۱۳۹۸ - (پاسخ به شبهات ): علل امتیاز ندادن امام علی(ع) به معاویـه ۱۴۰۳/۱۰/۱۹
(پاسخ به شبهات ):
علل امتیاز ندادن امام علی(ع) به معاویـه
۱۴۰۳/۱۰/۱۹
شبهه: چرا امام علی(ع) به افرادی مثل معاویه حکومت شام رو برای مدتی ندادند؟ در این صورت جنگهای صفین و بهتبع آن نهروان رخ نمیداد و شاید بهکل مسیر زندگی همه مردم تا همینالان تغییر میکرد؟
پاسخ: با رویکرد درون دینی و بهویژه با توجه به مبانی اعتقادی شیعه، رفتار امیرالمؤمنین(ع) بهعنوان حجّت خدا و امام معصوم، معیار حق و باطل است و هر کاری از او سرزده، درست و مطابق با حق شمرده میشود؛ هرچند ما وجه آن را ندانیم و نتوانیم توضیحی برای آن بیابیم؛ اما از نگاه برون دینی، میتوانیم رفتار امیرالمؤمنین(ع) را بهعنوان حاکمی زیرک و کاردان، بررسی کنیم و به تحلیل عملکرد ایشان بپردازیم و به این سؤال پاسخ دهیم که چرا آن حضرت دستکم برای مدتی کوتاه، با معاویه و امثال او مدارا نکرد؟!
پیشنهاد مغیره و ابن عباس
در همان روزهای نخست بعد از مرگ عثمان که امام در تکاپوی انتخاب کارگزارانی برای ولایات مختلف بود، مغیره بن شعبه (که به تیزهوشی نامور بود و یکی از چهار تیزهوش دوران شناخته میشد)(1) و ابن عباس (که پسرعموی امام و مورد اعتماد او بود) به آن حضرت پیشنهاد دادند که معاویه و عبدالله بن عامر (2) و سایر عمّال و حاکمان منصوب از سوی عثمان را به حال امارت خود بگذارد تا بیعت آنها محقّق و مسلّم شود و مردم هم آرام شوند؛ و بعد که آنان بیعت کردند و از مردم نیز برای امام بیعت گرفتند، هرکدام را که خواست، بهآسانی عزل خواهد کرد؛ اما امام نپذیرفت. استدلال آنان درباره ابقای معاویه این بود که او جسور است و اهل شام هم مطیع او هستند. ابن عباس به امام میگفت: «معاویه و پیروان او اهل دنیا هستند. هر که دنیاى آنها را حفظ کند، موردقبول و اطاعت آنها واقع مىشود از هیچچیز باکى ندارند؛ هر که مىخواهد بر سرکار باشد. ولى اگر آنها را از دنیاى خودشان برکنار کنى، [بر ضدّ تو بهانهجویی خواهند کرد و] خواهند گفت: على بدون تشکیل شورا به خلافت رسیده! على هم عثمان را کشته (در کشتن او مداخله کرده). آنگاه دیگران را نیز بر ضدّ تو تحریک خواهند کرد. اهل شام و اهل عراق ضد تو خواهند شورید. من از این هم حذر دارم که طلحه و زبیر هم ضد تو قیام کنند. من [نیز مانند مغیره] عقیده دارم که تو معاویه را به امارت خود باقى بگذارى تا بیعت کند. آنگاه قلعوقمع او را من بر عهده خواهم گرفت و او را از مقام خود برکنار خواهم کرد».
اما امیرالمؤمنین(ع) سخن آن دو را نپذیرفت و فرمود: «من هرگز در دین خود، دورویی و مکر نمىکنم و پَستى و دنائت را سرمایه خود قرار نمىدهم» و میفرمود: «هرگز معاویه را ـ و لو براى دو روز ـ به امارت خود باقى نخواهم گذاشت» و در پاسخ بهاحتمال شورش او میفرمود: «به خدا سوگند، جز شمشیر (جنگ) چیزى به او نخواهم داد». آنگاه شعری با این مضمون خواند که: مرگى که بدون عجز و ذلّت مىرسد، ننگ نیست. (کنایه از اینکه از جنگیدن با معاویه و کشته شدن در این راه، باکی ندارم).
