود، ما همچنین باید از هرگونه اتکای جدید به چین برای فرآوری مواد معدنی حیاتی یا سایر ورودیهای کلیدی برای گذار به سوی اقتصادی سبز خودداری ورزیم.
مقام دولت اوباما:
اسرائیل از جنگ لبنان درس نگرفت و شکست خواهد خورد
«اندرو اکسوم» معاون دستیار وزیر دفاع آمریکا در امور خاورمیانه در زمان ریاست جمهوری باراک اوباما در واکنش به جنگ کنونی در غزه تصریح کرد که رژیم صهیونیستی «اهدافی افراطی» برای خود در این جنگ تعیین کرده است و همانطور که پیشتر در سال ۲۰۰۶ در لبنان شکست خورد، اینبار نیز شکست خواهد کرد.
این مقام پیشین در وزارت دفاع آمریکا طی یادداشتی در مجله آمریکایی «آتلانتیک» تصریح کرد که اسرائیل در تحقق اهدافش در غزه شکست خواهد خورد، همانطور که در تحقق آن در جنگ ژوئیه (حرب تموز یا ۳۳ روزه) علیه حزبالله لبنان شکست خورد.
وی نوشت که متقاعد نشده است راهبردی که اسرائیل در غزه دنبال میکند، «معقول» باشد و از این موضوع ابراز نگرانی کرد که «اسرائیل اهدافی تندروانهای را تعیین کرده، همانطور که قبلا در سال ۲۰۰۶ دست به چنین کاری زده بود. در حالی که میبایست از تجربیات خود در لبنان درس بگیرد.»
به نوشته اکسوم، «اسرائیل تمایل دارد که اهدافی افراطی را اغلب برای مصرف داخلی تعیین کند و در تحقق آن شکست بخورد. امری که موجب پیروزی مقاومت میشود... زمانی که جوانتر بودم برای تحصیلات تکمیلی به لبنان رفته بودم و سپس بار دیگر به آنجا بازگشتم تا بهتر بفهمم که حزبالله چگونه به قدرتمندترین دشمن اسرائیل تبدیل شد.»
این مقام پنتاگون در دوره ریاستجمهوری اوباما، با اشاره به این موضوع نوشت که به همین دلیل اقدام به شناسایی و بررسی اشتباهات و نقاط ضعف رژیم صهیونیستی و بررسی نقاط قوت حزبالله کرده است.
وی نوشت که «ایهود اولمرت نخستوزیر وقت رژیم صهیونیستی در سال ۲۰۰۶، سه هدف را برای جنگ لبنان، تعیین کرد: نابودی حزبالله، بازگرداندن اجساد دو اسیر اسرائیلی و پایان دادن به حملات موشکی علیه اسرائیل... اما اسرائیل نتوانست هیچیک از این اهداف سهگانه را محقق کند. بهرغم ویرانی که این جنگ برای لبنان داشت، اغلب ناظران به اتفاق بر این باور بودند که کسی که در این جنگ پیروز شد، حزبالله بود. زیرا طی یک ماه، اسرائیل تا آنجا که میتوانست علیه آن شلیک کرد، اما حزبالله همچنان استوار ماند... و امروز مقاومت اسلامی در لبنان و جنبش حماس، چیزی کمتر از نابودی اسرائیل نمیخواهند، هرچند که در این امر عجلهای هم ندارند.»
اکسوم افزود: «حزبالله و حماس میبینند که زمان به نفعشان است و شکافهای داخلی اسرائیل احتمالاً بیشتر بار مسئولیت این امر را برعهده میگیرد.»
به گزارش فارس، این مقام دولت اوباما، در ادامه به سخنرانی اخیر «سید حسن نصرالله» دبیرکل حزبالله لبنان در سوم ماه نوامبر جاری اشاره کرد که نخستین سخنرانی وی از زمان آغاز عملیات طوفانالاقصی است و نوشت: «نصرالله کاملا مطمئن بود که اسرائیل نمیتواند حماس را نابود کند.»
وی حماس را تنها پیروز این جنگ دانست که اسرائیل مدعی آن است که میتواند آن را نابود کند.
اکسوم در خاتمه آورده است که رژیم صهیونیستی میبایست راهی برای تغییر محاسبات راهبردی ایران پیدا کند، زیرا در غیر این صورت حماس و حزبالله قویتر میشوند. وی درخصوص احتمال آغاز جنگی گسترده با ایران گفت که این موضوع «وارد نیست.»