ابن عباس که خود را دلسوز امیرالمؤمنین میدانست، این تصمیم امام را خلاف رأى و سیاست و تدبیر دانست و ابقای معاویه را باهدف گرفتن بیعت از او، نوعی «خدعه جنگی» شمرد و از امام خواست که تصمیم گرفتن درباره معاویه را به او واگذارد؛ اما امام فرمود: «من نمىتوانم باکارها و خدعه تو با معاویه موافقت کنم (من به این حیلهها تن نمىدهم)». البته امام پذیرفت که ابن عباس از سر دلسوزی این سخنان را میگوید؛ ولی از او خواست که مطیع باشد و ابن عباس پذیرفت که اطاعت کند.
(برخلاف مغیره که بهصف یاران عایشه پیوست) امام حتی حکمرانی شام را به ابن عباس پیشنهاد داد ولی او نپذیرفت؛ با این استدلال که ممکن است معاویه به خونخواهى عثمان گردنم را بزند یا من را زندانی کند تا به این وسیله به شما فشار بیاورد. (3)
بدینسان، امام علی(ع) پیشنهاد ابقای معاویه و مدارا با او را حتی برای مدتی کوتاه و برای دفع شورش احتمالی او، رد کرد. سپس سهل بن حنیف را متصدی حکومت شام کرد که البته او نیز به سبب ممانعت لشکریان شام، نتوانست وارد منطقه شود و به مدینه بازگشت. (4)
تحلیل پاسخ امام:
امام در همین گفتوگو با ابن عباس، بهتصریح، پیشنهاد «سیاستبازی» مغیره و ابن عباس را نیرنگی ناپسند شمرد و از عمل به آن خودداری کرد. از سخنان آن حضرت میتوان دریافت که وی این روش را غیراخلاقی و ناهماهنگ باارزشهای دینی میدانست. خدعه و به کار بردن فریب در جنگ نیز گرچه جایز است؛ (5) ولی در آن شرایط هنوز جنگی درنگرفته بود و ازنظر امام، فریب دادن معاویه و دیگر حکمرانان منصوب عثمان، با ابقای آنان بر حکمرانی، حیله جنگی حساب نمیشد.
برای درک درست رفتار امام با معاویه و امثال او، به چند نکته دیگر نیز باید توجه داشت.:
نخست اینکه: معاویه در سال 18 هجری بهجای برادرش یزید قدرت را در شام به دست گرفته بود و در زمان آغاز خلافت امام علی(ع) هفده سال از حکمرانیاش در شام میگذشت. او در این دوران، از دشمنی با هواداران اهلبیت (همانند ابوذر) کوتاهی نکرده بود.
در ماجرای شورش علیه عثمان، با تحریک عثمان از یکسو و یاری نکردن او از سوی دیگر، نقشی مهم در برپایی این فتنه خانمانسوز در جهان اسلام داشت. بعد از کشته شدن عثمان نیز از بیعت با امام خودداری کرد. سوابق خانوادگی او (بنیامیه) نیز آشکار بود و به تعبیر امروزی، فردی معلومالحال بود و سوابقش بهگونهای بود که ابقای او بر حکومت شام، وجهی نداشت.
با این اوصاف، طبیعی بود که امام(ع) پیشنهاد کسانی را که خواستار ابقای او در حکومت شام بودند، نپذیرد.
نکته دوم اینکه: معاویه در دوران حکمرانیاش بر شام، چنان جلال و جبروتی برای خود دستوپا کرده بود که عمر، او را «کسری العرب (پادشاه عرب)» خوانده بود!(6) او در این سالها اسلام را آنگونه که خود میپسندید، به مردم شام عرضه کرده بود. خود را از اهلبیت پیامبر و «کاتب وحی» و «خالالمؤمنین»(دایی مؤمنان) معرفی کرده بود و با تبلیغاتی که برای خود کرده بود، نفوذ فراوانی در میان مردم شام داشت. (7) ابقای او از سوی امام علی(ع) میتوانست به تشدید و تثبیت این وضعیت بینجامد و زمینه آگاهی افراد مستعد را به کلّی از میان ببرد.
عواقب ابقای معاویه در حکومت
البته شاید ـ و فقط شاید ـ اگر امام حکمرانی معاویه و امثال او را تمدید میکرد، جنگ صفین و جمل درنمیگرفت. ولی در مقابل، چه رخ میداد؟
با توجه به توضیحاتی که گذشت، اگر معاویه از طرف امام منصوب میشد، بر مشروعیت او افزوده میشد و زیر بار امام هم نمیرفت و بدعتها و انحرافاتی که او در دین پدید آورد، رنگ دینی به خود میگرفت.
در آن صورت، آیندگان حق داشتند این سؤال را بپرسند که: «چرا امیرالمؤمنین(ع) فردی مانند معاویه را به کار گماشت؟».
عبدالله بن عامر و دیگر منسوبان عثمان که در نقاط مختلف حکمرانی داشتند نیز کم و بیش، حال و روزی شبیه معاویه داشتند و ابقای آنان، به معنای تأیید دستاندازیهای آنان به بیتالمال و دیگر فسق و فجورهایی بود که از آنان سرزده بود. پس اساساً میتوان پرسش را اینگونه مطرح کرد که: اگر امیرالمؤمنین علی(ع) معاویه و امثال او را ابقا میکرد، چیزی از اسلام باقی میماند؟ آیا در این صورت بازهم آن حضرت بهعنوان الگوی آزادگان و حقیقتجویان عالم مطرح میبود؟ آیا بازهم از آن حضرت با عنوان «صدای عدالت انسانی»(8) یاد میشد؟!
نتیجه:
خلاصه اینکه: سوابق معاویه و نیز موقعیت سیاسی و اجتماعی او در هنگام خلافت امام علی(ع) بهگونهای بود که امام صلاح ندانست حتی برای دو روز او را در مقام حکمرانی شام ابقا کند. ابقای او، به معنای تأیید رفتارهای غلط او بود و اگر امام علی(ع) تن به این کار میداد، دیگر «علی» نبود!
برای مطالعه بیشتر:
- مهدی پیشوایی، تاریخ اسلام از سقیفه تا کربلا، صص 289 - 298.
- رسول جعفریان، تاریخ سیاسی اسلام، ج 2 (تاریخ خلفا)، صص 276 - 282.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. ابن اثیر، عزالدین ابوالحسن علی بن محمد جزری، اسد الغابه فی معرفه الصحابه، بیروت، دارالفکر، 1409 ق/ 1989 م، ج 4، ص 472.
2. منظور عبدالله بن عامر بن کریز، پسرخاله عثمان است که از سوی عثمان حاکم بصره بود.
3. ابن اثیر، عزالدین أبو الحسن على بن محمد جزری، الکامل فی التاریخ، بیروت، دار صادر- دار بیروت؛ صص 198- 199. با استفاده از ترجمه الکامل به قلم ابوالقاسم حالت و عباس خلیل: کامل تاریخ بزرگ اسلام و ایران، تهران؛ مؤسسه مطبوعاتى علمى، ج 9، صص 328 – 331.
4. طبری، ابوجعفر، محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دار التراث، چاپ دوم، ج 3، ص 442.
5. حدیث «الحرب خدعه» که اشاره دارد بر جواز فریفتن دشمن در جنگ، بسیار مشهور است و در کتابهای فقهی نیز بابی به این موضوع اختصاصیافته است. برای نمونه، ر.ک: شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1365 ش، ج 6، صص 162 ـ 163 (کتاب الجهاد، باب 76: الحرب خدعه)؛ حرّ عاملی، وسائل الشیعه، قم، آل البیت، ج 15، صص 133 ـ 134 (کتاب الجهاد، باب 53: جواز مخادعه اهل الحرب)
6. محمد بن عبد البر، الاستیعاب فى معرفه الأصحاب، تحقیق علیمحمد البجاوى، بیروت، دار الجیل، ط الأولى، ج 3، ص 1417.
7. ر.ک: جعفریان، رسول، تاریخ سیاسی اسلام، ج 2 (تاریخ خلفا)، قم، انتشارات دلیل ما، چاپ اول، صص 393 ـ 396.
8. اشاره به کتابی مشهور از جرج جرداق، نویسنده مسیحی اهل لبنان با عنوان: «علیٌ صوتُ العداله الانسانیه».